فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: knows, knowing, knew, known
حالات: knows, knowing, knew, known
•  (1) تعریف: perceive directly or be aware of something through learning or observation.
• مترادف: perceive
• مشابه: appreciate, apprehend, comprehend, experience, fathom, follow, grasp, possess, realize, recognize, see, understand, witness
• مترادف: perceive
• مشابه: appreciate, apprehend, comprehend, experience, fathom, follow, grasp, possess, realize, recognize, see, understand, witness
- I know that it's raining.
 [ترجمه فاطمه] من میدانم که هوا بارانی است| 
 [ترجمه Arez0o.] من میدونم که باران می اید| 
 [ترجمه رعنا] من میدانم که باران می آید| 
 [ترجمه فاطمه مربی زبان] من میدانم که باران می بارد| 
 [ترجمه Parsa] من میدونم که هوا بارانی است| 
 [ترجمه عرشیا] من میدانم که باران می اید| 
 [ترجمه رومینا] من می دانم الان باران می اید| 
 [ترجمه ناشناس] من میدونم که بارون میاد| 
 [ترجمه ماهان] خر| 
 [ترجمه ماهان] من میدانم باران می بارد| 
 [ترجمه علی] من فهمیدم که باران می آید| 
 [ترجمه گوگل] میدونم که داره بارون میاد[ترجمه ترگمان] من می دانم که باران می بارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He knows where they live.
 [ترجمه علیرضا] او می داند آنها کجا زندگی می کنند| 
 [ترجمه فاطمه مربی زبان] او میداند کجا زندگی می کند| 
 [ترجمه گوگل] او می داند کجا زندگی می کنند[ترجمه ترگمان] اون میدونه اونا کجا زندگی میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you know the capital of Brazil?
 [ترجمه فاطمه مربی زبان] پایتخت برزیل را میشنا سید؟| 
 [ترجمه شان] آیا ( نام ) پایتخت برزیل را می دانید؟| 
 [ترجمه گوگل] آیا پایتخت برزیل را می شناسید؟[ترجمه ترگمان] پایتخت برزیل را می شناسید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have never known her to act so irresponsibly.
 [ترجمه رومینا] من او را نمی شناختم که انقدر بی مسئولیت باشه| 
 [ترجمه شیرین] هیچوقت نمی دونستم ( فکر نمی کردم ) که نقدر بی مسئولانه عمل کند.| 
 [ترجمه شان] من هرگز نمی دانستم ( خبر نداشتم ) که او اینقدر غیر مسئولانه عمل می کند.| 
 [ترجمه آشوری] اصلأ فکرش رو نمیکردم اینقدر بی مسوولیت باشه| 
 [ترجمه گوگل] من هرگز او را نمی شناسم که اینقدر غیرمسئولانه رفتار کند[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت نمی دون ستم که اون خیلی بی irresponsibly
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to have the skill to be able to (usu. fol. by "how").
• مترادف: can
• مشابه: recall, remember
• مترادف: can
• مشابه: recall, remember
- Do you know how to ski?
 [ترجمه Donear] آیا تو میدانی چگونه اسکی کنی ؟| 
 [ترجمه گوگل] اسکی بلدی؟[ترجمه ترگمان] بلدی اسکی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to be sure that; be aware that.
• مترادف: acknowledge, appreciate, realize, understand
• مشابه: perceive
• مترادف: acknowledge, appreciate, realize, understand
• مشابه: perceive
- I know that you'll pass the test this time.
 [ترجمه 😌🖐🏻] من میدانم که این آزمون را تست میکنید| 
 [ترجمه گوگل] من می دانم که این بار در آزمون موفق خواهید شد[ترجمه ترگمان] می دانم که این بار امتحان را رد می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I know I could be wrong about this.
 [ترجمه گوگل] می دانم که ممکن است در این مورد اشتباه کنم
[ترجمه ترگمان] می دونم که می تونم در این مورد اشتباه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می دونم که می تونم در این مورد اشتباه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: to be acquainted with.
• مشابه: acquaint, associate with, familiarize, recognize
• مشابه: acquaint, associate with, familiarize, recognize
- He knows some famous people.
 [ترجمه گوگل] او افراد مشهوری را می شناسد
[ترجمه ترگمان] اون یه عده آدم معروف رو میشناسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه عده آدم معروف رو میشناسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I know that word, but I don't remember how to spell it.
 [ترجمه گوگل] من این کلمه را می دانم، اما یادم نیست چگونه آن را بنویسم
[ترجمه ترگمان] من این کلمه را می دانم، اما به یاد ندارم چطور آن را هجی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من این کلمه را می دانم، اما به یاد ندارم چطور آن را هجی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (5) تعریف: to have the experience of.
- They've lived sheltered lives and have never known poverty or hunger.
 [ترجمه گوگل] آنها در پناه خود زندگی کرده اند و هرگز فقر یا گرسنگی را ندیده اند
[ترجمه ترگمان] آن ها زندگی پناه دهنده را زندگی کرده اند و هرگز فقر و گرسنگی را ندیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها زندگی پناه دهنده را زندگی کرده اند و هرگز فقر و گرسنگی را ندیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (6) تعریف: to be able to recognize or distinguish.
- I know this handwriting; it's my mother's.
 [ترجمه محمدرضا] من این دست خط را میشناسم مال مادرم است| 
 [ترجمه نازنین] من ایم دست خط را میشناسم ! مال مادرم است| 
 [ترجمه حنانه] من این دست نوشته را می شناسم.| 
 [ترجمه گوگل] من این دست خط را می دانم؛ مال مادرم است[ترجمه ترگمان] این دستخط مال مادرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor knows an outstanding paper when she sees one.
 [ترجمه گوگل] استاد با دیدن یک مقاله برجسته می شناسد
[ترجمه ترگمان] پروفسور وقتی یکی از آن ها را می بیند، یک مقاله برجسته را می شناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پروفسور وقتی یکی از آن ها را می بیند، یک مقاله برجسته را می شناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's amazing how well you know one southern accent from another.
 [ترجمه گوگل] این شگفت انگیز است که چقدر خوب یک لهجه جنوبی را از دیگری می شناسید
[ترجمه ترگمان] جالبه که تو چطور یه لهجه جنوبی رو از یکی دیگه میدونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جالبه که تو چطور یه لهجه جنوبی رو از یکی دیگه میدونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to have knowledge, perception, or understanding.
• مترادف: apprehend, see, understand
• متضاد: conjecture
• مشابه: follow, taste
• مترادف: apprehend, see, understand
• متضاد: conjecture
• مشابه: follow, taste
- He is the only one in the family who knows about the accident.
 [ترجمه tinabailari] او تنها کسی در خانواده است که درباره حادثه میداند 0️⃣| 
 [ترجمه گوگل] او تنها کسی در خانواده است که از حادثه خبر دارد[ترجمه ترگمان] او تنها کسی است که از تصادف خبر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She didn't have to tell me what happened--when I saw her face, I knew.
 [ترجمه گوگل] او مجبور نبود به من بگوید چه اتفاقی افتاده است - وقتی صورتش را دیدم، فهمیدم
[ترجمه ترگمان] او مجبور نبود به من بگوید چه اتفاقی افتاد - وقتی صورتش را دیدم، می دانستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مجبور نبود به من بگوید چه اتفاقی افتاد - وقتی صورتش را دیدم، می دانستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let her do the negotiating. She knows about these things.
 [ترجمه گوگل] اجازه دهید او مذاکره کند او از این چیزها می داند
[ترجمه ترگمان] بگذارید مذاکرات را انجام دهد او از این چیزها خبر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بگذارید مذاکرات را انجام دهد او از این چیزها خبر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید