liberate

/ˈlɪbəˌret//ˈlɪbəreɪt/

معنی: رها کردن، تجزیه کردن، ازاد کردن
معانی دیگر: آزاد کردن (از اشغال دشمن یا بردگی یا زندان و غیره)، (خودمانی - به ویژه در زمان جنگ) دزدیدن (از دشمن)، چاپیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: liberates, liberating, liberated
مشتقات: liberation (n.), liberator (n.)
(1) تعریف: to free or release, esp. from bondage, oppression, or captivity.
مترادف: deliver, emancipate, enfranchise, free, manumit, release, spring, unfetter
متضاد: enslave, imprison, seize, subjugate, take
مشابه: acquit, amnesty, extricate, loose, ransom, relieve, rescue, untie, unyoke

- Troops liberated the prisoners in the camps at the war's end.
[ترجمه گوگل] در پایان جنگ، سربازان اسرا را در اردوگاه آزاد کردند
[ترجمه ترگمان] نیروهای نظامی زندانیان را در این اردوگاه ها در پایان جنگ آزاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt constrained at home, but going back to school liberated her.
[ترجمه گوگل] او در خانه احساس محدودیت می کرد، اما بازگشت به مدرسه او را آزاد کرد
[ترجمه ترگمان] احساس کرد که در خانه خالی است، اما به مدرسه بازگشت و او را آزاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After we'd each caught several lightning bugs in our jars, we liberated them all at once.
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه هرکدام چندین حشره رعد و برق را در کوزه هایمان گرفتیم، همه آنها را به یکباره آزاد کردیم
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه هر کدام چند حشره را در سطل های ما گیر انداختند ما همه آن ها را یکجا رها کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) to steal or loot, esp. in wartime.
مترادف: appropriate, loot, plunder, snatch
مشابه: lift, pilfer, pillage, pocket, raid, snitch

- Some of the guys liberated the wine cellar of the old hotel.
[ترجمه گوگل] برخی از بچه ها انبار شراب هتل قدیمی را آزاد کردند
[ترجمه ترگمان] بعضی از بچه ها سرداب شراب را آزاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to liberate a slave
برده ای را آزاد کردن

2. They said they sent troops in to liberate the people/the country from a dictator.
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که سرباز فرستادند تا مردم/کشور را از دست یک دیکتاتور آزاد کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که برای آزادسازی مردم \/ کشور از یک دیکتاتور نیرو اعزام کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They did their best to liberate slaves.
[ترجمه گوگل]آنها تمام تلاش خود را برای آزادی بردگان انجام دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها نهایت تلاش خود را کردند تا بردگان آزاد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They planned to march on and liberate the city.
[ترجمه گوگل]آنها قصد داشتند به سمت و سوی شهر حرکت کنند و شهر را آزاد کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها قصد داشتند که شهر را آزاد کنند و شهر را آزاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This will liberate him from economic worry.
[ترجمه گوگل]این او را از نگرانی اقتصادی رها می کند
[ترجمه ترگمان]این امر او را از نگرانی های اقتصادی آزاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You should liberate the mind from prejudice.
[ترجمه گوگل]شما باید ذهن را از تعصب آزاد کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید ذهن رو از تعصب آزاد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She wants to liberate women from their biological slavery.
[ترجمه گوگل]او می خواهد زنان را از بردگی بیولوژیکی خود رها کند
[ترجمه ترگمان]او می خواهد زنان را از بردگی biological آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She wants to depopulate the earth and liberate the plants.
[ترجمه گوگل]او می خواهد زمین را خالی از سکنه کند و گیاهان را آزاد کند
[ترجمه ترگمان]او می خواهد زمین را رها کند و گیاهان را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These women testify to liberate their suffering.
[ترجمه گوگل]این زنان شهادت می دهند تا رنج خود را رهایی بخشند
[ترجمه ترگمان]این زنان شهادت می دهند که رنج خود را آزاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Relative invisibility and freedom from direct supervision liberate field staff from some of the constraints found in other occupations.
[ترجمه گوگل]نامرئی بودن نسبی و آزادی از نظارت مستقیم کارکنان میدانی را از برخی محدودیت‌های موجود در مشاغل دیگر رهایی می‌بخشد
[ترجمه ترگمان]نامرئی بودن نسبی و آزادی از کنترل مستقیم کارکنان می دانی را از برخی از محدودیت های موجود در سایر مشاغل معاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Every time we liberate a woman, we liberate a man. Margaret Mead
[ترجمه گوگل]هر بار که یک زن را آزاد می کنیم، یک مرد را آزاد می کنیم مارگارت مید
[ترجمه ترگمان]هر بار که یک زن را آزاد می کنیم، یک مرد را آزاد می کنیم مارگارت مید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Negativland is out to liberate mass culture from the hands of commerce.
[ترجمه گوگل]Negativland قصد دارد فرهنگ توده را از دست تجارت آزاد کند
[ترجمه ترگمان]Negativland برای آزادسازی فرهنگ جمعی از دست تجارت آزاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the musical is a vehicle to liberate all the pent-up frustrations of Billy's fantasia.
[ترجمه گوگل]اما موزیکال وسیله‌ای است برای رهایی از تمام ناامیدی‌های فروخورده فانتزی بیلی
[ترجمه ترگمان]اما موسیقی یک وسیله نقلیه برای آزاد کردن تمام درماندگی - فانتزی بیلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

تجزیه کردن (فعل)
liberate, abstract, decompose, break down, parse, analyze, dismember, anatomize, comminute, dialyze, disembody, prescind, sequestrate

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

تخصصی

[نساجی] آزادسازی
[ریاضیات] آزاد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• set free, emancipate, release (from slavery, captivity, etc.)
to liberate a place means to free it from the control of another country, area, or group of people;a formal word.
to liberate people means to free them from captivity or from an unpleasant situation; a formal word.
see also liberated, liberation.

پیشنهاد کاربران

آزاد کردن
مثال:
When king Cyrus the Great of Persian liberated the Jewish people from their Babylonian captivity.
زمانی که کورش بزرگ پادشاه ایران مردم یهودی را از بردگی بابلی ها آزاد کرد.
رهاسازی
نجات دادن
this expansion liberates the periphery from its second - class status
این توسعه ی ( بزرگ مقیاس ) ، مناطق پیرامون مرکز را از وضعیت حاشیه ای و نامرغوب، نجات می دهد.
آزاد کردن
– They planned to liberate the city
– They did their best to liberate slaves
– Troops liberated the prisoners in the camps
مسرّت بخش
to separate from
رهایی بخشی

بپرس