like

/ˈlaɪk//laɪk/

معنی: نظیر، شبیه، همانند، مانند، متشابه، هم جنس، قرین، همچون، هم شکل، همگونه، دوست داشتن، خوب بودن، دل خواستن، بسان، همچنان، به تساوی، سان، چنان، چنانکه، چون، مثل، مثل
معانی دیگر: (تقریبا یا عینا) مثل هم، یک جور، همجور، مثل هم، همچو، -وش، - وار، دیز، مشابه، (محلی) محتمل، محتملا، (مطابق با) ویژگی فردی، خوی، طبع، سرشت، نهاد، خمیره، مایل، متمایل، پیش آگاهی دهنده، حاکی، نمایانگر، گویا، گویی، مثل اینکه، انگار، همانطور، همانگونه، به گونه ای که، (محلی) نزدیک بود که، در شرف، (نادر) رجوع شود به: alike، (مهجور) مقایسه کردن، تشبیه کردن، همانند پنداشتن، دوست داشتن (ولی نه عشق ورزیدن)، خوش آمدن از، خواستن، میل داشتن، پسندیدن، ترجیح دادن، (مهجور) خوشایند بودن، (عامیانه) برنده پنداشتن (یا پیش بینی کردن)، (جمع) چیز مورد علاقه، ترجیحات، خواسته ها، تمایلات، مایل بودن، نظیر بودن، بشکل یا شبیه چیزی یا کسی بودن، هم جنس
like_
پسوند:، (صفت ساز) همانند، مناسب، - مانند، - وش، - وار [doglike و moon-like]

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having the same form or characteristics.
مترادف: alike, identical, same
متضاد: dissimilar, unalike, unlike
مشابه: akin, comparable, equal, equivalent, kin, matching, parallel, similar, twin

- The test requires the child to pick out pairs of like images from a set of images.
[ترجمه A.A] تستی لازم است که کودک دوتا تصویر مشابه را از یک مجموعه تصاویر انتخاب کند
|
[ترجمه .] آزمایش نیاز دارد که کودک بتواند جفت تصاویر مشابه را از مجموعه تصاویر انتخاب کند
|
[ترجمه گوگل] این آزمون به کودک نیاز دارد که جفت تصاویر مشابه را از مجموعه ای از تصاویر انتخاب کند
[ترجمه ترگمان] این آزمایش به کودک نیاز دارد تا جفت تصاویر را از مجموعه ای از تصاویر انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having close resemblance.
مترادف: comparable, correspondent, identical, similar
متضاد: dissimilar, unlike

- After hearing her story, I told her I had a like experience.
[ترجمه گوگل] پس از شنیدن داستان او، به او گفتم که تجربه مشابهی داشتم
[ترجمه ترگمان] بعد از شنیدن داستان، بهش گفتم یه تجربه مشابه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: the same as or similar to.
متضاد: unlike

- She is like her mother in the way she gestures when she speaks.
[ترجمه A.A] حرف زدنش به مادرش رفته
|
[ترجمه فرح] حرکات و ایما و اشارات آن خانم هنگام صحبت کردن مثل مادرشه
|
[ترجمه گوگل] او از نظر حرکاتی که هنگام صحبت کردن دارد مانند مادرش است
[ترجمه ترگمان] او مثل مادرش رفتار می کند که وقتی حرف می زند رفتار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in the character of; in the same manner of.
مشابه: after

- She cooks like her mother.
[ترجمه Roxana] دست پختش به مادرش رفته
|
[ترجمه Zahra] او شبیه مادرش آشپزی می کند
|
[ترجمه گوگل] مثل مادرش آشپزی می کند
[ترجمه ترگمان] مثل مادرش آشپزی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: open to; in the mood for; desirous of.
مشابه: disposed to, open to

- I'm tired and I feel like going home now.
[ترجمه A.A] خسته ام و الان میخوام برم خونه
|
[ترجمه گوگل] من خسته ام و الان دلم می خواهد به خانه بروم
[ترجمه ترگمان] من خسته ام و الان احساس می کنم دارم به خانه می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't really feel like cooking tonight--why don't we order a pizza?
[ترجمه A.A] من واقعا امشب حس آشپزی ندارم ، چرا یک پیتزا سفارش ندیم
|
[ترجمه فرح] من واقعا امشب حال و حوصله آشپزی ندارم ( دست و دلم به آشپزی نمیره ) ، چرا ی پیتزا سفارش ندیم؟ ( چطوره ی پیتزا سفارش بدیم؟ )
|
[ترجمه گوگل] من واقعاً امشب حوصله آشپزی ندارم - چرا پیتزا سفارش نمی دهیم؟
[ترجمه ترگمان] من واقعا احساس اشپزی نمی کنم - چرا پیتزا سفارش نمیدیم؟ -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: disposed or inclined to.
مشابه: disposed to, inclined to

- It looks like rain today.
[ترجمه کیمیا] به نظر میرسد امروز بارانی ست.
|
[ترجمه مبینا مرادیان] امروز هوا بارانی به نظر میرسد
|
[ترجمه ❤💙💚] به نظر می رسد امروز هوا بارانی است
|
[ترجمه گوگل] امروز شبیه باران است
[ترجمه ترگمان] امروز شبیه باران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: something or someone similar (usu. prec. by the).
مشابه: category, class, equivalent, et cetera, genre, ilk, kind, sort, stripe, type

- Lobsters, crayfish, shrimp, and the like are classified as arthropods.
[ترجمه گوگل] خرچنگ، خرچنگ، میگو و امثال آن به عنوان بندپایان طبقه بندی می شوند
[ترجمه ترگمان] lobsters، crayfish، میگو و the مثل بندپایان طبقه بندی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: likes, liking, liked
(1) تعریف: to find pleasure in; enjoy.
مترادف: enjoy, love, relish
متضاد: abominate, dislike, hate
مشابه: appreciate, fancy, prefer, savor

- She likes mystery novels, and she always seems to be reading one.
[ترجمه گوگل] او رمان های معمایی را دوست دارد و به نظر می رسد همیشه در حال خواندن یکی از آنهاست
[ترجمه ترگمان] رمان های سری را دوست دارد، و همیشه به نظر می رسد که کتاب می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He likes to sleep late on Saturdays.
[ترجمه گوگل] او دوست دارد شنبه ها دیر بخوابد
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد در اواخر روز شنبه بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like going out to eat; it's one of my great pleasures.
[ترجمه گوگل] من دوست دارم برای غذا خوردن بیرون بروم این یکی از لذت های بزرگ من است
[ترجمه ترگمان] دوست دارم غذا بخورم، یکی از لذت های بزرگ منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child likes her mother to tuck her in every night.
[ترجمه سارا] بچه مادرش را دوست دارد چون هر شب او را در اغوش می گیرد
|
[ترجمه گوگل] کودک دوست دارد مادرش هر شب او را در خود جای دهد
[ترجمه ترگمان] بچه از مادرش خوشش می آید که هر شب او را در آغوش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I would like to visit China someday.
[ترجمه گوگل] من دوست دارم روزی به چین سفر کنم
[ترجمه ترگمان] دوست دارم روزی از چین بازدید کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: approve of or feel pleased about; consider very good or satisfactory.

- She likes what they did to the menu.
[ترجمه گوگل] او کاری را که با منو انجام دادند را دوست دارد
[ترجمه ترگمان] اون از کاری که با منو رو کردن خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He doesn't like his wife going out every evening.
[ترجمه سارا] او خوشش نمی آید همسرش هر شب به بیرون برود
|
[ترجمه ایمان] یعنی نپسندیدم است و نخواستن آن غذا است
|
[ترجمه گوگل] او دوست ندارد همسرش هر روز عصر بیرون برود
[ترجمه ترگمان] از زنش خوشش نمی آید که هر شب بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He liked that the doctor spent time explaining things to him.
[ترجمه گوگل] او دوست داشت که دکتر وقت خود را صرف توضیح دادن مسائل به او کند
[ترجمه ترگمان] دوست داشت که دکتر وقت صرف توضیح چیزها به او بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like it when you give me constructive criticism.
[ترجمه گوگل] وقتی از من انتقاد سازنده می کنید خوشم می آید
[ترجمه ترگمان] من از آن خوشم می آید وقتی که به من انتقاد سازنده می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to have affection or regard for.
مترادف: adore, fancy, favor, love
متضاد: abominate, dislike, hate
مشابه: admire, esteem, prize

- She likes her roommate at college, and they're becoming good friends.
[ترجمه گوگل] او از هم اتاقی خود در دانشگاه خوشش می آید و آنها دوستان خوبی می شوند
[ترجمه ترگمان] اون از هم اتاقیش در دانشگاه خوشش میاد و دوست های خوبی میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like you very much, but I don't want to get romantically involved.
[ترجمه گوگل] من شما را خیلی دوست دارم، اما نمی خواهم درگیر عاشقانه باشم
[ترجمه ترگمان] من شما را خیلی دوست دارم، اما نمی خواهم با روابط عاشقانه آشنا شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to prefer.
مترادف: prefer

- How do you like your tea? With sugar?
[ترجمه amir1234] چای را با چی میل میکنید؟با شکر؟
|
[ترجمه گوگل] چای خود را چگونه دوست دارید؟ با شکر؟
[ترجمه ترگمان] چای را چگونه دوست دارید؟ با شکر؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like my room cool when I sleep.
[ترجمه saba] وقتی می خوابم دوست دارم اتاقم سرد باشه
|
[ترجمه گوگل] من دوست دارم اتاقم موقع خواب خنک باشد
[ترجمه ترگمان] وقتی می خوابم از اتاقم خوشم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to feel disposed or have an inclination.
مترادف: care, choose, please, want, wish
مشابه: approve, delight, incline, pleasure, prefer, tend, will

- We can go somewhere for coffee, if you like.
[ترجمه گوگل] اگه دوست داشتی میتونیم بریم یه جایی قهوه بخوریم
[ترجمه ترگمان] اگر مایل باشید می توانیم یک جایی برای قهوه برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (usu. pl.) affections or preferences.
مترادف: fondness, love, partiality, preference
متضاد: dislike
مشابه: choice, delight, fancy, inclination, liking, penchant, pleasure, predilection

- What are his likes and dislikes?
[ترجمه گوگل] چه چیزهایی را دوست دارد و دوست ندارد؟
[ترجمه ترگمان] چه چیزی دوست دارد و بدش می آید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
پسوند ( suffix )
• : تعریف: similar to; typical of; resembling.

- catlike
[ترجمه گوگل] گربه مانند
[ترجمه ترگمان] مثل گربه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- shell-like
[ترجمه گوگل] پوسته مانند
[ترجمه ترگمان] مثل اون میمونه که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. like a contrary child
مانند کودکی لجباز

2. like a lion
همچون شیر

3. like a lovely goddess emergent from the sea
همانند الهه ی زیبایی که از دریا پدیدار می شود

4. like a ravenous wolf
مانند گرگی که سیرایی ندارد

5. like as not, he's already dead
متحملا تاکنون مرده است.

6. like flies to wanton boys are we to the gods
(شکسپیر) نزد خدایان ما همچون مگس نزد کودکان بازیگوش هستیم.

7. like i told you, i have no money
همانطور که گفتم پول ندارم.

8. like two children chastened by the teacher. . .
مانند دو کودکی که توسط معلم توبیخ شده باشند. . .

9. like a (hot) knife through butter
مانند چاقو (ی داغ) در کره،به آسانی،بدون اشکال

10. like a book
1- به زبان کتابی،لفظ قلم 2- با فهم کامل،به طور واضح و آشکار

11. like a dream
عالی،رویایی،خیال انگیز

12. like a fish out of water
ناراحت،در جایی نامناسب،در محذور

13. like a house on fire (or afire)
با شتاب و حرارت،با اشتیاق و دستپاچگی

14. like a stink
(انگلیس - خودمانی) سخت،شدید،بسیار زیاد

15. like a streak
(عامیانه) با سرعت تمام،مثل برق

16. like a wet rag
خسته و وامانده

17. like anything
(عامیانه) خیلی،بسیار،شدیدا

18. like attracts like
کند هم جنس با هم جنس پرواز

19. like blazes (or crazy or the devil, etc. )
(عامیانه) با کمال شدت یا سرعت یا اشتیاق

20. like cat and dog
مثل سگ و گربه،دایما در حال نزاع

21. like clockwork
بسیار منظم و دقیق و هموار

22. like father, like son
پدر و پسر مثل هم هستند،پسر به پدرش رفته است

23. like fun
(خودمانی) ابدا،اصلا،هرگز

24. like fury
(عامیانه) دیوانه وار،به شدت تمام

25. like gangbusters
با حرارت،با موفقیت

26. like grim death
با عزم راسخ (علیرغم مشکلات)

27. like mad
(عامیانه) شدید،شدیدا،باشوق و علاقه

28. like nobody's business
(قدیمی - عامیانه) به سرعت و شدت

29. like so
این جوری،بدین طریق،بدین سان

30. like that
آن گونه،آن جور،از آن قبیل

31. like two peas in a pod
مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند،کاملا شبیه به هم

32. like water
(به ویژه در مورد پول و خرج) مثل ریگ،بی حساب و کتاب

33. like water off a duck's back
بی تاثیر،بی واکنش

34. evanescent like a spring storm
زودگذر همچون توفان بهاری

35. fruits like apples, pears,and grapes
میوه هایی مانند سیب و گلابی و انگور

36. he like to broke the window down
نزدیک بود پنجره را بشکند.

37. i like apples, but i love pears
من سیب دوست دارم ولی عاشق گلابی هستم.

38. i like grilled meat better than fried meat
من گوشت کباب شده را بیشتر از گوشت سرخ شده دوست دارم.

39. i like him because he is a kind man
من از او خوشم می آید چون مرد مهربانی است.

40. i like modern history better than ancient history
من تاریخ نوین را بیشتر از تاریخ کهن دوست دارم.

41. i like new york in the world series
فکر می کنم در مسابقات جهانی نیویورک برنده شود.

42. i like tea while iraj prefers coffee
من چای دوست دارم درحالی که ایرج قهوه را ترجیح می دهد.

43. i like the form of this building but not its color
از شکل این بنا خوشم می آید ولی رنگ آن را دوست ندارم.

44. i like the homelike atmosphere of this hotel
از محیط خانه مانند این هتل خوشم می آید.

45. i like the peace and quiet of that farm
از آرامش و سکوت آن روستا خوشم می آید.

46. i like the second one better
من دومی را بیشتر دوست دارم.

47. i like to do a lot of entertaining
من از مهمانداری (پذیرایی کردن) خوشم می آید.

48. i like to furnish my own room myself
دوست دارم اتاقم را خودم مبله کنم.

49. i like to keep my professional activities separate from my family activities
من دوست دارم فعالیت های شغلی خودم را از فعالیت های خانوادگی جدا نگه دارم.

50. i like to read in the evening
دوست دارم سرشب مطالعه کنم.

51. i like to see moscow
میل دارم مسکو را ببینم.

52. i like to think about god
دوست دارم درباره ی خدا اندیشه کنم.

53. i like to travel light
من دوست دارم سبک سفر کنم.

54. i like walking
من پیاده روی را دوست دارم.

55. i like your looks better
از قیافه ی تو بیشتر خوشم می آید.

56. if like the lord, i had control over the firmament . . .
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان . . .

57. immobile like a mountain
همچون کوهی پا برجا

58. indians like spicy food
هندی ها غذای پر ادویه دوست دارند.

59. italian-americans, like other hyphenated americans, were thought to be less patriotic
باور بر این بود که امریکایی های ایتالیایی تبار (مثل سایر امریکایی های بیگانه تبار) دارای حس میهن دوستی کمتری هستند.

60. pigs like to wallow in their own excrement
خوک ها دوست دارند که در کثافت خود غلت بزنند.

61. some like it cooked
برخی مردم پخته ی آن را دوست دارند.

62. teachers like him are few
معلم مثل او کم است.

63. thinkers like mazdak anteceded communism
متفکرینی مانند مزدک از مدت ها پیش کمونیسم را ابداع کردند.

64. towns like that
آن جور شهرها

65. two like electrical charges repel one another
دو بار الکتریکی هم نام همدیگر را دفع می کنند.

66. (they are) like flies on something sweet
. . . مگسانند دور شیرینی

67. as like as two peas (in a pod)
مثل سیبی که دو حصه کرده باشند،کاملا مثل هم

68. be like a bear with a sore head
(انگلیس - خودمانی) بدخلقی کردن،زود خشم بودن

69. drink like a fish
در می خوارگی زیاده روی کردن

70. drink like a fish
در میخوارگی افراط کردن،خیلی مشروب خوردن

مترادف ها

نظیر (اسم)
match, make, tally, exemplar, like, analogue

شبیه (صفت)
similar, equal, alike, rival, like, same, analogous, quasi, papilionaceous, semblable

همانند (صفت)
similar, equal, alike, like, homological

مانند (صفت)
similar, alike, like, analogous, resembling, looking like, comparable

متشابه (صفت)
similar, alike, like, analogous, resembling, homologous, homonymous

هم جنس (صفت)
like, homogeneous, biotype, cognate, consubstantial, connatural

قرین (صفت)
similar, like

همچون (صفت)
like

هم شکل (صفت)
like

همگونه (صفت)
like, simian

دوست داشتن (فعل)
love, affect, like, smack, savor, savour

خوب بودن (فعل)
like, be in tune with, be in with, be well in with, be on friendly terms with, get along well with, have a good relationship with, stand in with

دل خواستن (فعل)
like

بسان (قید)
like

همچنان (قید)
so, like, likewise

به تساوی (قید)
like

سان (حرف اضافه)
like

چنان (حرف اضافه)
like

چنانکه (حرف اضافه)
like

چون (حرف اضافه)
since, like

مثل (حرف اضافه)
like

مثل (حرف ربط)
like

تخصصی

[برق و الکترونیک] شبیه، مشابه
[ریاضیات] مساوی، برابر، متساوی، مثل، مشابه

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing which is similar or comparable; kind, type; things which are preferred or liked
enjoy; be fond of; be attracted to; want; prefer
having similar characteristics; alike, having a resemblance to; characteristic of
nearly, approximately; probably (slang); as if, such (slang)
similar to, resembling; in a similar way, characteristic of; inclined to, tending to; for example
similar to, very closely resembling; as if
-like is added to nouns to form adjectives that describe something as being similar to the thing referred to by the noun.
if one person or thing is like another, they have similar characteristics or behave in similar ways.
if you ask someone what something is like, you are asking them to describe it.
like can introduce an example of the thing that you have just mentioned.
you can use like to say that someone is in the same situation as another person.
if you say that something is like you remembered it or like you imagined it, you mean that it is the way you remembered or imagined it; an informal use.
if you like something, you find it pleasant or attractive, or you approve of it.
if you say that you would like something or would like to do something, you are expressing a wish or desire.
see also liking.
you say `if you like' when you are offering to do something for someone.
you say `and the like' to indicate there are other similar things or people that can be included in what you are saying.
you say `like this', `like that', or `like so' when you are showing someone how something is done.
you can sometimes use nothing like instead of `not' when you want to emphasize a negative statement.
you use something like to indicate that a number or quantity is an estimate, not an exact figure.

پیشنهاد کاربران

خب کلمه ی like معانی متفاوتی داره و در محاوره هم خیلی استفاده میشه.
سطحی ترین معنیش که میشه دوست داشتن و همینطور بیان شباهت.
علاوه بر اون معانی دیگه اش میتونه معادل :
likely or probable, as or such as, closely or approximately, kind, sort or type
...
[مشاهده متن کامل]

و توی گفتار اغلب غیر ارادی یا حتی ارادی، برای مقدمه جمله، پر کردن مکث، بیان عدم قطعیت، یا تشدید یا خنثی کردن صفت بعدی از like استفاده میشه و همونطور که گفتم خیلی هم پرکاربرده. مثلا:
So, like, why didn't you call me?
The music was, like, really great, you know?

شبیه_دوستداشتن
معانی پرتکرار:
۱. دوست داشتن
۲. شبیه بودن
۳. شبیه
۴. انگار
۵. همانطور که
Like اگر شما خاطره ایی تعریف کنید معنی متفاوتی میگیره
I was like به معنی من گفتم
They were like آنها گفتند
هم معنی میدهد
خوش داشتن ( در متون ادبی و قدیمی تر )
Like is a word to say how much you love something
This word mostly uses for things not humans ♥️
Like as a filler
We can use like to fill in the silence when we need time to think about what to say next or how to rephrase what we have just said:
I want to … like … I think we need to think carefully about it. It’s … like … it’s a very difficult decision for us to make.
Like میتونه معنی� تقریباً � رو هم بده تو سریال فرندز میگه
I gave up like everythin
تقریبا همه چی رو رها کردم
موردی رو قبول داشتن
استفاده از Like برای گزارش گفتار یا تفکر
هنگامی که داستانی را برای دوستانتان تعریف می کنید، می گویید �he said� و �I said� که می تواند خیلی تکراری باشد، بنابراین گاهی اوقات می توانید با استفاده از کلمه like در گفتارتان کمی تغییر ایجاد کنید. �I was like� را می توان جای �I said� استفاده کرد؛ یا �he was like�به جای �he said�. برخی از نوجوان ها به طور کامل توانایی گفتن �من / تو / او / او� را از دست داده اند و فقط از like استفاده می کنند. برای روشن شدن موضوع، باید بگویم که استفاده از �he was like� بدون به کاربردن کلمه like، اما اجازه ندارید این کلمه را همیشه جایگزین کلمه said کنید.
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی �I was like� به کار می رود حتما به معنی این نیست که شما چیزی گفتید؛ می تواند برای تعیین اینکه به چه چیزی فکر می کنید هم به کار رود. بنابراین در این مورد �I was like� جای �I thought to myself�. به کار می رود. این عبارت نیز معمولا هنگام قصه گویی استفاده می شود.
“You broke up with her? Wow. How did she take it?”
“تو با او به هم زدی؟ وای. چجوری قبول کرد؟
“She was like “What! After all I’ve done for you?”
خب اون چی! من همه این کارا رو به خاطر تو کردم؟ “
“And then the teacher was like ‘We have a surprise test today, ’ and I was like ‘Shit, I didn’t study at all. ’”
“و سپس معلم گفت:” امروز یک سورپرایز داریم “و من با خودم فکر کردم” لعنتی “، من اصلا چیزی نخوندم. ”
مثالی از ابتدای جمله:
“Well, I mean, like, the last time we talked he was like, “I think we should see other people, ” and then I was like, “But Mike, I like really like you. ”
“خب، منظورم این بود، آخرین بار که صحبت کردیم او گفت، به نظرم باید افراد دیگه ای رو ببینیم “، و بعد من گفتم ، اما مایک، من واقعا تو رو دوست دارم. “
منبع:faridlingo

اگه همراه با علامت سوال در آخر جمله بیاید بصورت زیر معنا میشه :
? What's your normal/average day like : روز عادی شما چگونه است؟
معمولا وقتی قبلش what میاد معنی "چه جوری"و "چگونه"میده
What . . . . . . . like . ?/.
my watch can tell me what the
weather's like
ساعتم می تونه بهم بگه که آب و هوا چگونه است .
like دو معنی میتونه داشته باشه
1. like:دوست داشتن، پسندیدن
2. like:مثل، مانند، شبیه
با توجه به معنی متن و اینکه like کجا بیاد باید معنی درست رو بفهمیم
1. دوست داشتن 2. مثل، شبیه
حرف اضافه like به معنای شبیه و مانند
برای اشاره به شباهت چیزی یا کسی به چیزی یا کسی دیگر از حرف اضافه like استفاده می شود. مثال:
. i have a sweater just like that ( من گرمکنی درست مانند آن دارم. )
...
[مشاهده متن کامل]

. she looks like her father ( او شبیه به پدرش است. )
فعل like به معنای دوست داشتن و خوش آمدن
فعل like می تواند به مفاهیمی چون؛ خوشایند دانستن چیزی یا علاقه به کسی، از کیفیت خوب برخوردار بودن چیزی، جذابیت داشتن کسی و در نهایت لذت بردن از چیزی و آن را به چیزهای دیگر ترجیح دادن، اشاره کند. مثال:
?do you like fish ( آیا ماهی دوست داری؟ )
. i like your new haircut ( مدل موی جدیدت را دوست دارم. )
منبع: سایت بیاموز

به معنای خواستن
هم به معنای
مثل یا مانند
فروهیدن.
موارد مشابه، موارد این چنینی
Like گاهی اوقات، بسته به شرایط و بحث، میتونه برای موافقت کردن هم استفاده بشه
مثلا توی یه سینمای یه جمله ای بود که یه آقا به دنبال پیشنهاد یه خانومی میگه و موقعیت اینطوریه که همه دارن سر یه موضوع مهم هم فکری میکنن. اون آقا میگه : I like her
...
[مشاهده متن کامل]

خب اینجا وسط یه بحث جدی، طرف یوهو برنمیگرده که بگه ( من ازش خوشم میاد ) !
این جمله رو در تایید پیشنهاد زن گفت و معنیش میشه ( من باهاش موافقم )
یا توی یه سکانس دیگه، یک سری واقعیت هایی درباره ی همسر یه خانوم رو میشه. اون خانوم خیلی شوکه بوده و خطاب به کسی که داشته اون حرفا رو میزده میگه :
Not like that, not like you say
اینجا اینطوری ترجمه میشه :اینطوری نیست! اینطوری که تو میگی نیست! ( یعنی میخواد انکار کنه و بگه چیزایی که میشنوه، حقیقت نداره. از سر ناباوری و انکار گفته میشه )
و یه دیالوگ قشنگ دیگه هم بود :
It's not like you to shy away from a fight
اینجا It's not like you یعنی : از تو بعیده که. . . . . . .

- like
به عنوان پسوند : - - طور/ - - گونه
لایکیدن
دوست داشتن/پسندیدن
مثلا تو اینستا میگن لایک کنید 😉👍🏻
شما هم اینجا بابک کنید اگه خوشتون اومده 🥰
مثل
مانند
دوست داشتن
پسندیدن
دوست داشتن چیزی
مثال:
She likes wearing a drees.
او ( خانم ، زن یا مونث ) دوست دارد دامن بپوشد.
Me, you, we, they - - - > like
He , she, it, name - - > likes
Dont forget like me
Thanks
Like برابر فارسیش: پسند، مانند، سان، شبیه، دوست داشتن، خوش آمدن است.
اصطلاح Like که امروزه در شبکه های همگانی/ اجتماعی پرکاربرد شده و در این برنامه ها از پسند و ناپسند برای دانستن نظر کاربر درباره یک فرستاده ( پست ) استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

Like پسند
unlike ناپسند
dislike واپسند
liked پسندیده
unliked ناپسندیده
برای نمونه:
کیلیپِ رضا در یک روز چندهزار پسند گرفت.
کیلیپِ رضا را چندهزار نفر پسندیدند.
کیلیپ را چندهزار نفر پسندیدنش.
آره این پستی را که فرستادی می پسندم.

همانگونه که
such as
به غیر از معنی دوست داشتن معنی
مثلا هم میده
مثلا: A like aunt یعنی آ مثل خاله
Like یعنی دوست داشتن که برای you یعنی تو یا شما، i یعنی من، we یعنی ماthey یعنی آنها
اما همیشه it یعنی این، she یعنی اون که برای ( مونث ) یا همون ( خانم ) میاد مثلا:she is Nazanin
یا she's Nazanin که یعنی اون هست نازنین
...
[مشاهده متن کامل]

He یعنی اون
( مذکر ) یا همون آقا میاد
مثلا:He is Reza یا he's Reza یعنی اون هست رضا
برای she، he, it
Likes میاد و s میگیره
و برای اونهایی که بالا توضیح دادم به غیر از she, he, it
Like میاد
امیدوارم فهمیده باشید.

دوست داشتن
دربعضی از جملات به معنی مثال
گونه like
چه گونه گی likeness
گونه گی های ناهمتا different likeness
هم گونه گی
گونگی
به عنوان مثال
آنقدر ها، مثلِ آن ( درمقام مقایسه بین دو چیز )
به منزله
Likeاز نظر معنی بستگی به نوع جمله دارد گاهی باLookمی آید که به معنای مثل است . گاهی هم به تنهایی می آید که به معنی دوست داشتن است
دوست داشتن. پسندیدن
دوست داشتن
یا چجوری هست
I like my bag من کیفم رو دوست دارم
اصفهان چجوریه ? What is Isfahan like
دوست داشتن و بعضی وقت معنی شبیه بودن می ده
مثلاً امروز هوا شبیه چیه ، امروز هوا شبیه هوای بارانی است
شبیه در انگلیسی like می شود
چه جوریه ، چه طوره
پسند کردن
He likes to see her every day. ا و دلش میخواد، یا او دوست داره ، هر روز ببینتش.
به فرض مثال/دوست داشتم/شبیه چیزی ( اگر با look بیاید:look like ) /لذت بردن از موقعیتی یا چیزی
همانند
But if i was its , like اینجا معنی به فرض میده
یکسان یک جور یکی
مانند ، مثل
The world is full of beautiful . Just like you
دنیا پر از زیباست. درست مثل تو
میل داشتن
لذت بردن از یک موقعیت
چنین این طور
دوست داشتن/ خوب بودن/پسندیدن
چیز مورد علاقه
اگر با look بیاید میشود همسان و مشابه
look like
دوست داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)

بپرس