latchkey

/ˈlæt͡ʃˌki//ˈlæt͡ʃkiː/

معنی: کلید کلون در، کلید درخانه
معانی دیگر: کلید قفل در، کلید چفت در (به ویژه در ورودی)، کلید کلون، کلید در خانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a key that releases a latch, esp. on an outer door or gate.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or designating a child who is unsupervised between arriving home after school and the arrival of a parent from work.

جمله های نمونه

1. Facilities will run after normal school hours to cater for latch-key children.
[ترجمه گوگل]تسهیلات بعد از ساعات عادی مدرسه اجرا می‌شوند تا از کودکانی که کلید قفل دارند استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]این امکانات پس از ساعات مدرسه معمولی برای رسیدگی به کودکانی که کلید قفل دارند، اجرا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Such as latch-key kids from middle-class backgrounds.
[ترجمه گوگل]مانند بچه های کلید گیر از پس زمینه های طبقه متوسط
[ترجمه ترگمان]مانند کلیدهای لچ، از پس زمینه های طبقه متوسط استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was a so - called latchkey kid.
[ترجمه گوگل]من یک بچه به اصطلاح لچکی بودم
[ترجمه ترگمان] من یه بچه به اسم بچه latchkey بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Someone was opening the front door with a latchkey.
[ترجمه گوگل]یک نفر با یک کلید در را باز می کرد
[ترجمه ترگمان]یک نفر داشت در جلویی را با کلون در باز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At nine o'clock I heard my uncle's latchkey in the hall door.
[ترجمه گوگل]ساعت نه صدای کلید چفت عمویم را از در سالن شنیدم
[ترجمه ترگمان]ساعت ۹ صدای کلون در سرسرا را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The effects of being a latchkey child differ with age.
[ترجمه گوگل]تأثیرات کودک کلیدی بودن با سن متفاوت است
[ترجمه ترگمان]اثرات آن کودک بودن با سن و سال تفاوت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Positive effects of being a latchkey child include independence and self-reliance.
[ترجمه گوگل]تأثیرات مثبت یک کودک کلیدی بودن شامل استقلال و اتکا به خود است
[ترجمه ترگمان]اثرات مثبت کودک بودن شامل استقلال و اتکا به نفس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On the doorstep he felt in his hip pocket for the latchkey.
[ترجمه گوگل]در آستانه در، او در جیب باسنش کلید چفت را حس کرد
[ترجمه ترگمان]در آستانه در، در جیب بغلش را برای کلید کلون در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some one was opening the front door with a latchkey. It was Brently Mallard who entered, a little travel-stained, composedly carrying his grip-sack and umbrella.
[ترجمه گوگل]یکی داشت در ورودی را با کلید باز می کرد این برنتلی ملارد بود که کمی سفره‌آلود وارد شد و چتر و کیسه‌ی دستگیره‌اش را همراه داشت
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها در جلویی با کلید کلون در را باز می کرد این همان Brently بود که وارد شد، یک کیسه کوچک که پر از لکه بود، یک کیسه پر از کیسه و چتر در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She says that much of her self-sufficiency derives from being a latchkey child when she was young.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید که بیشتر خودکفایی‌اش ناشی از این است که در جوانی کودکی کلیدی بود
[ترجمه ترگمان]او می گوید که بسیاری از خودکفایی او هنگامی که جوان بود از کودک بودن ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But the recipe is in the other trousers. O, and I forgot that latchkey too.
[ترجمه گوگل]اما دستور غذا در شلوارهای دیگر است اوه، و من آن کلید ضامن را هم فراموش کردم
[ترجمه ترگمان] ولی دستورالعمل تو اون یکی شلوار - ه اوه، منم اینو یادم رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کلید کلون در (اسم)
latchkey

کلید درخانه (اسم)
latchkey

انگلیسی به انگلیسی

• key for opening a latch on a door (especially an exterior door)
a latchkey is a key for a latch; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

به همراه کلمات kid یا child برای توصیف کودکی استفاده می شود که پدر و مادرش در بیرون از خانه مشغول به کار هستند و او مجبور است در خانه تنها بماند.

بپرس