irritation

/ˌɪrəˈteɪʃn̩//ˌɪrɪˈteɪʃn̩/

معنی: رنجش، ناراحتی، خشم، غضب، ازردگی، سوزش
معانی دیگر: آزار، اذیت، دردسر، (پزشکی) آزردگی و آماس، افژولش، افژولیدگی، آزردگی، افگاری، فگاری، تحریک، عصبانیت، (هرچیزی که موجب آزردگی شود) عامل تحریک، ماده محرک، آزردگر، آزار (دهنده)، خراش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of irritating, or that which irritates.

(2) تعریف: the condition of being irritated.
متضاد: pleasure
مشابه: chafe, gall

(3) تعریف: inflammation, soreness, or sensitivity of a tissue, or the act of causing this condition.

جمله های نمونه

1. eye irritation
آزردگی چشم

2. the irritation of driving in crowded cities
دردسر رانندگی در شهرهای شلوغ

3. He tried not to let his irritation show as he blinked in the glare of the television lights.
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد تا زمانی که در نور تابش نور تلویزیون پلک می زد، ناراحتی اش نشان داده نشود
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خشمش را همچنان که در نور چراغ های تلویزیون چشمک می زد، نشان ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The heavy traffic is a constant source of irritation .
[ترجمه گوگل]ترافیک سنگین منبع دائمی آزار است
[ترجمه ترگمان]ترافیک سنگین یک منبع دائمی از عصبانیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He felt slight irritation at being kept waiting.
[ترجمه گوگل]از اینکه منتظر ماندنش اندکی ناراحت شد
[ترجمه ترگمان]از اینکه معطل شده بود احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He noted, with some irritation, that the letter had not been sent.
[ترجمه گوگل]او با کمی ناراحتی خاطرنشان کرد که نامه ارسال نشده است
[ترجمه ترگمان]با اندکی خشم متوجه شد که نامه فرستاده نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Leshka waved him away with a show of irritation.
[ترجمه بنیامین رئوف] لشکا طرف رو با نشون دادن آزرده شدنش رد کرد بره.
|
[ترجمه گوگل]لشکا با نشان دادن عصبانیت او را کنار زد
[ترجمه ترگمان]با حرکتی حاکی از ردگی او را از خود دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Such delays can cause considerable irritation.
[ترجمه گوگل]چنین تاخیرهایی می تواند باعث تحریک قابل توجهی شود
[ترجمه ترگمان]این تاخیرها می تواند موجب عصبانیت قابل توجهی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That kind of behaviour is sure to cause irritation.
[ترجمه گوگل]این نوع رفتار مطمئناً باعث تحریک می شود
[ترجمه ترگمان]این نوع رفتار مطمئنا باعث عصبانیت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She made no attempt to conceal her irritation.
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای پنهان کردن عصبانیت خود نکرد
[ترجمه ترگمان]او سعی نکرد خشم خود را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I felt a sudden irritation against Darren.
[ترجمه گوگل]من یک عصبانیت ناگهانی علیه دارن احساس کردم
[ترجمه ترگمان]ناگهان نسبت به درن احساس ناراحتی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Traffic noise is a source of constant irritation.
[ترجمه گوگل]سر و صدای ترافیک منبع تحریک دائمی است
[ترجمه ترگمان]نویز ترافیک منبع ناراحتی های دائم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Smoking sets up irritation in the throat and the bronchitis passages.
[ترجمه گوگل]سیگار باعث تحریک در گلو و مجاری برونشیت می شود
[ترجمه ترگمان]استعمال دخانیات در گلوی و the برونشیت ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "Of course not" she said with some irritation.
[ترجمه گوگل]او با کمی عصبانیت گفت: "البته که نه "
[ترجمه ترگمان]او با اندکی ناراحتی گفت: \" البته که نه \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The nurse rushed in, tutting with irritation.
[ترجمه گوگل]پرستار با عجله وارد شد، در حالی که عصبانی شده بود
[ترجمه ترگمان]پرستار با عصبانیت به داخل اتاق دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

ناراحتی (اسم)
ailment, irritation, discomfort, turmoil, worriment, inconvenience, disturbance, discomfiture, disquietude, inquietude, discommodity, incommodity, malaise

خشم (اسم)
bate, resentment, irritation, temper, anger, rage, wrath, fury, indignation, ire, ramp, rampage, tantrum, choler, furiosity, furiousness, furore, teen, heebie-jeebies

غضب (اسم)
bate, irritation, anger, rage, wrath, fury, huff, ire, exasperation, bait, muck

ازردگی (اسم)
annoyance, irritation, vexation, chagrin

سوزش (اسم)
burning, annoyance, irritation, chagrin, sting, inflammation, smart pain

تخصصی

[بهداشت] آزردگی

انگلیسی به انگلیسی

• act of irritating; state of being irritated; something which annoys or aggravates; inflammation, excessive sensitivity (medicine)
irritation is a feeling of annoyance about something that someone continues to do.
an irritation is something that keeps annoying you.
irritation in a part of your body is a feeling of slight pain and discomfort there.

پیشنهاد کاربران

1. عصبانیت. ناراحتی. آزردگی 2. تحریک 3. عامل تحریک. ماده محرک 4. حساسیت ( =سوزش خارش و غیره )
مثال:
she suppressed her irritation
او عصبانیت و ناراحتی اش را فرونشاند.
در پزشکی ( ناحیه پوست ) ، به معنی سوزش، خراش، التهاب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : irritate
✅️ اسم ( noun ) : irritability / irritation / irritant
✅️ صفت ( adjective ) : irritable / irritated / irritating / irritant
✅️ قید ( adverb ) : irritably / irritatingly
وضعیت تهییج بیش از حد و حساسیت مفرط
آلرژی - حساسیت -
در روانشناسی برانگیختگی
عصبانیت
the feeling of being angry or annoyed, or something that makes you feel like this
● آزردگی، اذیت ( روحی )
● التهاب ( جسمی، مثلا روی پوس یا در گلو )
دلخوری . ناراحتی.
A painful feeling in a part of the body, often with red skin.
دامپزشکی و علوم دامی
نحریک، سوزش، حساسیت، آزار و اذیت
حساسیت ( پوستی )
حساسیت و زودرنجی
دلخوری
سوزش
مثال:some drugs can cause stomach irritation.
حساسیت ( بهداشت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس