limber

/ˈlɪmbər//ˈlɪmbə/

معنی: نرم، تاشو، خم شو، خمیده، مطیع، خمیده کردن، خم کردن، تا کردن، تمرین نرمش کردن
معانی دیگر: قابل انعطاف، خم پذیر، خمش پذیر، خم شدنی، دارای بدن نرمش دار، پرنرمش، نرمش کردن، (معمولا با: up) تمرین و ورزش کردن، (توپخانه)، عراده ی دو چرخی (که توپ را به آن می بندند)، پیش قطار، سربزیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: bending or flexing easily; pliant.
مترادف: flexible, pliable, pliant, supple
متضاد: stiff
مشابه: bendable, ductile, elastic, lissome, lithe, plastic, resilient

- a limber rod
[ترجمه موسی] یک میله دراز
|
[ترجمه رابرت] یه میله قابل انعطاف/انعطاف پذیر.
|
[ترجمه گوگل] یک میله لیبر
[ترجمه ترگمان] یه ترکه نازک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having flexible joints and muscles; supple.
مترادف: lissome, supple
متضاد: stiff
مشابه: double-jointed, flexible, lithe, resilient

- a young, limber body
[ترجمه موسی] یک بدن برنا ( جوان ) و انعطاف پذیر
|
[ترجمه دتت] بدن منعطف
|
[ترجمه رابرت] بدنی جوان و قابل انعطاف ( انعطاف پذیر ) .
|
[ترجمه گوگل] بدنی جوان و نرم
[ترجمه ترگمان] یه بدن گرم و نرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: limbers, limbering, limbered
• : تعریف: to cause the body, joints, or muscles to bend or stretch easily, as by exercises (usu. fol. by up).
مترادف: loosen, warm up
مشابه: exercise, relax, stretch

- Dancers limber up before dancing.
[ترجمه امیر] رقصنده ها قبل از رقص، نرمش میکنند
|
[ترجمه رابرت] رقاص ها قبل از رقصیدن نرمش ( حرکات کششی ) انجام میدن.
|
[ترجمه گوگل] رقصنده ها قبل از رقصیدن از بدن خود بلند می شوند
[ترجمه ترگمان] قبل از رقص، هوا گرم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: limberly (adv.), limberness (n.)
• : تعریف: to cause (something) to bend, stretch, or work easily and loosely (usu. fol. by up).
مترادف: relax
مشابه: exercise, loosen, slacken, stretch, supple

- She limbered up her muscles before jogging.
[ترجمه رابرت] اون قبل از دوی آهسته ، نرمش ( حرکات کششی ) با ماهیچه ها ( عضلات ) ش می کرد . ( توجه : جاگین کردن یه چیزی بین دویدن و پیاده روی هست که میشه گفت دوی یواش یا دوی آهسته )
|
[ترجمه گوگل] قبل از دویدن ماهیچه هایش را بلند کرد
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه شروع به دویدن کند عضلاتش منقبض می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to limber the fingers
انگشتان خود را نرمش دادن

2. a ballet dancer's limber body
بدن نرم رقاص باله

3. a gold necklace as limber as a ribbon
گردن بند طلا به نرمی روبان

4. You should limber up your wits before the test.
[ترجمه موسی] قبل از آزمون باید ذهن خود را تمرین دهید.
|
[ترجمه گوگل]شما باید قبل از آزمایش عقل خود را تقویت کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید قبل از امتحان limber رو کم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The substitutes are beginning to limber up on the sidelines.
[ترجمه موسی] بازیکنان تعویضی در کناره ها شروع به گرم کردن می کنند.
|
[ترجمه گوگل]بازیکنان تعویضی در کناره‌ها شروع به تلنگری می‌کنند
[ترجمه ترگمان]در حاشیه، جایگزین ها شروع به نرمش و کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The colonel ordered the soldiers to limber up.
[ترجمه موسی] سرهنگ به سربازان دستور داد که نرمش و گرم کنند.
|
[ترجمه گوگل]سرهنگ به سربازان دستور داد تا از جای خود بلند شوند
[ترجمه ترگمان]سرهنگ به سربازان دستور داد که کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I always do a few easy exercises to limber up before a match.
[ترجمه موسی] من همیشه چند تمرین ساده انجام می دهم تا قبل از مسابقه آماده بشوم.
|
[ترجمه گوگل]من همیشه چند تمرین آسان را انجام می‌دهم تا قبل از مسابقه بلند شوم
[ترجمه ترگمان]من همیشه چند تمرین ساده انجام می دهم تا قبل از مسابقه بالا و پایین بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So she walked to limber her muscles.
[ترجمه موسی] بنابراین او راه رفت تا عضلاتش را شل کند.
|
[ترجمه گوگل]بنابراین او راه افتاد تا عضلاتش را آزاد کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین در حالی که عضلاتش منقبض می شد به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Waist twisting exercises: these limber up all the muscles in the upper body and thighs.
[ترجمه گوگل]تمرینات چرخشی کمر: این تمرینات تمام عضلات بالاتنه و ران ها را بلند می کند
[ترجمه ترگمان]تمرینات چرخش کمر: این ها همه عضلات بدن و ران بالا را بالا و پایین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This was how he learned to stay limber.
[ترجمه گوگل]اینگونه بود که او یاد گرفت که لاغر بماند
[ترجمه ترگمان]این طوری بود که او یاد گرفت که نرم و نرم بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It will limber up your spine and keep it in a flexible and youthful condition.
[ترجمه گوگل]ستون فقرات شما را صاف می کند و آن را در حالتی انعطاف پذیر و جوان نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]این کار ستون فقرات خود را بالا می برد و آن را در شرایط انعطاف پذیر و جوان نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lancer looked lean and limber in tight-fitting trousers and a sleeveless shirt, but Scott noted dark circles under the singer's dyes and a somberness beneath the cheeriness of the moment.
[ترجمه گوگل]لنسر با شلوارهای تنگ و پیراهن بدون آستین لاغر و لاغر به نظر می رسید، اما اسکات به حلقه های تیره زیر رنگ های خواننده و هولناکی در زیر شادی آن لحظه اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]Lancer از شلوار چسبان و یک پیراهن بی آستین پوشیده بود، اما اسکات به حلقه های تیره زیر رنگ ها و a زیر the لحظه اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This accounts for the modern forms limb (limber has excrescent b, regardless of whether it means "shaft," "holes in timber," or "pliable"; none of them is related to limb) and crumb.
[ترجمه گوگل]این مربوط به اشکال مدرن اندام (لمبر دارای ضخیم b است، صرف نظر از اینکه به معنای "شفت"، "سوراخ در چوب" یا "قابل انعطاف" باشد؛ هیچ یک از آنها به اندام مربوط نمی شود) و خرده ریز
[ترجمه ترگمان]این کار برای اعضای بدن مدرن، بدون در نظر گرفتن این که به معنی \"شفت\"، \"سوراخ ها در چوب،\" یا \"قابل انعطاف\" است، وجود دارد؛ هیچ یک از آن ها با چوب و تکه نان مرتبط نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The adventitious shoots of limber pine were taken as objects to investigate their induction of adventitious roots.
[ترجمه گوگل]شاخه‌های ناخواسته کاج به عنوان شیء برای بررسی القای ریشه‌های ناخواسته در آنها گرفته شد
[ترجمه ترگمان]جوانه های زبری که از چوب نرم استفاده می کردند به عنوان شی برای تحقیق در مورد القای ریشه های اتفاقی آن ها در نظر گرفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

تاشو (صفت)
limber, pliant, flexible, foldaway, lissom, lissome, lithesome

خم شو (صفت)
limber, pliant, flexible, pliable, lithe

خمیده (صفت)
bowed, bent, limber, geniculate, limped, slouchy, embowed, humpy

مطیع (صفت)
subordinate, subject, conformable, docile, obedient, submissive, limber, biddable, dutiful, duteous

خمیده کردن (فعل)
limber, camber, incurvate

خم کردن (فعل)
bow, incline, bend, curve, crank, leant, crook, flex, wry, limber, inflect, hunch, twist

تا کردن (فعل)
fold, limber

تمرین نرمش کردن (فعل)
limber

انگلیسی به انگلیسی

• two-wheeled vehicle used to tow a field gun or caisson
make flexible; attach a field gun or caisson to a limber
flexible, pliant; agile, supple

if you limber up, you prepare for a sport by doing exercises.

پیشنهاد کاربران

limber ( adj ) ( lɪmbər ) = ( of a person or their body ) able to move and bend easily, e. g. She still looks pretty limber for a 57 - year - old.
limber
limber ( adj ) = انعطاف پذیر، نرم، منعطف، کشسان، دراز، سست، شل و ول
Definition = ( از یک شخص یا قسمت بدن ) نرم یا انعطاف پذیر/قادر است به راحتی خم شود/قد بلند و لاغر/محکم و سفت در محل ثثبیت نشده باشد. /
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف : Flexible
Examples:
1 - The dancer has a limber body.
رقصنده بدنی انعطاف پذیر دارد.
2 - Good posture makes your muscles more limber.
وضعیت خوب باعث می شود عضلات شما بیشتر انعطاف پذیر شوند.

انعطاف پذیر
نرمش کردن و گرم کردن قبل از ورزش

بپرس