• : تعریف: something intended to be kept as a remembrance of some person, place, or occasion. • مترادف: memento, relic, remembrance, souvenir, token • مشابه: favor, trophy
- She gave him her handkerchief as a keepsake of their rendezvous.
[ترجمه گوگل] دستمالش را به عنوان یادگاری از قرار ملاقاتشان به او داد [ترجمه ترگمان] دستمالش را به عنوان یادگاری به او داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I still have it as a keepsake.
[ترجمه گوگل]من هنوز آن را به عنوان یادگاری دارم [ترجمه ترگمان] من هنوزم اون رو به عنوان یادگاری نگه می دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. District councillor Richard Groves presented a photographic keepsake to commercial manager Mel Hunt.
[ترجمه گوگل]ریچارد گرووز، عضو شورای منطقه، یک یادگاری عکاسی به مدیر تجاری مل هانت ارائه کرد [ترجمه ترگمان]ریچارد گرووز، مشاور منطقه، یک یادگاری را به مدیر تجاری مل هانت ارایه داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Mrs Noble gave Helen, as a keepsake, Edward's last letter to her father.
[ترجمه گوگل]خانم نوبل آخرین نامه ادوارد را به پدرش به عنوان یادگاری به هلن داد [ترجمه ترگمان]خانم نا بل، به عنوان یادگاری آخرین نامه ادوارد را به پدرش داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Just a keepsake to remember us by.
[ترجمه FS] فقط یه یادگاری که باهاش ما رو به یاد بیاری
|
[ترجمه گوگل]فقط یک یادگاری برای به یاد آوردن ما [ترجمه ترگمان] فقط یه یادگاری مونده که ما رو به یاد بیاره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A body into finger - ring for a keepsake forever.
[ترجمه گوگل]بدن به انگشت - حلقه ای برای همیشه به یادگاری [ترجمه ترگمان] یه جسد برای همیشه به یه یادگاری تبدیل میشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. You think this a mere keepsake, then?
[ترجمه گوگل]فکر می کنید این یک یادگاری صرف است، پس؟ [ترجمه ترگمان]پس تو فکر می کنی این فقط یه یادگاری هست؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The keepsake she gave me is small and not very costly.
[ترجمه گوگل]یادگاری که او به من داد کوچک است و خیلی گران نیست [ترجمه ترگمان]یادگاری که به من داد کوچک است و خیلی پر هزینه نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. My friend gave me his picture as a keepsake before going away.
[ترجمه گوگل]دوستم قبل از رفتن عکسش را به عنوان یادگاری به من داد [ترجمه ترگمان]دوستم عکسش رو به عنوان یه یادگاری بهم داد قبل از اینکه بره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Please have this ring for a keepsake.
[ترجمه گوگل]لطفا این انگشتر را برای یادگاری داشته باشید [ترجمه ترگمان] لطفا این حلقه رو به یادگار داشته باش [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. 'You're the gentleman that bought the young lady's keepsake album.
[ترجمه گوگل]شما همان آقایی هستید که آلبوم یادگاری بانوی جوان را خرید [ترجمه ترگمان]تو همان آقایی هستی که آلبوم عکس خانم جوان را خرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Mother Keepsake book and photo album Must See!
[ترجمه گوگل]کتاب و آلبوم عکس یادگاری مادر که باید ببینید! [ترجمه ترگمان]کتاب مادر Keepsake و آلبوم عکس باید ببینید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He gave me his picture as a keepsake before going away.
[ترجمه گوگل]قبل از رفتن، عکسش را به عنوان یادگاری به من داد [ترجمه ترگمان]عکس او را به عنوان یادگاری به من داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This is just a little keepsake for your birthday.
[ترجمه گوگل]این فقط یک یادگاری کوچک برای تولد شماست [ترجمه ترگمان] این فقط یه یادگاری کوچک برای تولدته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He often stared at one lovingness keepsake for long time.
[ترجمه گوگل]او اغلب برای مدت طولانی به یک یادگاری عشق خیره می شد [ترجمه ترگمان]او مدت زیادی به یک تابلوی lovingness خیره مانده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
هدیه یادگاری یادبود (اسم)
keepsake
انگلیسی به انگلیسی
• souvenir, object kept as a reminder of an event (or experience, etc.) a keepsake is a small present that someone gives you so that you will not forget them.
پیشنهاد کاربران
هر چیزی که به نشانه دوستی یا محبت نگه داشته شود، یا برای نگهداری داده شود. یادآوری Souvenir