knowledge

/ˈnɑːlədʒ//ˈnɒlɪdʒ/

معنی: سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف
معانی دیگر: دانستن، معلومات، شناخت، شناسایی، آگاهی، خبر، فهم، ادراک، اندریافت، دریافت، (قدیمی) هم خوابگی، جماع (carnal knowledge هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: familiarity, awareness, or understanding.
مترادف: acquaintance, awareness, comprehension, familiarity, ken
متضاد: ignorance
مشابه: cognizance, consciousness, grasp, information, intimacy, sense, understanding

- I had no real knowledge of this person before I went to hear him speak.
[ترجمه tinabailari] قبل از اینکه برم برای شنیدن حرف او ، هیچ آگاهی واقعی از این شخص نداشتم 🕔🕔
|
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه برای شنیدن صحبت های او بروم، هیچ شناخت واقعی از این شخص نداشتم
[ترجمه ترگمان] قبل از این که بتوانم حرف او را بشنوم هیچ آگاهی واقعی از این شخص نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a particular or specialized form of understanding or skill.
مترادف: experience, know-how, proficiency, understanding
متضاد: ignorance, illiteracy
مشابه: acquaintance, command, expertise, mastery, skill, technique

- This course will give you a good knowledge of computers.
[ترجمه گوگل] این دوره به شما دانش خوبی در زمینه کامپیوتر می دهد
[ترجمه ترگمان] این درس به شما دانش خوبی از کامپیوترها می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: erudition; learning.
مترادف: education, erudition, intelligence, learning, wisdom
متضاد: ignorance, illiteracy
مشابه: ken, lore, understanding

- Reading books will increase your knowledge.
[ترجمه tinabailari] خواندن کتاب ها ، دانش شما را افزایش خواهد داد 🕓🕓
|
[ترجمه گوگل] خواندن کتاب دانش شما را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان] خواندن کتاب دانش شما را افزایش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: awareness or cognizance, as of a particular fact or set of facts.
مترادف: awareness, cognizance, comprehension, familiarity
متضاد: unawareness
مشابه: acknowledgment, acquaintance, consciousness, inkling, ken, realization, recognition, sense, understanding

- What knowledge did the president have of these events?
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور چه اطلاعی از این اتفاقات داشت؟
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور چه اطلاعاتی در مورد این رویدادها داشته است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has good deal of knowledge about the history of that period.
[ترجمه گوگل] او اطلاعات خوبی در مورد تاریخ آن دوره دارد
[ترجمه ترگمان] او اطلاعات خوبی در مورد تاریخ آن دوره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. knowledge derived through books
دانشی که از کتب به دست آمده است

2. knowledge gives one poise and independence
دانش به انسان وقار و استقلال می دهد.

3. knowledge took a great leap forward
دانش جهش بزرگی به جلو داشت.

4. . . . knowledge makes old people's hearts young
. . . . زدانش دل پیر برنا بود

5. a knowledge of foreign languages is important
دانستن زبان های خارجی مهم است.

6. a knowledge of nature
شناخت طبیعت

7. acquired knowledge
دانش اکتسابی

8. direct knowledge
اطلاع (یا دانش) دست اول

9. general knowledge
اطلاعات عمومی

10. her knowledge of three several languages was perfect
سواد او در سه زبان متمایز کامل بود.

11. his knowledge of geography is sketchy
دانش او در جغرافی سطحی است.

12. his knowledge of mathematics is modest but he claims too much
دانش ریاضی او ناچیز ولی ادعایش زیاد است.

13. his knowledge of the minister was quite adventitious
آشنایی او با وزیر کاملا تصادفی بود.

14. human knowledge is finite
دانش بشری محدود است.

15. immediate knowledge
دانش فطری

16. increased knowledge inclines one to further reading
دانش فزاینده انسان را متمایل به مطالعه ی بیشتر می کند.

17. intuitive knowledge
معرفت ذاتی

18. perfect knowledge
دانش کامل

19. practical knowledge as opposed to theoretical knowledge
دانش تجربی در برابر دانش تئوری

20. seek knowledge from your cradle to your grave
زگهواره تا گور دانش بجوی

21. speculative knowledge
دانش دیدمانی (غیر عملی)

22. this knowledge was soon transmitted throughout europe
به زودی این دانش در سراسر اروپا پخش شد.

23. visual knowledge
دانش بصری

24. a competent knowledge of english literature
اطلاعات کافی راجع به ادبیات انگلیس

25. a deep knowledge of life and its problems
شناخت ژرف زندگی و مسایل آن

26. a practical knowledge of several languages has stood me in good stead
دانش عملی چندین زبان خیلی به درد من خورده است.

27. a rudimentary knowledge of german
سواد کم در زبان آلمانی

28. an intimate knowledge of english
تسلط کامل به (زبان) انگلیسی

29. an intimate knowledge of the details of that event
آشنایی کامل با جزئیات آن واقعه

30. avicenna's vast knowledge
دانش عظیم ابوعلی سینا

31. crumbs of knowledge
دانش جسته گریخته

32. solidifying one's knowledge
متبلور کردن علم خود

33. to gain knowledge
تحصیل دانش کردن

34. to possess knowledge and wisdom
از دانش و عقل برخوردار بودن

35. to turn knowledge to good account
علم را در امور خیر بکار زدن

36. deny all knowledge of
ادعای بی خبری کردن

37. have carnal knowledge of
مقاربت جنسی کردن با،جماع کردن با

38. have carnal knowledge of someone
با کسی جماع کردن

39. a wellspring of knowledge
منبع دانش

40. he disavowed any knowledge of the conspiracy
او هرگونه اطلاع درباره ی توطئه را انکار کرد.

41. her thirst for knowledge could never be assuaged
عطش او برای دانش هرگز فرو نمی نشست.

42. his store of knowledge
وفور دانش او

43. i had no knowledge of his coming
از آمدن او خبر نداشتم.

44. she disclaimed any knowledge of the contents of the letter
او منکر هر گونه اطلاع از محتویات نامه شد.

45. that is common knowledge
آن چیزی است که همه می دانند.

46. the diffusion of knowledge
اشاعه ی دانش

47. to soak up knowledge
دانش کسب کردن

48. a man with a knowledge of oil markets
مردی دارای اطلاعات در زمینه ی بازارهای نفت

49. a mind stored with knowledge
مغزی که پر از معلومات است

50. books are avenues to knowledge
کتاب راه دستیابی به دانش است.

51. he brought his considerable knowledge to bear on the delegates
او نمایندگان را تحت تاثیر اطلاعات گسترده ی خود قرار داد.

52. he is thirsty for knowledge
او تشنه ی دانش است.

53. he would not dissever knowledge from the art of living
او دانش را از هنرزیستن جدا نمی دانست.

54. humility, when combined with knowledge and power, is very attractive
فروتنی وقتی که با دانش و قدرت همراه باشد بسیار زیبنده است.

55. i had no prior knowledge of his coming
از آمدن او اطلاع قبلی نداشتم.

56. if you have reason, knowledge and intelligence. . .
اگر داری تو عقل و دانش و هوش . . .

57. she has a working knowledge of french and german
فرانسه و آلمانی را به حد کافی می داند.

58. the breadth of his knowledge surprised everybody
گستردگی دانش او همه را متحیر کرد.

59. the depth of his knowledge of english literature
عمق دانش او در ادبیات انگلیسی

60. the extent of his knowledge
گستردگی دانش او

61. the range of his knowledge
وسعت دانش او

62. the width of his knowledge
وسعت دانش او

63. to reach a profound knowledge of a subject
دستیابی به دانش عمیق در یک موضوع

64. a mere parade of his knowledge
فقط نمایشی از دانش او

65. beyond the confines of human knowledge
آن سوی مرزهای دانش بشری

66. ghazvini was a fountain of knowledge
قزوینی دریای علم بود.

67. he was secure in the knowledge that god would be with him all the way
خاطرش جمع بود که خدا همیشه با او همراه خواهد بود.

68. she has a lot of knowledge
او دانش زیادی دارد.

69. the last outposts of human knowledge
آخرین مرزهای دانش بشر

70. the vast reach of his knowledge
گسترش عظیم دانش او

مترادف ها

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

اگاهی (اسم)
knowledge, acquaintance, awareness, consciousness, inkling, intelligence, advice, advertisement, monition, idea, dope, perception, cognizance, immediacy

اطلاع (اسم)
knowledge, information, awareness, learning, notification, advice, notice, datum, know-how

معرفت (اسم)
knowledge, awareness, learning, comprehension, wisdom, cognition, education, science, osmose, kenning

علم (اسم)
knowledge, sign, banner, flag, standard, ensign, science, symbol

بصیرت (اسم)
knowledge, intuition, insight, vision, foresight, discernment, discretion, clairvoyance, ken

فضیلت (اسم)
knowledge, learning, scholarship, wisdom, erudition, scholarism

عرفان (اسم)
knowledge, learning, gnosticism, mysticism, theosophy

دانش (اسم)
knowledge, learning, witting, letter, scholarship, wisdom, science, kenning, lore

دانایی (اسم)
knowledge, sagacity, wisdom, sapience

وقوف (اسم)
knowledge, liegeman

تخصصی

[برق و الکترونیک] دانش، معلومات
[فوتبال] دانش
[زمین شناسی] شناسایی ،دانش در al،اصطلاحی نشان دهنده حقایق، عقاید و قوانین تجربی.
[نساجی] دانش - علم - آگاهی
[ریاضیات] دانش، اطلاعات، معرفت

انگلیسی به انگلیسی

• familiarity, understanding; something that is known; wisdom; learning, education; awareness, cognizance
knowledge is information and understanding about a subject, which someone has in their mind.
if you say that something is true to the best of your knowledge, you mean that you think that it is true, although you are not completely sure.

پیشنهاد کاربران

شناخت. دانست، ( دانستنی ) . یافت. دریافت. دِرک. پنداشت. آموخت. دانش. پیبرد. گزارشه. دید. آگاه. بینش.
science
"knowledge" به معنای دانش و اطلاعات است که فرد برای حل مسائل دارد
"acknowledge" به معنای تایید و تصدیق موضوعات و اطلاعات
تعریف دانش با معرفت از منظر فلسفه علم ⬇️✒️🗒️
دانِش، عبارت است از مجموعه دانستنی هایی که بشر برای زندگی خود از آن ها بهره می گیرد. در زمان های قدیم دانش بشر محدود بود و گاهی حتی یک نفر می توانست بیشتر دانش بشری را در حافظه خود جای دهد. اما به تدریج با رشد معلومات، دانستنی های بشر طبقه بندی شدند و حوزه های مختلف و تخصصی دانش شکل گرفت.
...
[مشاهده متن کامل]

از لحاظ لغوی دانش اسم مصدر است و بن مضارع آن �دان� است ( اسم مصدر حاصل مصدر است و بنابراین در فارسی دانش چیزی است که حاصل دانستن است ) اما در اصطلاح ابتدا باید بین دانش ( Knowledge ) و علم ( Science ) تفاوت قائل شد. از نظر رابطه منطقی می توان گفت که دانش ( معادل Knowledge در فلسفه و شناخت شناسی حوزهٔ زبان انگلیسی ) مجموعهٔ جامع تر و کلّی تری نسبت به علم ( فقط معادل Science ) بوده و علم می تواند به نحوی زیر مجموعهٔ دانش به عنوان تمامی آگاهی های انسانی تلقی شود.
در حوزهٔ زبان فارسی، دانش یا علم دربرگیرندهٔ تمامی گونه ها و حوزه های شناخت و آگاهی در عام ترین معنای خویش است. در یک نگاه کلّی می توان گونه ها و حوزه های دانش بشری را به سه حوزهٔ کلان تقسیم نمود: 1 - هنر 2 - فلسفه 4 - علم. برای آشنایی با هر حوزه از دانش بشری فراگیری مفاهیم، مبانی و نظریه های رایج در آن حوزه از دانش ضروری است.

منابع• https://academic.oup.com/mind/article/122/485/171/961176?login=false
دانش، آگاهی
مثال: She has a lot of knowledge about history.
او دانش زیادی درباره تاریخ دارد.
دانش، آگاهی
She has a vast knowledge of history.
او دانش گسترده ای در زمینه تاریخ دارد.
دو کلمه، "knowledge" و "recognize"، هر دو مرتبط با دانش و شناخت اطلاعات هستند، اما دارای کاربردهای متفاوتی هستند.
1. Knowledge ( دانش ) :
- "Knowledge" به مفهوم دانش، اطلاعات یا اطلاعاتی است که شما دارید. این اطلاعات معمولاً نتیجه یادگیری، تجربه یا مطالعه است. مثلاً، اگر شما دانشی در زمینه ریاضیات، تاریخ یا علوم کامپیوتر داشته باشید، آن را می توان به عنوان دانش شما در آن زمینه توصیف کرد. این دانش می تواند از منابع مختلف مثل کتب، مراجع، وب سایت ها و . . . بدست آمده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. Recognize ( شناختن ) :
- اما وقتی به "recognize" یا شناختن اشاره می کنیم، این به معنای توانایی تشخیص و تعریف یا پذیرش چیزی است. به عنوان مثال، شما می توانید دیداری را به خاطر بسپارید و آن را تشخیص دهید. این امر ممکن است مرتبط با توانایی شناخت چهره ها، اشیاء، الگوها و . . . باشد.
به عبارت دیگر، "knowledge" اطلاعات و دانشی است که شما دارید، درحالی که "recognize" به توانایی شناختن و تعریف چیزها و اشیاء اشاره دارد.
منبعCHATGPT4. 00

( Knowledge ( n
( Know ( v
( Knowledgeable ( adj
علم ؛ دانش
science
knowledge: دانش
آشنایی
دانسته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : know
✅️ اسم ( noun ) : knowledge
✅️ صفت ( adjective ) : knowledgeable / knowing
✅️ قید ( adverb ) : knowledgeably / knowingly
Science
علم ( عربی )
ویستا ( فارسی )
Knowledge
دانش ( فارسی )
Information
اطلاعات ( عربی )
ازدایش ( فارسی )
Announcement
اطلاعیه ( عربی )
آگهش ( فارسی )
knowledge = دانش، علم، آگاهی به منظور علم
English knowledge = علم انگلیسی
علم و دانش
knowledge ( فلسفه )
واژه مصوب: دانش
تعریف: پیکرة کل دانسته های بشری دربارة امور طبیعی و انسانی که گاه به شاخه ای از دانسته های نظام مند بشری هم اطلاق می شود
موضوع
دوستان لطفا اشتباه نکنند علم و دانش همانطور که در فارسی دو کلمه مجزا هستند در انگلیسی هم همانطور
علم در انگلیسی میشه science
و دانش میشه knowledge
مثال: Scientific knowledge
معنی: دانش علمی
آگاهی
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
جناب مولوی
شواهد

دانش_علم _آگاهی
دانش
Human knowledge develops with scientists’ hard work
دانش بشری با سخت کوشی دانشمندان توسعه می یابد 🕕🕕
معلومات
علمی
دانش مجموعه ای از حقایق و فرضیه هاست که انسان را قادر میسازد پدیده ها را درک و مسائل را حل کند.
میزان سطح آگاهی

آگاهی
دانستن و شناخت
به نظر من معنیامعنی این واژه دانستن، آگاهی ، شناخت هست
در حقوق: آگاهی
دانسته ها
علم، دانش
شناخت، علیم، علم و دانش، مفهم
دانش
اطلاعات
شناخت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس