اسم ( noun )
• (1) تعریف: a humorous utterance or action; joke.
• مترادف: jape, joke, quip
• مشابه: gag, one-liner, prank, sally, wisecrack, witticism
• مترادف: jape, joke, quip
• مشابه: gag, one-liner, prank, sally, wisecrack, witticism
- His comment was intended to be a jest, but, unfortunately, it was taken seriously.
[ترجمه گوگل] نظر او شوخی بود، اما متاسفانه جدی گرفته شد
[ترجمه ترگمان] نظر او این بود که شوخی کند، اما متاسفانه، جدی گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نظر او این بود که شوخی کند، اما متاسفانه، جدی گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She began her speech with a jest that made her audience immediately warm to her.
[ترجمه گوگل] او سخنان خود را با شوخی آغاز کرد که باعث شد مخاطبان بلافاصله با او گرم شوند
[ترجمه ترگمان] شروع کرد به حرف زدن با یک شوخی که باعث شد audience را بلافاصله به او گرم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شروع کرد به حرف زدن با یک شوخی که باعث شد audience را بلافاصله به او گرم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a humorous or playful manner or attitude.
• مترادف: play
• متضاد: earnest
• مشابه: fun, humor, sport
• مترادف: play
• متضاد: earnest
• مشابه: fun, humor, sport
- They punched at each other, but it was only in jest.
[ترجمه گوگل] آنها به یکدیگر مشت زدند، اما این فقط در شوخی بود
[ترجمه ترگمان] با مشت به هم مشت زدند، اما فقط شوخی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با مشت به هم مشت زدند، اما فقط شوخی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The remark was made in jest, but many were offended by it nonetheless.
[ترجمه گوگل] این اظهارات به شوخی بیان شد، اما با این وجود بسیاری از آن آزرده شدند
[ترجمه ترگمان] این حرف به شوخی آمیخته بود، اما با این حال بسیاری از آن ها از این موضوع رنجیده خاطر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این حرف به شوخی آمیخته بود، اما با این حال بسیاری از آن ها از این موضوع رنجیده خاطر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: that which is laughed at or mocked; laughingstock.
• مترادف: joke, laugh
• مشابه: butt, laughingstock, mockery, sport
• مترادف: joke, laugh
• مشابه: butt, laughingstock, mockery, sport
- The disgraced mayor became the town jest.
[ترجمه سادات خاتمی] شهردار بی آبرو ( بدنام ) ، مضحکه ی شهر ( شان ) شد.|
[ترجمه گوگل] شهردار بی آبرو شد شوخی شهر[ترجمه ترگمان] شهردار بی آب رو و بدنام به این شهر تعلق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: jests, jesting, jested
حالات: jests, jesting, jested
• (1) تعریف: to act or speak in a playfully humorous manner; joke.
• مترادف: fool, joke, kid
• مشابه: banter, clown, gag, jape, josh
• مترادف: fool, joke, kid
• مشابه: banter, clown, gag, jape, josh
- The bartender often jests with the customers.
[ترجمه گوگل] بارمن اغلب با مشتریان شوخی می کند
[ترجمه ترگمان] متصدی بار اغلب اوقات با مشتریان شوخی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] متصدی بار اغلب اوقات با مشتریان شوخی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Were you jesting when you made that remark?
[ترجمه گوگل] وقتی این جمله را گفتید شوخی کردید؟
[ترجمه ترگمان] وقتی این حرف را زدی، شوخی می کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی این حرف را زدی، شوخی می کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to speak mockingly or derisively.
• مشابه: jeer, kid, mock, tease
• مشابه: jeer, kid, mock, tease
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: jestful (adj.)
مشتقات: jestful (adj.)
• : تعریف: to laugh at or mock.
• مترادف: jape, joke, kid, mock, tease
• مشابه: jeer, josh, laugh at, ridicule
• مترادف: jape, joke, kid, mock, tease
• مشابه: jeer, josh, laugh at, ridicule