kowtow

/ˈkaʊˈtaʊ//ˌkaʊˈtaʊ/

سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن، (سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی برروی زمین، پیشانی برخاک نهادن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: kowtows, kowtowing, kowtowed
(1) تعریف: to show extreme or excessive deference.
مترادف: defer, submit, truckle
مشابه: bend, bootlick, bow, bow and scrape, fawn, genuflect, grovel, stoop, toady

- He insisted on being valued for the quality of his work and refused to kowtow to the boss.
[ترجمه گوگل] او اصرار داشت که به خاطر کیفیت کارش ارزش قائل شود و حاضر نشد به رئیس خم شود
[ترجمه ترگمان] او اصرار داشت که برای کیفیت کار خود ارزش قائل شود و از سجده در برابر رئیس خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to kneel down and place the forehead on the ground as an act of deference, respect, or the like, esp. when done in compliance with Chinese custom.
مشابه: bow, crouch, genuflect, kneel, salaam

- She dutifully kowtowed before her mother-in-law.
[ترجمه گوگل] او با وظیفه‌شناسی در برابر مادرشوهرش خم شد
[ترجمه ترگمان] او در حالی که از روی وظیفه شناسی قبول می کرد، پیش از مادر شوهر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: kowtower (n.)
• : تعریف: an act of kowtowing.
مشابه: bow, deference, obeisance, salaam

جمله های نمونه

1. be polite but don't kowtow to him either
مودب باش ولی زیادی هم نسبت به او تواضع نکن.

2. Be polite, but don't kowtow to him.
[ترجمه منا جهانبخشی] مؤدب باش، جلوش تعظیم نکن
|
[ترجمه گوگل]مودب باش، اما به او خم نکن
[ترجمه ترگمان]مودب باش، اما برای او تعظیم نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I refuse to kowtow to anyone.
[ترجمه منا جهانبخشی] من جلوی هیچکسی تعظیم نمی کنم.
|
[ترجمه گوگل]من از قول دادن به کسی امتناع می کنم
[ترجمه ترگمان] من نمیخوام به کسی تعظیم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her pride wouldn't allow her to kowtow to anyone.
[ترجمه گوگل]غرورش به او اجازه نمی‌داد به کسی کتک بزند
[ترجمه ترگمان]غرور او اجازه نمی داد در برابر هر کسی تعظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We will not kowtow to the government.
[ترجمه گوگل]ما به دولت سر نمیزنیم
[ترجمه ترگمان]ما در مقابل دولت سجده نخواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some people like to burn incense and kowtow to the book.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم دوست دارند عود بسوزانند و به کتاب تعارف کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم دلشان می خواهد آن را بسوزانند و به کتاب تعظیم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some people like to burn incense and kowtow to the book. In my view that isn't necessary.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم دوست دارند عود بسوزانند و به کتاب تعارف کنند به نظر من که لازم نیست
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم دلشان می خواهد آن را بسوزانند و به کتاب تعظیم کنند به نظر من که لازم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm not going to kowtow to a mere nobody like him.
[ترجمه گوگل]من قصد ندارم به کسی مثل او کتک بزنم
[ترجمه ترگمان]نمی خوام به کسی مثل اون تعظیم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That money will not kowtow to Mr de Villepin or anyone else in the French government.
[ترجمه گوگل]این پول به آقای دو ویلپن یا هیچ کس دیگری در دولت فرانسه تعلق نخواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]این پول در برابر آقای دی ویلپین یا هر کس دیگری در دولت فرانسه تعظیم نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The women kowtow outside of Jokhang temple.
[ترجمه گوگل]زنان در خارج از معبد جوخانگ خم می شوند
[ترجمه ترگمان]زنان در برابر معبد Jokhang در برابر kowtow
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All the servants had to kowtow to the emperor when he entered the room.
[ترجمه گوگل]وقتی امپراتور وارد اتاق شد، همه خادمان مجبور شدند به او زمزمه کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق شد همه خدمتکاران مجبور شدند در مقابل امپراطور تعظیم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's a brave man. I m sure he will not kowtow to the enemy.
[ترجمه گوگل]او مرد شجاعی است من مطمئن هستم که او به دشمن سر نمی زند
[ترجمه ترگمان]مرد شجاعی است مطمئنم که او به دشمن تعظیم نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They saw in it a willingness by new left - of - centre government to kowtow to Beijing.
[ترجمه گوگل]آنها در آن تمایل دولت چپ مرکزی جدید را برای سرکشی به پکن دیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایل خود را از سوی دولت مرکزی جدید برای kowtow در برابر پکن دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. During the long journey, they wore wooden kneepad to protect their knees, kowtow every three steps until them arrived in Lhasa.
[ترجمه گوگل]در طول سفر طولانی، آنها برای محافظت از زانوهای خود زانوبند چوبی می پوشیدند، تا زمانی که به لهاسا برسند، هر سه قدم خم می کردند
[ترجمه ترگمان]در طول سفر طولانی، آن ها kneepad چوبی برای حفاظت از زانوهای خود داشتند، در حالی که هر سه قدم در برابر آن ها در برابر هر سه قدم تا رسیدن آن ها به لهاسا در برابر آن ها قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act of bowing low, act of kneeling and touching one's forehead to the ground; servile act
bow low, kneel and touch one's forehead to the ground; grovel, act in a servile manner
if you kow-tow to someone, you behave very humbly and respectfully towards them, especially because you hope to get something from them; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

خاکساری. . . [ این واژه در فارسی نیز طنینی دوپهلو دارد ]
verb
[no obj] informal disapproving : to agree too easily or eagerly to do what someone else wants you to do : to obey someone with power in a way that seems weak — usually to
◀️ She refused to kowtow to their demands
◀️ NZ's economic kowtow to China begins. New Zealand is China's bitch now
to show too much respect to someone in authority, always doing what you are told and changing what you do in order to please them
احترام خیلی زیاد نسبت به کسی که در قدرت است نشان دادن، همیشه آنچه به او دیکته می شود انجام می دهد و اقدامات خودش را برای خوشایند آن فرد دائم تغییر می دهد، پاچه خوار و غلام حلقه به گوش بودن
...
[مشاهده متن کامل]

The ‘dirty secret’ behind Macron’s kowtowing to China
The employee was afraid to disagree with his boss and always kowtowed to him
The politician kowtowed to the wealthy donors who funded their campaign

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/kowtow?q=kowtowing
چاپلوسی
she didn't have to kowtow to a boss
سجده کردن، به خاک افتادن، اطاعت محض کردن، پیروی بی قید و شرط کردن

بپرس