introspection

/ˌɪntrəˈspekʃn̩//ˌɪntrəˈspekʃn̩/

معنی: درون گرایی، تفکر وتامل، خود اندیشی، باطن بینی، درون اندیشی
معانی دیگر: درون نگری، خویشتن نگری، خودکاوی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: introspectional (adj.), introspectionist (adj.), introspectionist (n.)
• : تعریف: examination of one's own thoughts, emotions, and sensations; self-scrutiny.

- After a good deal of introspection, he began to understand what was causing his unhappiness and deep dissatisfaction with his life.
[ترجمه گوگل] پس از مدتی درون نگری، او شروع کرد به درک آنچه باعث ناراحتی و نارضایتی عمیق او از زندگی اش شده است
[ترجمه ترگمان] پس از یک بررسی خوب از خود اندیشی، او شروع به درک آن چیزی کرد که موجب نارضایتی و نارضایتی عمیق از جانش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The source of her poetry is introspection rather than observation of the world around her.
[ترجمه گوگل] منبع شعر او درون نگری است تا مشاهده جهان پیرامونش
[ترجمه ترگمان] منبع شعر او به جای مشاهده جهان پیرامون خود، خود اندیشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He had always had his moments of quiet introspection.
[ترجمه یاکوزا] او همیشه لحظه های خوداندیشی آرام خودش را داشته است .
|
[ترجمه گوگل]او همیشه لحظات خود را از درون نگری آرام داشته است
[ترجمه ترگمان]او همیشه لحظات آرام خود را در درون خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Benchmarking represented a period of enforced introspection beginning at the strategic level and percolating through the organization as the change process progressed.
[ترجمه گوگل]معیار نشان‌دهنده دوره‌ای از درون‌نگری اجباری است که از سطح استراتژیک شروع می‌شود و با پیشرفت فرآیند تغییر در سازمان نفوذ می‌کند
[ترجمه ترگمان]الگوبرداری به عنوان یک دوره از اندیشی اجباری انجام شده در سطح استراتژیک و نفوذ در سازمان به عنوان فرآیند تغییر، نشان داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The need is for objective introspection, candor regarding shortcomings, and a readiness to change.
[ترجمه گوگل]نیاز به درون نگری عینی، صراحت در مورد کاستی ها و آمادگی برای تغییر است
[ترجمه ترگمان]نیاز به درون نگری، صراحت در مورد کاستی ها و آمادگی برای تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Inactivity and introspection left him lethargic and uninterested in anything.
[ترجمه دکتر رجایی] عدم فعالیت و درون گرایی، او را لاغر و بی علاقه کرد.
|
[ترجمه گوگل]بی تحرکی و درون نگری او را بی حال و بی علاقه به چیزی می کرد
[ترجمه ترگمان]درون گرایی و درون گرایی او او را بی حال و بی علاقه به هیچ چیز ترک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In this climate of caution and introspection, little has been achieved in the decade since 197
[ترجمه گوگل]در این فضای احتیاط و درون نگری، در این دهه از سال 197 تاکنون دستاوردهای کمی حاصل شده است
[ترجمه ترگمان]در این شرایط احتیاط و باطن اندیشی، در این دهه از ۱۹۷ حاصل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Therefore, introspection and self-observation are diametrically opposed in action and effect, and should never be confused one with another.
[ترجمه گوگل]بنابراین، درون نگری و خودنگری در عمل و تأثیر کاملاً متضادند و هرگز نباید با یکدیگر اشتباه شوند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، درون گرایی و مشاهدات خود - مشاهده شدیدا مخالف عمل و اثر هستند، و هرگز نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the Midwest, introspection is practically forbidden.
[ترجمه گوگل]در غرب میانه، درون نگری عملا ممنوع است
[ترجمه ترگمان]در غرب میانه، درون گرایی و باطن گرایی عملا ممنوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Keep clear of introspection, of brooding, of spiritualism, of everything eccentric.
[ترجمه گوگل]از درون نگری، فکر، معنویت گرایی، از هر چیز عجیب و غریب دوری کنید
[ترجمه ترگمان]از درون خود، از brooding، احضار ارواح، همه چیز عجیب و غریب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Quiet introspection can be extremely valuable, especially for people who lead busy, hectic lives and spend little time alone.
[ترجمه گوگل]درون نگری آرام می تواند بسیار ارزشمند باشد، به ویژه برای افرادی که زندگی پرمشغله و پرمشغله ای دارند و زمان کمی را تنها می گذرانند
[ترجمه ترگمان]باطن اندیشی آرام می تواند بسیار با ارزش باشد، به خصوص برای افرادی که زندگی شلوغ و بی قرار را رهبری می کنند و زمان کمی را به تنهایی سپری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The envisioning process may be ignited by introspection or interpersonal interaction.
[ترجمه گوگل]فرآیند تجسم ممکن است با درون نگری یا تعامل بین فردی شعله ور شود
[ترجمه ترگمان]فرآیند تجسم ممکن است با درون نگری یا تعامل بین فردی مشتعل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Potential managers should also engage in constructive introspection.
[ترجمه گوگل]مدیران بالقوه نیز باید در درون نگری سازنده شرکت کنند
[ترجمه ترگمان]مدیران پتانسیل نیز باید با درون نگری سازنده درگیر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Introspection is the best guideline for life.
[ترجمه گوگل]درون نگری بهترین راهنما برای زندگی است
[ترجمه ترگمان]Introspection بهترین رهنمود برای زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Reader ocalized, through textual theory and introspection interpreter explores hermeneutic c of suspicion.
[ترجمه گوگل]خواننده، از طریق نظریه متنی و درون نگری، مفسر به کاوش هرمنوتیک ظن می پردازد
[ترجمه ترگمان]Reader ocalized، از طریق نظریه متنی و interpreter درون گرایی، مورد سوظن هرمنوتیک را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His defeat in the world championship led to a long period of gloomy introspection.
[ترجمه گوگل]شکست او در مسابقات قهرمانی جهان منجر به یک دوره طولانی از درون نگری غم انگیز شد
[ترجمه ترگمان]شکست او در مسابقات قهرمانی جهان منجر به یک دوره طولانی اندیشی شوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These situations are best resolved with the minimum of introspection or self-analysis.
[ترجمه گوگل]این موقعیت ها به بهترین وجه با حداقل درون نگری یا خود تحلیلی حل می شوند
[ترجمه ترگمان]این موقعیت ها به بهترین نحو با حداقل درون نگری یا تجزیه و تحلیل خود حل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درون گرایی (اسم)
introspection, subjectivism

تفکر و تامل (اسم)
introspection, self-reflection

خود اندیشی (اسم)
introspection, self-reflection, self-contemplation

باطن بینی (اسم)
introspection

درون اندیشی (اسم)
introspection, self-reflection

انگلیسی به انگلیسی

• self-analysis, examination of one's own thoughts and feelings
introspection is the examining of your own thoughts, ideas, and feelings.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The process of examining one's own thoughts and feelings 🧠
🔍 مترادف: Self - reflection
✅ مثال: After the difficult decision, she spent hours in introspection, trying to understand her emotions.
خودشناسی
خود اندیشی، واکاوی. درون نگری، خودکاوی
مثال:
After a good deal of introspection, he began to understand what was causing his unhappiness and deep dissatisfaction with his life.
بعد از مقدار زیادی درون نگری و خودکاوی، او شروع به درک آن چیزی کرد که موجب بدبختی و نارضایتی عمیق از زندگی اش شده بود.
...
[مشاهده متن کامل]

خود کاوی
اندیشیدن درباب احوالات خویش
سیر و سلوک، کشف و شهود
( روان شناسی )
درون نگری.
ررسی اندیشه ها و احساسات یک فرد توسط خودش.
درون نگری این است که خودِ فرد به مشاهده و ثبت ادراکها، افکار، و احساسات شخصی خود اقدام می کند.
ژرف اندیشی
واکاویِ ( درونی )
درون نگری - خود اندیشی
درونگرایی
introspection ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: درون‏نگری
تعریف: آگاهی از حالات و احساسات خود و ثبت آنها
درون نگری
خوداگاهی
واقف بودن بر احوالات خویش
muse
در بحر فکر فرو رفتن
درون نگری
تعمق
عمیق اندیشیدن در خود
یه حالت مکاشفه مانند در فارسی
خودآگاهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس