[ترجمه ایران] پسر او کسخل بوده که الان داره اینو میخونه
|
[ترجمه گوگل]پسرش یک معتاد بود، بچه ای که یک سال پیش OD'd [ترجمه ترگمان]پسرش یه معتاد بود، یه سال پیش اوردوز کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. You will, in short, become a desktop junkie.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، یک معتاد دسکتاپ خواهید شد [ترجمه ترگمان]شما به طور خلاصه یک معتاد به دسکتاپ تبدیل خواهید شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Carlo was large as a steroid junkie yet not puffy-firmly outlined, with a chest like an armor breastplate.
[ترجمه گوگل]کارلو مانند یک معتاد استروئیدی بزرگ بود، اما خطوط آن کاملاً پف کرده نبود، با سینه ای مانند سینه زره [ترجمه ترگمان]کارلو به بزرگی یک معتاد steroid بود که هنوز پف نکرده بود، با سینه ای مانند زره نیم تنه زره دار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A day away from presidential politics for a junkie is guaranteed to shift perspective and challenge perception.
[ترجمه گوگل]یک روز دور از سیاست ریاست جمهوری برای یک معتاد تضمین می شود که دیدگاه را تغییر دهد و درک را به چالش بکشد [ترجمه ترگمان]یک روز دور از سیاست ریاست جمهوری برای یک معتاد به تغییر دیدگاه و درک چالش است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. For life here is junkie, is hooker is single-parent, is no fixed abode.
[ترجمه گوگل]زیرا زندگی در اینجا معتاد است، هوکر تک والد است، محل اقامت ثابتی نیست [ترجمه ترگمان]برای زندگی در اینجا یک معتاد به نام hooker وجود دارد که در آن اقامت ثابت وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. My dad's a TV junkie.
[ترجمه گوگل]پدر من یک معتاد تلویزیون است [ترجمه ترگمان] بابای من معتاد تلویزیون - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Cheung plays a rock star junkie who tackles parenthood.
[ترجمه گوگل]چونگ نقش یک معتاد ستاره راک را بازی می کند که به پدر و مادر شدن می پردازد [ترجمه ترگمان]Cheung یک معتاد به موسیقی راک است که پدر و مادر شدن را رفع می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Michael : I'm the farthest thing from a junkie. Trust me.
[ترجمه گوگل]مایکل: من دورترین چیز از یک معتاد هستم به من اعتماد کن [ترجمه ترگمان]من دورترین چیز از یه معتاد هستم به من اعتماد کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I'm like junkie wanting a proper fix these days.
[ترجمه گوگل]من مثل یک معتاد هستم که این روزها یک تعمیر مناسب می خواهم [ترجمه ترگمان]من یه معتاد رو میخوام که این روزا رو درست کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. So why would an adrenaline junkie like you, waste his time with photoshopping?
[ترجمه گوگل]پس چرا یک معتاد آدرنالین مثل شما وقت خود را با فتوشاپ تلف می کند؟ [ترجمه ترگمان]پس چرا یه معتاد آدرنالین مثل تو وقتشو با photoshopping تلف می کنه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The junkie cries for love but it's all run out.
[ترجمه گوگل]معتاد برای عشق گریه می کند اما همه چیز تمام شده است [ترجمه ترگمان]اون معتاد به خاطر عشق گریه میکنه اما همه چی تموم شده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. So we're going to go with clumsy junkie thieves?
[ترجمه گوگل]پس با دزدهای بدجنس دست و پا چلفتی می رویم؟ [ترجمه ترگمان]پس ما می خوایم با یه معتاد دیگه دست و پا چلفتی بازی کنیم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The guy could be aa transvestite aa junkie a chain saw murderer, or someone really sick.
[ترجمه گوگل]این مرد می تواند یک ترنسوستیت، یک معتاد، یک قاتل اره زنجیری، یا یک فرد واقعاً بیمار باشد [ترجمه ترگمان]این یارو می تونه یه زنی که یه قاتل زنجیری و یه قاتل رو دیده باشه یا کسی واقعا مریض باشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• (informal) drug addict, one who uses drugs; one who is addicted to or craves something; fan a junkie is a drug addict; an informal word. a junkie is also a person who is obsessively interested in something;an informal word.
پیشنهاد کاربران
مفنگی
junkie ( drug addict ) . Sam is a junkie معتاد و عملی
JUNKIE به معنی معتاد مافنگی یا همون شیره ای خودمون
This term is used to describe a person who is addicted to drugs, often to the point of being physically and psychologically dependent. It is a derogatory term that carries negative connotations and implies a lack of self - control or moral character. ... [مشاهده متن کامل]
این اصطلاح برای توصیف فردی به کار می رود که به مواد مخدر معتاد است، اغلب تا حد وابستگی جسمی و روانی. این یک اصطلاح تحقیرآمیز است که دارای بار منفی است و به فقدان خودکنترلی یا شخصیت اخلاقی دلالت دارد. مفنگی He’s been a junkie for years and can’t seem to kick the habit. The rise in overdose deaths is a tragic consequence of the increasing number of junkies in our society.
✅خوره ( تو هر زمینه ای مصداق داره از موادمخدر بگیر تا عطر و ادکلن و غیره ) ?Do you like perfumes Yes, I do. I’m definitely a perfume ⭐junkie⭐. I have different fragrances for different occasions. I also have favourite scents for each and every season ... [مشاهده متن کامل]
⭐⭐⭐ ✅معتاد . . . A: You're stoned. You're a junkie. Get out of here B: I am not. She's my daughter too A: Get out of here. Send my lawyers a letter, god - fucking, damn you Casino 1995🎥
شیره ای
آقا یعنی همون معتاد خودمونآقایعنیهمونموعتادخودمون😖
معتاد به مواد مخدر مثل مورفین ، هروئین یا. . . .
Noun - countable - informal : معتاد به مواد مخدر خُوره ( کسی که به چیزی یا انجام کاری به صورت افراطی علاقه داشته و آن را انجام می دهد. به عنوان مثال : A computer games junkie = خُوره ی بازی های کامپیوتری، دیوونه ی بازیهای کامپیوتری
معتادوخوره
خوره، مثل game junkie: خوره ی بازی
مواد مخدر ، مثلا اگه بخوایم بگیم یارو معتاده میگیمhe /she is junkie
هروئینی😑😲
one who has an insatiable interest or devotion an enthusiastic follower devotee a drug addict, esp. one addicted to heroin