معنی: کشور، پادشاهی، قلمرو پادشاهیمعانی دیگر: کشور پادشاهی، نظام شاهی، رژیم سلطنتی، قلمرو، دامنه، گستره، ملکوت، سلطنت روحانی، (مهجور) پادشاهی، مقام و قدرت شاه، (رده بندی) نوع، عالم (هریک از این سه رده: نوع جانوران the animal kingdom و نوع گیاهان the vegetable kingdom و نوع مواد کانی the mineral kingdom)، پادشاهی، سلطنت، کشوری که پادشاه داشته باشد، قلمرو یک پادشاه
(انجیل) بادا که سلطنت الهی تو فرارسد و اراده ی تو انجام شود.
5. the vegetable kingdom
عالم گیاهان،فرمانروی گیاهی
6. denmark is a kingdom
دانمارک یک کشور پادشاهی است.
7. In the kingdom of blind men the one-eyed man is king.
[ترجمه سجاد مصلحی] در قلمرو افراد نابینا، یک فرد بینا پادشاه است.
|
[ترجمه Fargol_] توی حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالاره
|
[ترجمه گوگل]در پادشاهی مردان نابینا، مرد یک چشم پادشاه است [ترجمه ترگمان]در پادشاهی مردان نابینا پادشاه یک چشم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Love rules his kingdom without a sword.
[ترجمه گوگل]عشق بدون شمشیر بر پادشاهی او حکومت می کند [ترجمه ترگمان] عشق و شمشیرش رو بدون شمشیر بازی می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In the kingdom of the blind the one eyed man is king.
[ترجمه گوگل]در پادشاهی نابینایان مرد یک چشم پادشاه است [ترجمه ترگمان]در قلمروی سلطنت، یک چشم کور، شاه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. In the kingdom of blind men, the one-eyed is king.
[ترجمه گوگل]در پادشاهی نابینایان، یک چشم پادشاه است [ترجمه ترگمان]در قلمروی پادشاهی کور یک چشم پادشاه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I prize my library above my kingdom.
[ترجمه گوگل]من کتابخانه ام را بالاتر از پادشاهی خود می دانم [ترجمه ترگمان]من library را بالای پادشاهی خودم جایزه می دهم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The bomb blew him to kingdom come.
[ترجمه گوگل]بمب او را به پادشاهی منفجر کرد [ترجمه ترگمان] بمب اون رو به قلمرو پادشاهی فرستاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. King Arthur tried to redress wrongs in his kingdom.
[ترجمه گوگل]شاه آرتور سعی کرد اشتباهات پادشاهی خود را جبران کند [ترجمه ترگمان]پادشاه آرتور سعی کرد wrongs را در قلمروی خود جبران کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The United Kingdom consists of Great Britain and Northern Ireland.
[ترجمه گوگل]بریتانیا از بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی تشکیل شده است [ترجمه ترگمان]بریتانیا از بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی تشکیل شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The national flag of the United Kingdom is called the Union Jack.
[ترجمه گوگل]پرچم ملی بریتانیا یونیون جک نام دارد [ترجمه ترگمان]پرچم ملی انگلستان نام اتحادیه جک است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The mind is the kingdom of thought.
[ترجمه گوگل]ذهن پادشاهی اندیشه است [ترجمه ترگمان]ذهن، قلمرو فکر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The kingdom of Norway has a long and rugged coastline.
[ترجمه گوگل]پادشاهی نروژ دارای خط ساحلی طولانی و ناهموار است [ترجمه ترگمان]پادشاهی نروژ دارای خط ساحلی بلند و ناهموار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. Don't mention politics or we'll be here till kingdom come.
[ترجمه گوگل]به سیاست اشاره نکنید وگرنه تا زمان پادشاهی اینجا خواهیم بود [ترجمه ترگمان]راجع به سیاست حرفی نزن، وگرنه تا زمانی که پادشاهی برسد اینجا خواهیم بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• country or government which is ruled by a king or queen; domain, sphere, area or field which is independently controlled (i.e. kingdom of the mind); taxonomic division of the highest rank
پیشنهاد کاربران
قلمرو
the kingdom of god عرش الهی
واسه ی من هیچ معنی کلمه ای نیومد فقط تلفظ اون کلمه اومد
پادشاهی ، فرمانروایی
kingdom ( باستانشناسی ) واژه مصوب: پادشاهی ۱ تعریف: کشوری که یک پادشاه یا ملکه بر آن حکومت می کند
I did not rise from the throne of the kingdom to rule You have no right, even jokingly, to ban Mr. Nika Prince from the monarchy Do not use the technique when cold logic is awake
ملکوت ( در فلسفه )
قلمرو پادشاهی And etc. . .
سلسله
سلسله یا فرمانرو ( جانورشناسی )
چنانچه می دانید ریشه زبان پارسی و انگلیسی یکی و از یک نیای مشترک است واژه - کی - در پارسی چنانکه در اساس شاهنامه آمده است به معنای سلسله پادشاهان کیانی است Kei: کی یا همان کی شاهنامه. ing: معنای تداوم یا سلسله. ... [مشاهده متن کامل]
dom: مانند domein به معنای دامنه و پهنه و سرزمین. Kingdom : سرزمین سلسله کیانی شاهنشاهی.
فرمانروایی . ملکوت. قلمرو . حیطه . گستره و. . .
Land سرزمین قلمرو Nation ملت Kingdom of love = ملت عشق