localized

جمله های نمونه

1. a localized infection
عفونت موضعی

2. the pain is localized in his hands
درد محدود به دست های او است.

3. Fish populations assume highly localized distributions within each river.
[ترجمه گوگل]جمعیت ماهی ها توزیع های بسیار محلی را در هر رودخانه فرض می کنند
[ترجمه ترگمان]جمعیت های ماهی توزیع های محلی بسیار محلی را در هر رودخانه فرض می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She had localized breast cancer and both of her doctors had advised surgery.
[ترجمه مهدی قائدی] او سرطان پستان موضعی داشت و هر دو پزشکش جراحی را پیشنهاد کرده بودند.
|
[ترجمه گوگل]او سرطان پستان موضعی داشت و هر دو پزشک او توصیه به جراحی کرده بودند
[ترجمه ترگمان]او سرطان سینه داشت و هر دو پزشک به عمل توصیه کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their interest localized on the subject of religion.
[ترجمه گوگل]علاقه آنها به موضوع دین بومی شد
[ترجمه ترگمان]علاقه آن ها به موضوع مذهب محدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their interest localized on the development of this new drug.
[ترجمه گوگل]علاقه آنها بر روی توسعه این داروی جدید متمرکز شد
[ترجمه ترگمان]علاقه آن ها به توسعه این داروی جدید متمرکز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A tumbling weir creates the localized conditions of an upland brook wherever it crosses a silty lowland stream.
[ترجمه گوگل]یک سرریز در حال چرخش شرایط محلی یک نهر مرتفع را در هر کجا که از یک نهر دشت سیل‌آلود عبور می‌کند، ایجاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]یک سرریز معلق باعث ایجاد شرایط موضعی یک نهر مرتفع در هر جایی که از یک رود پست لایدار عبور می کند، ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The localized regions of turbulence are known as turbulent spots.
[ترجمه گوگل]مناطق محلی تلاطم به عنوان نقاط آشفته شناخته می شوند
[ترجمه ترگمان]مناطق محلی آشفتگی به عنوان نقاط اغتشاش شناخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A number of short and localized warning strikes by bank employees occurred during February.
[ترجمه گوگل]تعدادی از اعتصابات هشداردهنده کوتاه مدت و محلی توسط کارکنان بانک در ماه فوریه رخ داد
[ترجمه ترگمان]تعدادی از ضربه های هشدار کوتاه و موضعی کارکنان بانک در ماه فوریه رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is the pain localized to the neck or does it radiate to shoulder, arm, or hand?
[ترجمه گوگل]آیا درد در گردن موضعی است یا به شانه، بازو یا دست منعکس می شود؟
[ترجمه ترگمان]درد روی گردن یا بازو، بازو، بازو و یا دست، متشعشع می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Localized wage bargaining was symbolic of the decentralization of decision-making in general, a process involving a profound change in managerial culture.
[ترجمه گوگل]چانه زنی دستمزد محلی نمادی از تمرکززدایی تصمیم گیری به طور کلی بود، فرآیندی که شامل تغییر عمیق در فرهنگ مدیریتی است
[ترجمه ترگمان]مذاکرات با دست مزد localized نمادی از تمرکززدایی از تصمیم گیری به طور کلی، فرآیندی شامل تغییر عمیق در فرهنگ مدیریتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cuticle also exhibits localized areas of hardening which are sometimes delimited by sutures.
[ترجمه گوگل]کوتیکول همچنین نواحی موضعی سفت شدن را نشان می دهد که گاهی اوقات با بخیه ها مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]همچنین پوست مناطق محلی از سخت کننده را نشان می دهد که گاهی با بخیه از هم جدا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. FIG. 3 a, Localized cell death in antibody-injected embryos at 27-28h of development.
[ترجمه گوگل]شکل 3 الف، مرگ سلولی موضعی در جنین های تزریق شده با آنتی بادی در 27-28 ساعت رشد
[ترجمه ترگمان]شکل ۳ a، مرگ سلول localized در جنین تحت تزریق آنتی بادی در ۲۸ - ۲۸ ساعت توسعه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Are such cells and synapses localized to a particular brain region, or are they diffused across many sites within the brain?
[ترجمه گوگل]آیا چنین سلول‌ها و سیناپس‌هایی در ناحیه خاصی از مغز قرار دارند یا در بسیاری از مکان‌های مغز منتشر شده‌اند؟
[ترجمه ترگمان]آیا چنین cells و سیناپس ها به یک ناحیه ویژه مغز محلی هستند و یا در بسیاری از سایت ها در مغز پخش می شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• made local; confined to a particular place; concentrated in particular location (also localised)
something that is localized exists or occurs only in one place or in a small area.

پیشنهاد کاربران

جای گیری
[فنی و مهندسی] جایگزیده
جایگزیده
موضعی ، مستقر
موضعی، مکانی، در یک نقطه جمع کردن، متمرکز کردن.
محلی شده، محدود شده، متمرکز شده
بومی ومحلی، متمرکز در یک جای خاص، محدود به یک جای خاص

بپرس