اسم ( noun )
• (1) تعریف: an innate talent; facility.
• مترادف: ability, aptitude, bent, endowment, facility, flair, gift, propensity, talent
• متضاد: ineptitude
• مشابه: art, capacity, competence, faculty, forte, hang, inclination, instinct, skill, touch
• مترادف: ability, aptitude, bent, endowment, facility, flair, gift, propensity, talent
• متضاد: ineptitude
• مشابه: art, capacity, competence, faculty, forte, hang, inclination, instinct, skill, touch
- She has a knack for getting people to relax and reveal things about themselves.
[ترجمه گوگل] او در وادار کردن مردم به آرامش و افشای چیزهایی در مورد خودشان مهارت دارد
[ترجمه ترگمان] او استعداد جذب افراد برای استراحت و آشکار کردن چیزها را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او استعداد جذب افراد برای استراحت و آشکار کردن چیزها را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It takes a while to get the knack of handling horses.
[ترجمه soheil_p] مدتی طول می کشد تا قلق تعامل با اسب را بدست آورید|
[ترجمه گوگل] مدتی طول می کشد تا مهارت حمل اسب را بدست آورید[ترجمه ترگمان] مدتی طول می کشد تا مهارت اسب ها به دست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a labor-saving method.
• مترادف: shortcut, trick
• مترادف: shortcut, trick