live up to

/ˈlaɪv ʌp tuː//laɪv ʌp tuː/

طبق انتظار (یا شهرت یا آرمان خود) زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به، جنب و جوشی پیدا کردن، روحی پیدا کردن

جمله های نمونه

1. Many men feel their body shape doesn't live up to the stereotype of the ideal man.
[ترجمه ali] بسیاری از مردان احساس می کنند که شکل بدنشان مطابق الگوی یک مرد ایده آل نیست.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان احساس می کنند فرم بدن آنها با کلیشه مرد ایده آل مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردان احساس می کنند بدن آن ها شکل بدن خود را در قالب کلیشه این مرد ایده آل زندگی نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I try to live up to the high standard of the school.
[ترجمه مرجان فرجی] سعی دارم خودم را با استانداردهای مدرسه تطبیق دهم
|
[ترجمه هورمزد] بنده تلاش می کنم خود را با استاندارد های بالای مدرسه سازگار کنم
|
[ترجمه مریم] من سعی میکنم به استانداردهای بالای مدرسه پایبند ( متعهد ) باشم.
|
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم به استانداردهای بالای مدرسه برسم
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم با سطح بالا مدرسه زندگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She is quick to reproach anyone who doesn't live up to her own high standards.
[ترجمه گوگل]او به سرعت هر کسی را که استانداردهای بالای خودش را رعایت نمی کند سرزنش می کند
[ترجمه ترگمان]خیلی زود کسی را سرزنش می کند که با استانداردهای بالای خودش زندگی نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The movie failed to live up to all the hype.
[ترجمه گوگل]این فیلم نتوانست همه تبلیغات را برآورده کند
[ترجمه ترگمان]فیلم نتوانست با تمام the زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I fail to live up to the people who love me, still persistent waiting for the one I love.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم مطابق با افرادی که مرا دوست دارند زندگی کنم و همچنان منتظر کسی هستم که دوستش دارم
[ترجمه ترگمان]من در مقابل مردمی که مرا دوست دارند و هنوز در انتظار کسی هستم که دوستشان دارم، زندگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A journalist should always live up to the ideals of truth, decency, and justice.
[ترجمه گوگل]یک روزنامه نگار باید همیشه به آرمان های حقیقت، نجابت و عدالت عمل کند
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگار باید همیشه با آرمان های حقیقت، شرافت و عدالت زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The players failed to live up to their coach's expectations of them.
[ترجمه Shirinbahari] بازیکنان نتوانستند انتظارات مربی خود را برآورده کنند.
|
[ترجمه گوگل]بازیکنان نتوانستند انتظارات مربی خود را برآورده کنند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان نتوانسته اند تا انتظارات مربی خود از آن ها زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Man is tempted to live up to woman's idealized conception of himself.
[ترجمه گوگل]مرد وسوسه می شود که مطابق تصور ایده آل زن از خودش زندگی کند
[ترجمه ترگمان]انسان وسوسه می شود تا به صورت ایده آلی درباره خودش زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We will live up to what our parents expect of us.
[ترجمه گوگل]ما مطابق انتظارات والدینمان از ما عمل خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما با اون چیزی که پدر و مادرمون انتظار دارن زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He finds it hard to live up to his ideals.
[ترجمه گوگل]برای او سخت است که به ایده آل های خود عمل کند
[ترجمه ترگمان]زندگی کردن به ideals سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stephen Chase had determined to live up to the expectations of the Company.
[ترجمه El] استفان قول داده بود که انتظارات شرکت را برآورده کند.
|
[ترجمه گوگل]استفان چیس تصمیم گرفته بود که انتظارات شرکت را برآورده کند
[ترجمه ترگمان]استفان چیس تعیین کرده بود که با انتظارات شرکت زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One ought to live up to what he knows to be right.
[ترجمه سارینا] ترجمه خودتان درست است
|
[ترجمه گوگل]شخص باید مطابق آنچه می داند درست است زندگی کند
[ترجمه ترگمان]آدم باید با چیزهایی که خودش می داند زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The group has failed to live up to its macho image.
[ترجمه گوگل]این گروه نتوانسته است به تصویر ماچو خود عمل کند
[ترجمه ترگمان]این گروه نتوانسته است در برابر تصویر مردانه خود زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Man is tempted to live up to woman's idealised conception of himself.
[ترجمه گوگل]مرد وسوسه می شود که مطابق تصور ایده آل زن از خودش زندگی کند
[ترجمه ترگمان]انسان وسوسه می شود که از خودش تصور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She found it hard to live up to his high ideals.
[ترجمه گوگل]برای او سخت بود که به آرمان های عالی او عمل کند
[ترجمه ترگمان]اون براش سخت بود که با ایده های بلند خودش زندگی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fulfill someone's expectations; achieve a standard of a predetermined level (i.e. criterion set by one's own expectations or another person's example)

