introduction

/ˌɪntrəˈdəkʃn̩//ˌɪntrəˈdʌkʃn̩/

معنی: ابداع، احدای، فاتحه، دیباچه، مقدمه، معرفی، معارفه، معرفی رسمی، اشناسازی، معمول سازی
معانی دیگر: دیبا، شناسانگری، شناسانی، (کتاب و غیره) دیباچه، پیشگفتار، پیش درامد، درامد، سرآغاز، آغاز، (مقدمات و اصول رشته یا دانش) آشناساز(ی)، آغازنما(یی)، ارائه، عرضه (کالای جدید)، شناساندن (شخص یا اندیشه یا کالا و غیره)، آوردن، وارد سازی، رایج سازی، رسم کردن، شایع سازی، تقدیم (لایحه و غیره)، قرار دادن، نهادن، افزایش، احداک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of introducing.
مترادف: establishment, inauguration, initiation, insertion, institution, interposition, presentation
مشابه: announcement, creation, injection, innovation

(2) تعریف: the presenting of one person to another or to others.
مترادف: presentation

(3) تعریف: the preface to a book or other work.
مترادف: foreword, overture, preamble, preface, prelude, proem, prologue
متضاد: conclusion
مشابه: exordium, kickoff, lead, leadoff, opening, prolegomenon

(4) تعریف: something introduced.
مترادف: innovation
مشابه: novelty, offer, proposed

(5) تعریف: an elementary text or course of study.
مترادف: overview, survey

جمله های نمونه

1. an introduction to modern american poetry
درآمدی بر شعر نوین امریکایی

2. the introduction of a bill into congress
تقدیم یک لایحه به کنگره

3. the introduction of a new product on t. v.
شناساندن محصول جدیدی از تلویزیون

4. the introduction of a wire into the vein
نهادن سیم در داخل رگ

5. the introduction of african plants into america
آوردن گیاهان افریقایی به امریکا

6. the introduction of computers into foreign markets was not easy
عرضه ی کامپیوتر در بازارهای بیگانه کار آسانی نبود.

7. the introduction of corrupt politicians into the government
داخل کردن سیاست بازان فاسد در دولت

8. the introduction of guests to one another
معرفی مهمانان به یکدیگر

9. the introduction of modern medicine into iran
آوردن پزشکی نوین به ایران

10. the introduction of new manufacturing processes
رایج کردن فرآیندهای نوین تولیدی

11. the introduction of rude remarks into his speech
وارد کردن حرف های بی ادبانه در نطق خودش

12. the introduction of tonight's program
معرفی برنامه ی امشب

13. the book's introduction carefully delimits the author's research
مقدمه ی کتاب حدود پژوهش نویسنده را به دقت معلوم می کند.

14. the book's introduction is too long
دیباچه ی کتاب بسیار طولانی است.

15. a letter of introduction
معرفی نامه

16. we need no introduction because we are cousins
ما نیازی به معرفی نداریم چون پسرعمو هستیم.

17. I'm sure he needs no introduction.
[ترجمه Hossein] من مطمئن هستم او نیاز به معرفی ندارد
|
[ترجمه وحید فرحی] مطمئنا نیاز به به معرفی نیست
|
[ترجمه گوگل]مطمئنم او نیازی به معرفی ندارد
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که نیازی به معرفی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A new introduction has been prefixed to the third printing of the book.
[ترجمه گوگل]مقدمه جدیدی بر چاپ سوم کتاب گذاشته شده است
[ترجمه ترگمان]یک مقدمه جدید در چاپ سوم کتاب گنجانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. With the introduction of independent taxation, a married woman's position is much clearer.
[ترجمه گوگل]با وضع مالیات مستقل، موقعیت زن متاهل بسیار واضح تر می شود
[ترجمه ترگمان]با معرفی مالیات مستقل، یک زن متاهل بسیار واضح تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Millions of words have been written about the introduction of the euro.
[ترجمه گوگل]میلیون ها کلمه در مورد معرفی یورو نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]میلیون ها واژه در مورد معرفی یورو نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Ellen Malos, in her introduction to "The Politics of Housework", provides a summary of the debates.
[ترجمه گوگل]الن مالوس در مقدمه خود بر «سیاست کارهای خانه» خلاصه ای از بحث ها را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]الن Malos در معرفی خود به \"سیاست of\" خلاصه ای از مباحثات را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Mary was shy at her introduction to the company.
[ترجمه گوگل]مری از معرفی خود به شرکت خجالتی بود
[ترجمه ترگمان]مری از معرفی او به شرکت خجالت کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Generally,(sentence dictionary) a book has an introduction.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، (فرهنگ جمله ها) یک کتاب دارای یک مقدمه است
[ترجمه ترگمان]به طور کلی (فرهنگ لغت)یک کتاب یک مقدمه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The authors summarize their views in the introduction.
[ترجمه گوگل]نویسندگان نظرات خود را در مقدمه خلاصه می کنند
[ترجمه ترگمان]نویسندگان دیدگاه های خود را در این مقدمه به طور خلاصه بیان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. In the introduction he explains why he wrote the book.
[ترجمه گوگل]او در مقدمه دلیل نوشتن این کتاب را توضیح می دهد
[ترجمه ترگمان]در مقدمه توضیح می دهد که چرا این کتاب را نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Our speaker today needs no introduction .
[ترجمه گوگل]سخنران امروز ما نیازی به معرفی ندارد
[ترجمه ترگمان]سخنگوی ما امروز نیازی به معرفی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. My final guest on tonight's show needs no introduction. Please welcome the one and only Michael Jordan!
[ترجمه گوگل]آخرین مهمان من در برنامه امشب نیازی به معرفی ندارد لطفا به مایکل جردن یکتا خوش آمدید!
[ترجمه ترگمان]آخرین میهمان من در برنامه امشب نیاز به معرفی ندارد لطفا از این یکی و فقط مایکل جوردن استقبال کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. It's a useful introduction to an extremely complex subject.
[ترجمه گوگل]این یک مقدمه مفید برای یک موضوع بسیار پیچیده است
[ترجمه ترگمان]این یک مقدمه مفید برای یک موضوع بسیار پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابداع (اسم)
authorship, innovation, introduction, novation

احدای (اسم)
formation, authorship, introduction

فاتحه (اسم)
beginning, introduction

دیباچه (اسم)
incipience, introduction, exordium, foreword, preface, catastasis, preamble

مقدمه (اسم)
induction, preliminary, start, incipience, foretoken, introduction, exordium, preface, proem, catastasis, preamble, prelude, prologue, forepart, front matter, lead-up, protasis

معرفی (اسم)
presentation, introduction

معارفه (اسم)
introduction

معرفی رسمی (اسم)
introduction

اشناسازی (اسم)
orientation, introduction

معمول سازی (اسم)
introduction

تخصصی

[نساجی] مقدمه- معرفی
[ریاضیات] مقدمه، پیش گفتار، دیباچه

انگلیسی به انگلیسی

• act of introducing; act of acquainting one person with another; preface, foreword (in a book or other work); something introduced, something new; basic textbook, introductory manual
the introduction of something is the occasion when it is caused to exist in a place or system for the first time.
your introduction to something is the occasion when you experience it for the first time.
the introduction to a book or talk comes at the beginning and tells you what the rest of the book or talk is about.
when you make an introduction, you tell two people each other's names so that they can get to know each other.

پیشنهاد کاربران

معرفی، آشنایی
مثال: The introduction of the new product was met with excitement.
معرفی محصول جدید با هیجان مواجه شد.
ارائه، عرضه
معارفه
NOUN
معرفی - سفارش
letter of introduction
سفارش نامه - معرفی نامه
Ex:
A: What medicine did they give you?
Did they give you any?
B: No.
. . .
A: Your father is really ill.
...
[مشاهده متن کامل]

Here's a letter of introduction.
Get him to a hospital.
C: Thank you, sir.
دوا چی بهت دادن ؟
هیچ دوا موا نخوردی؟
تو بابات جدی جدی مریضه.
براش یه سفارش نوشتم. بَرِش دار ببر مریض خونه کارشو درس کنن.
قربون شما.

طرح ( کردن )
ورود
مقدمه، سخن آغازین
دیباچه، پیش درآمد، پیش گفتار
Introduction بخش آغازین هر اثر ادبی است که نویسنده در آن خوانندگان ( یا مخاطبین ) را با موضوعات، مطالب ( و یا شخصیت های ) اصلی اثر پیش روی خود آشنا می سازد.
توضیح: Introduction با Foreword و Preface تفاوت دارد که هر کدام از آنها نیز در درآیه ( مدخل ) خودشان توضیح داده شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : introduce
✅️ اسم ( noun ) : introduction
✅️ صفت ( adjective ) : introductory
✅️ قید ( adverb ) : _
شرح مختصر
مبانی
مقدمات
سرآغاز ، مقدمه
مثلا قبل از شروع فصل کتابی یه مقدمه یا معارفه ای گفته میشه به اون بخش introduction میگن
دوستانی که گفتن تزریق و وارد کردن سوزن اون injection میشه،
نه introdution
رواج
مقدمه، سخن آغازین، پیشگفتار
تزریق
مثال:
the introduction of needles into the testicles
وارد کردن سوزن ها به بیضه ها [در طب سوزنی]
( Introduction ( noun ) :معارفه ، آشناسازی
( Introduce ( v ) : معرفی کردن
یک معنی جالب INTRODUCTIOM
میشه تغذیه اولیه، یا تغذیه نوزاد تازه متولد شده
برای مثال:
introduction ( breast milk vs. infant formula )
معنی: تغذیه اولیه ( شیر مادر در مقابل شیرخشک )
عرضه ( کالا یا خدمات جدید )
مقدمه
معارفه
معرفی
واردشدن واردسازی هم معنی میده
در حوزه انشا به معنی مقدمه - معرفه
[NOUN] : معرفی ( از Introduce میاد به معنای معرفی کردن )
[NOUN] : مقدمه - ابتدا - سر فصل ( مقدمه ی کتاب - قسمتی شروعی موزیک. قسمت اولیه از موسیقی که شامل ویراژ بیت و ملودی هست و گاهی humming یعنی زمزمه که بعدش معمولا یه هوک داریم )
نشاندن، قرار دادن ( شیمی ) برای، نشاندن ذرات خاص بر یک بستر پایه به کار می رود.
تبلیغ
شناسایی
معرفی ( مثلاً در مورد شخص )
مقدمه ( مثلاً در مورد کتاب )
معرف یا شناساگر
Preface . مقدمه
A thing newly brought in to use or introduce to a place for the first time
معرفی کردن
مقدمه . کلیات.
انجام
انجام دادن
Do
تزریق یا ارایه دارو
وارد کردن دارو به داخل بدن

مقدمه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس