اسم ( noun )مشتقات: introspectional (adj.), introspectionist (adj.), introspectionist (n.)
• : تعریف: examination of one's own thoughts, emotions, and sensations; self-scrutiny.
- After a good deal of introspection, he began to understand what was causing his unhappiness and deep dissatisfaction with his life.
[ترجمه گوگل] پس از مدتی درون نگری، او شروع کرد به درک آنچه باعث ناراحتی و نارضایتی عمیق او از زندگی اش شده است [ترجمه ترگمان] پس از یک بررسی خوب از خود اندیشی، او شروع به درک آن چیزی کرد که موجب نارضایتی و نارضایتی عمیق از جانش شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The source of her poetry is introspection rather than observation of the world around her.
[ترجمه گوگل] منبع شعر او درون نگری است تا مشاهده جهان پیرامونش [ترجمه ترگمان] منبع شعر او به جای مشاهده جهان پیرامون خود، خود اندیشی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. He had always had his moments of quiet introspection.
[ترجمه یاکوزا] او همیشه لحظه های خوداندیشی آرام خودش را داشته است .
|
[ترجمه گوگل]او همیشه لحظات خود را از درون نگری آرام داشته است [ترجمه ترگمان]او همیشه لحظات آرام خود را در درون خود داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Benchmarking represented a period of enforced introspection beginning at the strategic level and percolating through the organization as the change process progressed.
[ترجمه گوگل]معیار نشاندهنده دورهای از دروننگری اجباری است که از سطح استراتژیک شروع میشود و با پیشرفت فرآیند تغییر در سازمان نفوذ میکند [ترجمه ترگمان]الگوبرداری به عنوان یک دوره از اندیشی اجباری انجام شده در سطح استراتژیک و نفوذ در سازمان به عنوان فرآیند تغییر، نشان داده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The need is for objective introspection, candor regarding shortcomings, and a readiness to change.
[ترجمه گوگل]نیاز به درون نگری عینی، صراحت در مورد کاستی ها و آمادگی برای تغییر است [ترجمه ترگمان]نیاز به درون نگری، صراحت در مورد کاستی ها و آمادگی برای تغییر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Inactivity and introspection left him lethargic and uninterested in anything.
[ترجمه دکتر رجایی] عدم فعالیت و درون گرایی، او را لاغر و بی علاقه کرد.
|
[ترجمه گوگل]بی تحرکی و درون نگری او را بی حال و بی علاقه به چیزی می کرد [ترجمه ترگمان]درون گرایی و درون گرایی او او را بی حال و بی علاقه به هیچ چیز ترک کرده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. In this climate of caution and introspection, little has been achieved in the decade since 197
[ترجمه گوگل]در این فضای احتیاط و درون نگری، در این دهه از سال 197 تاکنون دستاوردهای کمی حاصل شده است [ترجمه ترگمان]در این شرایط احتیاط و باطن اندیشی، در این دهه از ۱۹۷ حاصل شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Therefore, introspection and self-observation are diametrically opposed in action and effect, and should never be confused one with another.
[ترجمه گوگل]بنابراین، درون نگری و خودنگری در عمل و تأثیر کاملاً متضادند و هرگز نباید با یکدیگر اشتباه شوند [ترجمه ترگمان]بنابراین، درون گرایی و مشاهدات خود - مشاهده شدیدا مخالف عمل و اثر هستند، و هرگز نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In the Midwest, introspection is practically forbidden.
[ترجمه گوگل]در غرب میانه، درون نگری عملا ممنوع است [ترجمه ترگمان]در غرب میانه، درون گرایی و باطن گرایی عملا ممنوع است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Keep clear of introspection, of brooding, of spiritualism, of everything eccentric.
[ترجمه گوگل]از درون نگری، فکر، معنویت گرایی، از هر چیز عجیب و غریب دوری کنید [ترجمه ترگمان]از درون خود، از brooding، احضار ارواح، همه چیز عجیب و غریب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Quiet introspection can be extremely valuable, especially for people who lead busy, hectic lives and spend little time alone.
[ترجمه گوگل]درون نگری آرام می تواند بسیار ارزشمند باشد، به ویژه برای افرادی که زندگی پرمشغله و پرمشغله ای دارند و زمان کمی را تنها می گذرانند [ترجمه ترگمان]باطن اندیشی آرام می تواند بسیار با ارزش باشد، به خصوص برای افرادی که زندگی شلوغ و بی قرار را رهبری می کنند و زمان کمی را به تنهایی سپری می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The envisioning process may be ignited by introspection or interpersonal interaction.
[ترجمه گوگل]فرآیند تجسم ممکن است با درون نگری یا تعامل بین فردی شعله ور شود [ترجمه ترگمان]فرآیند تجسم ممکن است با درون نگری یا تعامل بین فردی مشتعل شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Potential managers should also engage in constructive introspection.
[ترجمه گوگل]مدیران بالقوه نیز باید در درون نگری سازنده شرکت کنند [ترجمه ترگمان]مدیران پتانسیل نیز باید با درون نگری سازنده درگیر شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Introspection is the best guideline for life.
[ترجمه گوگل]درون نگری بهترین راهنما برای زندگی است [ترجمه ترگمان]Introspection بهترین رهنمود برای زندگی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Reader ocalized, through textual theory and introspection interpreter explores hermeneutic c of suspicion.
[ترجمه گوگل]خواننده، از طریق نظریه متنی و درون نگری، مفسر به کاوش هرمنوتیک ظن می پردازد [ترجمه ترگمان]Reader ocalized، از طریق نظریه متنی و interpreter درون گرایی، مورد سوظن هرمنوتیک را مورد بررسی قرار می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His defeat in the world championship led to a long period of gloomy introspection.
[ترجمه گوگل]شکست او در مسابقات قهرمانی جهان منجر به یک دوره طولانی از درون نگری غم انگیز شد [ترجمه ترگمان]شکست او در مسابقات قهرمانی جهان منجر به یک دوره طولانی اندیشی شوم شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. These situations are best resolved with the minimum of introspection or self-analysis.
[ترجمه گوگل]این موقعیت ها به بهترین وجه با حداقل درون نگری یا خود تحلیلی حل می شوند [ترجمه ترگمان]این موقعیت ها به بهترین نحو با حداقل درون نگری یا تجزیه و تحلیل خود حل می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• self-analysis, examination of one's own thoughts and feelings introspection is the examining of your own thoughts, ideas, and feelings.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: The process of examining one's own thoughts and feelings 🧠 🔍 مترادف: Self - reflection ✅ مثال: After the difficult decision, she spent hours in introspection, trying to understand her emotions.
خودشناسی
خود اندیشی، واکاوی. درون نگری، خودکاوی مثال: After a good deal of introspection, he began to understand what was causing his unhappiness and deep dissatisfaction with his life. بعد از مقدار زیادی درون نگری و خودکاوی، او شروع به درک آن چیزی کرد که موجب بدبختی و نارضایتی عمیق از زندگی اش شده بود. ... [مشاهده متن کامل]
خود کاوی اندیشیدن درباب احوالات خویش
سیر و سلوک، کشف و شهود
( روان شناسی ) درون نگری. ررسی اندیشه ها و احساسات یک فرد توسط خودش. درون نگری این است که خودِ فرد به مشاهده و ثبت ادراکها، افکار، و احساسات شخصی خود اقدام می کند.
ژرف اندیشی
واکاویِ ( درونی )
درون نگری - خود اندیشی
درونگرایی
introspection ( روانشناسی ) واژه مصوب: دروننگری تعریف: آگاهی از حالات و احساسات خود و ثبت آنها
درون نگری خوداگاهی واقف بودن بر احوالات خویش
muse در بحر فکر فرو رفتن
درون نگری
تعمق عمیق اندیشیدن در خود یه حالت مکاشفه مانند در فارسی