justification

/ˌdʒəstəfɪˈkeɪʃn̩//ˌdʒʌstɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: مدافعه، توجیه، دلیل اوری
معانی دیگر: انگیزه نمایی، برهان نمایی، علت نمایی، آنچه که توجیه می کند، دلیل، فرنود، بهانه، حقانیت، مجوز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that explains, justifies, or defends, as an explanation or supporting evidence.
مشابه: alibi, apology, cause, defense, excuse, explanation, plea, rationale, warrant

- She cited his cruelty to her as justification for her violent action against him.
[ترجمه پویا آکلیون] او در توجیه اقدام خوشنت آمیزش به او، به ظلم او علیه خودش استناد کرد.
|
[ترجمه گوگل] او ظلم او به او را به عنوان توجیهی برای اقدام خشونت آمیزش علیه او ذکر کرد
[ترجمه ترگمان] او به ظلم و ستم خود به او به عنوان توجیهی برای اقدام خشونت آمیز خود علیه وی اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You make a strong claim in your first paragraph, but you don't provide much justification for it.
[ترجمه گوگل] شما در پاراگراف اول خود ادعای قوی دارید، اما چندان توجیهی برای آن ارائه نمی کنید
[ترجمه ترگمان] شما در اولین پاراگراف شما یک ادعای قوی دارید، اما توجیه زیادی برای آن ندارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of justifying or state of being justified.
مشابه: excuse

جمله های نمونه

1. they gave no justification for what they did
آنان علت اعمال خود را ذکر نکردند.

2. their attack was completely without justification
حمله ی آنها کاملا بدون عذر موجه بود.

3. she was getting angry and with some justification
او داشت عصبانی می شد و تا اندازه ای هم حق داشت.

4. You have every justification for feeling angry.
[ترجمه گوگل]شما برای احساس عصبانیت هر توجیهی دارید
[ترجمه ترگمان]شما هر بهانه ای برای احساس خشم دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is no justification for holding her in jail.
[ترجمه گوگل]هیچ توجیهی برای نگه داشتن او در زندان وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ توجیهی برای زندانی کردن او در زندان وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He felt, with some justification, that he had been unfairly treated.
[ترجمه گوگل]او با برخی توجیهات احساس کرد که با او ناعادلانه رفتار شده است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که به ناحق نسبت به او ظلم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hoggart felt, with some justification, that his colleagues had let him down.
[ترجمه گوگل]هوگارت با توجیهاتی احساس کرد که همکارانش او را ناامید کرده اند
[ترجمه ترگمان]Hoggart با کمی توجیه احساس کرد که همکارانش او را رها کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was getting angry-and with some justification.
[ترجمه صدف] به چند دلیل او داشت عصبانی میشد
|
[ترجمه گوگل]او عصبانی می شد - و با توجیهاتی
[ترجمه ترگمان]عصبانی می شد - و با کمی توجیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His justification for the merger was just hot air.
[ترجمه گوگل]توجیه او برای ادغام فقط هوای گرم بود
[ترجمه ترگمان]توجیه او برای ادغام هوا فقط هوای داغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was arrested entirely without justification.
[ترجمه صدف] او بدون هیچ دلیلی دستگیر شد
|
[ترجمه گوگل]او کاملاً بدون توجیه دستگیر شد
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ توجیهی دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's no justification for dividing the company into smaller units.
[ترجمه گوگل]هیچ توجیهی برای تقسیم شرکت به واحدهای کوچکتر وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ توجیهی برای تقسیم شرکت به واحدهای کوچک تر وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The crisis gave an overarching justification to the government's policy.
[ترجمه گوگل]بحران یک توجیه کلی برای سیاست دولت داد
[ترجمه ترگمان]این بحران توجیه فراگیر سیاست دولت را به همراه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All I can say in justification of her actions is that she was under a lot of pressure at work.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که می توانم در توجیه عملکرد او بگویم این است که او در محل کار تحت فشار زیادی بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که می توانم بگویم این است که او تحت فشار زیادی در کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There's not a shadow of justification for your behaviour.
[ترجمه گوگل]هیچ سایه ای برای توجیه رفتار شما وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ توجیهی برای رفتار شما وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدافعه (اسم)
defense, apology, justification, defence

توجیه (اسم)
explanation, vindication, justification, rationalization

دلیل اوری (اسم)
justification

تخصصی

[حسابداری] توجیه
[کامپیوتر] همترازی، ترازبندی درج فضای خالی بیشتر در بین کلمات هر خطی، به منظور تراز کرد ن حاشیه های چپ و راست . بیشتر نوشته های این کتاب تراز شده اند . اکثر برنامه های واژه پرداز و نشر رومیزی می توانند به طور خودکار محاسبات لازم را برای ترازبندی متن انجام دهند اما مشکل زمانی ایجاد می شود که پهنای ستون بسیار باریک یا منطقه ی hot zone بسیار بزرگ شده باشد . در این حالت، باریکه ای از فضای سفید . از بالا به پایین ستون شکل می گیرد . ( که جذاب نیست ) . برای رفع این اشکال، می توان . فرایند شکستن کلمات در انتهای خط را به کار برد . منطقه ی hot zone را کوچک کرد . و از خروفی با اندازه ی کوچکتر استفاده کرد . یا پهنای ستون را افزایش داد . - تطابق، مطابقت ،هم ترازی
[مهندسی گاز] توجیه
[زمین شناسی] هم ترازی ،مطابقت ،سطربندی تنظیم موقعیت علایم، حروف یا اعداد برای تامین نیازهای یک قالب خاص. تنظیم چپ گرد به انتقال و میزان کردن به سمت چپ و تنظیم به راست گرد به انتقال ومیزان کردن به سمتراست
[ریاضیات] اثبات، دلیل، صدق، توجیه

انگلیسی به انگلیسی

• something which excuses or defends; vindication, support, defense, explanation, reason; adjustment of words and letters to make them exactly fill a line of type
a justification for something is a good reason or explanation for it.

پیشنهاد کاربران

justification ( n ) ( dʒʌstəfəˈkeɪʃn ) =a good reason why sth exists or is done, e. g. I can see no possible justification for any further tax increases.
justification
علل موجه
توجیه گری
justification ( فلسفه )
واژه مصوب: توجیه 2
تعریف: آنچه به عنوان دلیل برای اثبات یا دفاع از ادعا یا رفتاری ارائه شود
در اصلاح متن ها به معنای �ترازبندی� هست.
justification ( noun ) = توجیه، دلیل آوری، مطابقت، تطابق، هم ترازی، مجوز، حقانیت، سطر بندی، صفحه بندی، برهان آوری، استدلال نمایی، مدافعه، دفاع، بهانه
self justification = توجیه خویشتن
right justification = هم ترازی سمت راست
...
[مشاهده متن کامل]

project justification = توجیه طرح
without justification = بدون مجوز
vertical justification= تطابق عمودی، هم ترازی عمودی
full justification = تطابق کامل
ecological justification = توجیه بوم شناختی
example:
there was no justification for the criminal's attack.
هیچ توجیهی برای حمله جنایتکار وجود نداشت.

برهان آوری
:Synonym
⭐Excuse⭐
justification
( rather formal )
:a good reason why something exists or is done
1 ) I can see no possible justification for any further tax increases
من هیچ توجیه ممکنی نمی بینم واسه هر نوع افزایش بیشتری تو مالیات
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) Do you feel there is any justification for this claim?
آیا فکر می کنید توجیه ( حقانیت ) ای وجود داره واسه این ادعا؟

دلیل تراشی
استدلال
مجوز
دلیل موجه، دلیل و توجیه
توجیه
تزکیه نفس، رستگاری، انجام کار خیر برای آمرزش گناهان و پاک شدن
Christian Theology
the state or condition, necessary for salvation, of being blameless or absolved of the guilt of sin
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس