interview

/ˈɪntərˌvjuː//ˈɪntəvjuː/

معنی: مذاکره، مصاحبه کردن، دیدار مصاحبه
معانی دیگر: مصاحبه، سخن رمش، هم سخنی، هم پرسی، همپرسی کردن، دیدار برای گفتگو مصاحبه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a meeting between a job applicant and a prospective employer, usu. to determine the applicant's qualifications.

- She didn't think her interview went well, but she still got the job.
[ترجمه گنج جو] تصورش در مورد مصاحبه ی استخدامی زیاد مثبت نبود ولی با این همه شغل مورد نظر را به دست آورد.
|
[ترجمه negin] او فکر نمیکرد مصاحبه اش ( مصاحبه کاری ) خوب پیش برود ولی او توانست ان شغل را بگیرد
|
[ترجمه خودم] او از مصاحبه ی خود راضی نبود اما توانست در آنجا کار کند
|
[ترجمه joker] او فکر نمی کرد مصاحبه اش خوب باشد اما او توانست کار را بگیرد
|
[ترجمه هلیا] او فکر نمیکرد مصاحبه اش خوب پیش برود، اما خوب پیش رفت و کار مورد نظر را گرفت
|
[ترجمه مهناز مهرابی 💩] او فکر نکرد مصاحبه خوب است اما شغلش رابدست اورد
|
[ترجمه پیدرت] او فکر نمیکرد مصاحبه خوبی کرده باشد اما توانست کار بگیرد
|
[ترجمه گوگل] او فکر نمی‌کرد که مصاحبه‌اش خوب پیش رفته باشد، اما او همچنان کار را پیدا کرد
[ترجمه ترگمان] او فکر نمی کرد که مصاحبه او خوب پیش برود، اما او هنوز کارش را انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a conversation between a reporter and a person who will be the subject of the report, or the published report itself.

- The senator has refused to give any interviews since the outbreak of the scandal.
[ترجمه گوگل] این سناتور از زمان وقوع این رسوایی از انجام هرگونه مصاحبه خودداری کرده است
[ترجمه ترگمان] سناتور از دادن هر گونه مصاحبه از زمان شیوع این رسوایی خودداری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was the only journalist to conduct an interview with the accused spy.
[ترجمه مهناز مهرابی 💩] فقط ان روزنامه نگار با ان جاسوس متهم مصاحبه داشت
|
[ترجمه گوگل] او تنها روزنامه نگاری بود که با متهم جاسوس مصاحبه کرد
[ترجمه ترگمان] او تنها روزنامه نگاری بود که مصاحبه ای با جاسوس متهم انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an inquiry of a person by one who is conducting a survey.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interviews, interviewing, interviewed
• : تعریف: to conduct an interview with or of.

- The author interviewed numerous camp survivors for his recent book.
[ترجمه گوگل] نویسنده برای کتاب اخیرش با بسیاری از بازماندگان اردوگاه مصاحبه کرد
[ترجمه ترگمان] نویسنده با تعداد زیادی از بازماندگان اردوگاه خود برای کتاب جدیدش مصاحبه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: interviewee (n.), interviewer (n.)
• : تعریف: to meet with a prospective employer about a job.

- I've been interviewing a lot recently but I haven't received any job offers.
[ترجمه گوگل] من اخیراً مصاحبه های زیادی انجام داده ام اما هیچ پیشنهاد کاری دریافت نکرده ام
[ترجمه ترگمان] من اخیرا با خیلی زیاد مصاحبه کرده ام اما هیچ پیشنهاد شغلی دریافت نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a dry interview
گفت و شنود بی حاصل

2. a job interview
مصاحبه برای شغل

3. a personal interview
مصاحبه ی حضوری

4. a press interview
مصاحبه ی مطبوعاتی

5. a taped interview
یک مصاحبه ی ضبط شده (روی نوار)

6. a televised interview
مصاحبه ی تلویزیونی

7. he remained terse during the interview
طی مصاحبه خیلی کم حرف بود.

8. his heart attack terminated the interview
سکته ی قلبی او،مصاحبه را خاتمه داد.

9. the reporter's assignment was to interview the congressman
وظیفه ی محوله به خبرنگار عبارت بود از مصاحبه با نماینده ی کنگره

10. i had been invited for an interview
از من برای مصاحبه دعوت به عمل آمده بود.

11. I felt really nervous before the interview.
[ترجمه K.R] من قبل از مصاحبه خیلی نگران شدم.
|
[ترجمه ثمینا] من قبل از مصاحبه واقعا نگران بودم.
|
[ترجمه گوگل]قبل از مصاحبه خیلی عصبی بودم
[ترجمه ترگمان]قبل از مصاحبه خیلی عصبی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He then recounted the story of the interview for his first job.
[ترجمه Mersad] او سپس داستان مصاحبه را برای نخستین شغل خود تفسیر کرد
|
[ترجمه گوگل]او سپس ماجرای مصاحبه را برای اولین کارش بازگو کرد
[ترجمه ترگمان]او سپس داستان مصاحبه را برای اولین شغلش تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I've got an interview with National Chemicals.
[ترجمه گوگل]من مصاحبه ای با National Chemicals دارم
[ترجمه ترگمان]من یک مصاحبه با مواد شیمیایی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Trust me to balls up the interview!
[ترجمه گوگل]به من اعتماد کن تا مصاحبه را کامل کنم!
[ترجمه ترگمان]! بهم اعتماد کن که مصاحبه رو خراب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He spruced up for the interview.
[ترجمه گوگل]او برای مصاحبه آماده شد
[ترجمه ترگمان]او برای مصاحبه حاضر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Stewart's stock-in-trade was the face-to-face interview.
[ترجمه گوگل]مصاحبه حضوری استوارت در بورس اوراق بهادار بود
[ترجمه ترگمان]شرکت سهامی عام استوارت این مصاحبه رو به رو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She managed to get an interview with that elusive man.
[ترجمه گوگل]او موفق شد با آن مرد گریزان مصاحبه کند
[ترجمه ترگمان]موفق شد با آن مرد فراری مصاحبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She made very positive noises at the interview about me getting the job.
[ترجمه گوگل]او در مصاحبه صداهای بسیار مثبتی در مورد استخدام من ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]او در مصاحبه درباره من برای رسیدن به این شغل صداهای بسیار مثبتی ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مذاکره (اسم)
talk, consultation, debate, discussion, parley, conference, colloquy, negotiation, interview

مصاحبه کردن (اسم)
interview

دیدار مصاحبه (اسم)
interview

تخصصی

[کامپیوتر] مصاحبه .

انگلیسی به انگلیسی

• meeting at which a person is evaluated through questioning (as for a job); meeting at which information is gathered by a reporter, press conference
question formally, evaluate through questioning; meet with in order to question; be interviewed
an interview is a formal meeting at which someone is asked questions in order to find out if they are suitable for a job or a course of study.
an interview is also a conversation in which a journalist asks a famous person questions.
when an employer interviews you, he or she asks you questions in order to find out whether you are suitable for a job.
when the police interview someone, they ask them questions about a crime that has been committed.
when a famous person is interviewed, a journalist asks them a series of questions.

پیشنهاد کاربران

مصاحبه کردن
Interviewer : مصاحبه گر ، ( شخصی که سوال میپرسد )
مصاحبه
مثال: She had an interview for a job yesterday.
دیروز برای شغلی مصاحبه داشت.
گپ و گفت
معنی: مذاکره، مصاحبه کردن، �
معنی: مذاکره، مصاحبه کردن، �
گاهی میتونه به معنای �هم افزایی� و �جلسه� هم باشه
interview ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: مصاحبه
تعریف: گفت‏وگویی میان مصاحبه‏گر و مصاحبه‏شونده برای جمع‏آوری اطلاعات، به‏منظور تحقیق یا درمان
مصاحبه
پرسیدن سوال در دیدار
یا حتی می توانیم "پُرسیدارِش/پرسیدارَند" به چَم ِ مصاحبه، و پرسیدار به معنای "مصاحبه کننده"، و "پرسیداریده" به معنی" مصاحبه شونده" را بکار ببریم.
پُرسیدار ( پرسیدن - ن ار ) مانند گفتار.
An offical meeting with someone who asks you questions
بازپرسی
بازدید
. ask someone questions in a meeting
to ask some question from people
این کلمه هم اسم است، هم فعل.
ملاقات کردن ، گفتو گو کردن ،
Ask someone question in a meeting
اگر فعل ( verb ) باشد به معنای مصاحبه کردن و اگر اسم ( noun ) باشد به معنای مصاحبه است
( Interview ( noun
مصاحبه
مصاحبه کردن

مصاحبه، گفت و گو با شخصی
Ask someone questions in a meeting
تفتیش کردن، سوال و جواب کردن، بازجویی کردن
مصاحبه
حرف زدن ، مکالمه کردن با کسی

به معنای مصاحبه کردن است
مثلا در مدرسه معلم به شما میگوید آماده شو برای interview یعنی آماده شو برای محاصبه با شخصی درون کلاس
ask some one question in a meeting
مصاحبه کردن
ask someone question in a meeting
A formal meeting at which someone is asked questions in order that they are suitable for a job or not
دیدار، آشنا کردن، مصاحبه کردن، ملاقات برای مصاحبه
a Meeting to decide if some one is good enough for things
مصاحبه کردن
ask someone questions in a meeting
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس