اسم ( noun )
حالات: limbos
• (1) تعریف: (often cap.) in theology, a place neither in heaven nor hell for souls neither saved nor condemned, such as those of unbaptized infants.
- The mother wept at the thought that her child's soul would remain in limbo and never enter into heaven.
[ترجمه ترگمان] مادر به این فکر افتاد که روح کودک در برزخ باقی خواهد ماند و هرگز وارد بهشت نخواهد شد
[ترجمه گوگل] مادر با این فکر که روح فرزندش را در کمال و باقی می ماند، گریه می کند و هرگز وارد بهشت نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a condition or position of neglect, oblivion, or uncertainty.
- These beautiful works of art had been missing and in limbo since the war.
[ترجمه ترگمان] این آثار هنری زیبا از زمان جنگ، از دست رفته و در برزخ میزیستند
[ترجمه گوگل] این آثار هنری زیبا از زمان جنگ از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید - His relationship with her has been in limbo for some time.
[ترجمه ترگمان] مدتی است که رابطه او با او در هالهای از ابهام قرار گرفتهاست
[ترجمه گوگل] رابطه او با او در ...