پیشنهاد کاربران

It is the start of a new week, and i hope it lives up to each and everyone of your expectations
هفته جدیدآغاز شده است ( شروع یک هفته جدید است ) و امیدوارم که مطابق با انتظارات شما باشد ( امیدوارم که انتظارات شما را برآورده سازد )
جامۀ عمل پوشاندن
خوب بودن یا خوب عمل کردن چیزی در حدی که از تعریف میشه
خوب بودن یا خوب عمل کردن چیزی در حدی که ازش انتظار میره
This car never lived up to my high expectations
این ماشین هرگز در حد انتظارات من خوب نبود
بهترین ترجمه ای که به ذهنم میرسه برای این کلمه میشه " همسو بودن با " شرایط شهرت انتظارات ، ، ،
طبق انتظار
Live up to one's reputation
به اندازه ی شهرتی که کسب کرده، جربزه و جنم نداره
🔴 live up to something means to be as good as something
🔴 to achieve what is expected, esp. high standards
🔴 fulfil expectations
◀️ ? Do you live up to your name : از اسمت راضی هستی؟ ( از اسمی کت داری و ما روت گذاشتیم خوشحالی؟ به اندازه کافی خوب هست؟ )
...
[مشاهده متن کامل]

Ares is the cutest. I love is expressions! living up to his name : از اسمش راضیه
◀️ the food more than lived up to Luke's predictions
◀️ The concert was brilliant - it lived up to all our expectations.
◀️ He never managed to live up to his parents' expectations.
◀️ David's cooking was brilliant - we'll never live up to that.
◀️ I feel it's impossible to live up to his mother.
◀️ The Niagara falls lived up to all the publicity.
◀️ ?Did the holiday live up to your expectations
◀️ We expected a lot of her, and her performance lived up to our expectations.

بر اساس انتظارات دیگران عمل کردن
مزابق بودن با چیزی
1 تطبیق دادن: i try to live up to yhe standard of the company
2برآورده کردن:
i cant live up to other peopleś expectation
3زندگی کردن
زندگی کردن طبق اقتضای . . . .
اون طور که باید و شاید رفتار کردن
زندگی کردن ( برای رسیدن به هدفی خاص مثل شهرت )
مثال: . He's Always wanted to live up to that sort of reputation
تحقق بخشیدن
syn. : fulfil fulfill satisfy
we can't live up to your ideals
ما نمیتونیم ایده آل های شما را برآورده کنیم
جان تازە گرفتن
طبق انتظار پیش رفتن
عمر کردن تا سن خاصی There's a kind of shark that can live up to 100 years.
پایبند بودن
live up to is phrasal verb which means to do whatever sb or people want, or on the other
hand it means to fulfill expectations or even sb's dream
از پس چیزی بر آمدن
Women are so afraid not to live up to the myths about the hymen
به نقل از هزاره:
1. [اصول، مذهب] طبق. . . زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به؛ [قول های خود] وفادار ماندن به
2. مطابق . . . رفتار کردن / زندگی کردن، از . . . تبعیت کردن/پیروی کردن
برآورده کردن انتظارات
the food more than lived up to Luke's predictions
متعهد شدن
the president lived up to his promise to set America swiftly on a new path
مطابق با انتظار یا توقع کسی بودن
مطابق استاندارد علم کردن
Keep to the high standard of
براورده کردن انتظارات و اجرا کردن و عمل کردن
[live up to something] to be as good as what was expected or promised
The breathtakingly beautiful scenery certainly lived up to expectations.
( MacMillan dictionary )
to look and at like part of a group
to look and act like part of a group
مطابق استاندارد عمل کردن

براورده کردن انتظارات
در حد استاندارد چیزی بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس