intend

/ˌɪnˈtend//ɪnˈtend/

معنی: قصد داشتن، خواستن، خیال داشتن، بر آن بودن
معانی دیگر: در نظر داشتن، آهنگ (کاری را) کردن، هنجیدن، یازیدن، اختصاص دادن، در نظر گرفتن، برای کسی (یا چیزی) بودن، نیت داشتن، معنی دادن، رساندن، (جمع) منویات، (قدیمی) متوجه کردن (فکر یا نگاه)، فهمیدن، بر ان بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: intends, intending, intended
(1) تعریف: to have in mind as something that one desires or plans to do.
مترادف: mean, propose, purpose
مشابه: aim, contemplate, determine, plan, purport, resolve

- I intend to travel for a year before I go back to school.
[ترجمه maedeh] من قصد دارم یک سال قبل از برگشت به مدرسه به یک مسافرت بروم
|
[ترجمه علی] من قصد دارم قبل از برگشت به مدرسه یک سال سفر کنم .
|
[ترجمه ریحانه سلاجقه] من قصد دارم یک سال سفر بروم پیش از برگشت به مدرسه
|
[ترجمه گوگل] من قصد دارم قبل از اینکه به مدرسه برگردم یک سال سفر کنم
[ترجمه ترگمان] من قصد دارم یک سال قبل از اینکه به مدرسه برگردم یک سال مسافرت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- No matter what your father says, I intend to marry you.
[ترجمه گوگل] مهم نیست پدرت چه می گوید، من قصد ازدواج با تو را دارم
[ترجمه ترگمان] مهم نیست که پدرت چه می گوید من قصد دارم با تو ازدواج کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She never intended to settle down in her hometown, but things didn't happen as she'd planned.
[ترجمه علی حکاکیان] او هرگز فصد اقامت در زادگاهش را نداشت، اما رویدا ها اونجور که او برنامه ریزی کرده بود پیش نرفت .
|
[ترجمه گوگل] او هرگز قصد نداشت در زادگاهش مستقر شود، اما همه چیز آنطور که او برنامه ریزی کرده بود اتفاق نیفتاد
[ترجمه ترگمان] او هیچ وقت قصد نداشت در وطنش زندگی کند، اما آن طور که برنامه ریزی کرده بود رخ نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have in mind as something to be used for a particular purpose or given to a particular person or persons.
مترادف: mean
مشابه: calculate, design, devise, purpose

- We intended this room as our study.
[ترجمه Aydin Jz] ما این اتاق را اتاق مطالعه در نظر گرفتیم
|
[ترجمه گوگل] ما این اتاق را به عنوان مطالعه خود در نظر گرفتیم
[ترجمه ترگمان] ما این اتاق رو به عنوان دفتر کار خودمون انتخاب کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I intended these books for my nephew.
[ترجمه گوگل] من این کتاب ها را برای برادرزاده ام در نظر گرفتم
[ترجمه ترگمان] من این کتاب ها را برای برادرزاده خود می خواستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Those cupcakes were intended for the bake sale!
[ترجمه گوگل] آن کیک های کوچک برای فروش پخت در نظر گرفته شده بود!
[ترجمه ترگمان] اون شیرینی ها برای فروش کیک ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to have in mind as a desired end or result.

- She intended that all her money be divided among her favorite charities.
[ترجمه گوگل] او قصد داشت تمام پولش را بین مؤسسات خیریه مورد علاقه اش تقسیم کند
[ترجمه ترگمان] قصدش این بود که همه ثروتش را بین موسسات خیریه محبوبش تقسیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He intended that his nephew should get the best education possible.
[ترجمه گوگل] او قصد داشت که برادرزاده‌اش بهترین آموزش را ببیند
[ترجمه ترگمان] او قصد داشت که برادرزاده اش بهترین آموزش ممکن را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was intended that we each receive an equal share.
[ترجمه گوگل] بنا بر این بود که هر کدام یک سهم مساوی دریافت کنیم
[ترجمه ترگمان] هدف این بود که هر یک سهم برابر دریافت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I didn't intend for anyone to read my journal.
[ترجمه گوگل] من قصد نداشتم کسی ژورنال من را بخواند
[ترجمه ترگمان] من قصد نداشتم کسی دفتر من رو بخونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to desire and plan for (someone or something) to do a thing.
مشابه: mean

- The king intended his daughter to marry her cousin.
[ترجمه گوگل] پادشاه قصد داشت دخترش را با پسر عمویش ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] شاه قصد ازدواج با دختر عمه اش را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents always intended me to go to military school.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم همیشه قصد داشتند من به مدرسه نظامی بروم
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم همیشه خیال داشتند من به مدرسه نظامی بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We never intended this prank to hurt anyone.
[ترجمه گوگل] ما هرگز قصد نداشتیم این شوخی به کسی آسیب برسانیم
[ترجمه ترگمان] ما هیچ وقت قصد این شوخی رو نداشتیم که به کسی صدمه بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to have a purpose or plan.
مترادف: plan, purpose
مشابه: aim

جمله های نمونه

1. we intend to ballot our members on this issue
در نظر داریم در این مورد از اعضا رای گیری کنیم.

2. we intend to cooperate fully with the police
ما در نظر داریم با شهربانی کاملا تشریک مساعی بکنیم.

3. we intend to defeat them outright
ما درصدد هستیم که آنها را کاملا شکست بدهیم.

4. we intend to hire high caliber professors
خیال داریم استادان سطح بالایی را استخدام کنیم.

5. when do you intend to get married?
کی می خواهی ازدواج کنی ؟

6. churchill said: "i don't intend to preside over the dissolution of the british empire"
چرچیل گفت: ((هدف من نظارت بر از همپاشی امپراطوری بریتانیا نیست. ))

7. I intend no modification of my hope. . . expressed personal wish that all men everywhere could be free.
[ترجمه گوگل]من قصد هیچ تغییری در امیدم ندارم ابراز آرزوی شخصی کرد که همه انسانها در همه جا بتوانند آزاد باشند
[ترجمه ترگمان]من هیچ گونه تغییری در امید خود ندارم و آرزوی شخصی خود را ابراز می دارم که همه مردم در همه جا آزاد باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Live as though you intend to live forever, and work as though your strength were limit less.
[ترجمه گوگل]طوری زندگی کن که انگار قصد داری تا ابد زندگی کنی و طوری کار کن که انگار قدرتت کمتر است
[ترجمه ترگمان]طوری زندگی کن که انگار قصد داری تا ابد زندگی کنی، و طوری کار کنی که انگار قدرت تو کم تر از حد محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I intend to spend the night there.
[ترجمه گوگل]من قصد دارم شب را آنجا بگذرانم
[ترجمه ترگمان]من قصد دارم شب را در آنجا بگذرانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I fully intend to repay them the money that they lent me.
[ترجمه گوگل]من کاملاً قصد دارم پولی را که به من قرض دادند را به آنها بازپرداخت کنم
[ترجمه ترگمان]من به طور کامل قصد دارم پولی را که به من قرض داده اند به آن ها بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Today, I intend to finish reading this book.
[ترجمه گوگل]امروز قصد دارم خواندن این کتاب را به پایان برسانم
[ترجمه ترگمان]امروز قصد دارم این کتاب را تمام کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They intend to invest directly in shares.
[ترجمه گوگل]آنها قصد دارند مستقیماً در سهام سرمایه گذاری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها قصد دارند مستقیما در سهام سرمایه گذاری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Do you intend to continue your studies?
[ترجمه گوگل]آیا قصد ادامه تحصیل دارید؟
[ترجمه ترگمان]آیا قصد دارید به تحصیل خود ادامه دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I intend to amortize the total cost of the car over three years.
[ترجمه گوگل]من قصد دارم کل هزینه ماشین را طی سه سال مستهلک کنم
[ترجمه ترگمان]من قصد دارم کل هزینه ماشین را بیش از سه سال تخمین بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We intend to pursue this policy with determination.
[ترجمه گوگل]ما قصد داریم این سیاست را با قاطعیت دنبال کنیم
[ترجمه ترگمان]ما قصد داریم این سیاست را با اراده دنبال کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Most surprisingly, quite a few said they don't intend to vote at all.
[ترجمه گوگل]شگفت‌آورتر از همه، تعداد کمی از آنها گفتند که اصلاً قصد رأی دادن ندارند
[ترجمه ترگمان]در کمال تعجب، تعداد کمی از آن ها گفتند که قصد رای دادن ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قصد داشتن (فعل)
mean, aim, purpose, intend

خواستن (فعل)
choose, wish, desire, will, call, invite, bone, intend, solicit, beg, ask, want, require, desiderate, invocate

خیال داشتن (فعل)
intend, think

بر آن بودن (فعل)
intend, ween

انگلیسی به انگلیسی

• have in mind to do or accomplish, plan; mean, designate for a particular purpose
if you intend to do something, you have decided to do it or have planned to do it.
if you intend something to happen or to have a particular effect or function, you have planned that it should happen or should have that effect or function.
something that is intended for a particular person has been planned or provided for that person.
see also intended.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم in -
📌 این پیشوند، معادل "in" "on" و "into" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "in" "on" یا "into" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 ingress: the act of entering or the right to enter
🔘 insinuation: a sly, indirect suggestion, often negative
🔘 incumbent: a duty or responsibility placed upon someone
🔘 intone: to say something in a slow, serious manner
🔘 inundate: to overwhelm with too much of something
🔘 inveterate: a habit that is long - established and unlikely to change
🔘 indoctrinate: to teach beliefs thoroughly, rejecting others
🔘 incipient: something just beginning to develop
🔘 incisive: a clear, brief expression with strong understanding
🔘 disinter: to dig up something previously buried or hidden
🔘 ingratiate: to try to gain favor by pleasing someone
🔘 incarcerate: to imprison or confine
🔘 inculcate: to teach something repeatedly to fix it in mind
🔘 insidious: dangerous because it develops slowly and unnoticed
🔘 inebriated: being under the influence of alcohol or an emotion
🔘 incendiary: something causing fires or inciting trouble
🔘 inception: the beginning or start of something
🔘 incursion: a sudden, hostile invasion or attack
🔘 induce: to bring about or persuade someone to do something
🔘 inductive: reasoning based on observation to form general conclusions
🔘 inference: a conclusion drawn from available data
🔘 infiltrate: to enter secretly, usually for gathering information
🔘 inflammable: easily ignited or quick to anger
🔘 inflection: a change in form, such as in voice or word endings
🔘 infringe: to violate or intrude upon someone's rights
🔘 infusion: the introduction of one substance into another
🔘 ingrained: deeply fixed or rooted, especially in the mind
🔘 inherent: a natural, essential quality
🔘 initiate: to begin or start something
🔘 innate: a quality present from birth or essential to something
🔘 inquisitive: eager to learn, sometimes overly curious
🔘 instigate: to start or stir up something, often trouble
🔘 intrusive: interfering where not welcome
🔘 reinstate: to restore something or someone to a former position
🔘 incorporate: to add and make something part of a whole
🔘 inclined: willing or likely to do something
🔘 reinforce: to strengthen or add support
🔘 incidental: a minor event related to something more important
🔘 coincide: to happen at the same time or agree
🔘 incident: an unpleasant occurrence or event
🔘 intend: to plan or have a goal to do something
🔘 incline: a slope or surface that rises or falls
🔘 ingredient: a component used to make something
🔘 inspire: to motivate or influence someone positively
🔘 investigation: a search for information about an event or situation
🔘 instant: happening immediately or without delay
🔘 insert: to put something into something else
🔘 involved: taking part in or engaged in an activity
🔘 inspect: to examine something closely
🔘 invade: to enter a place forcefully, usually for attack
🔘 encouraging: giving support or confidence
🔘 illumination: a state of enlightenment or understanding
🔘 incarceration: the state of being imprisoned
🔘 incarnation: a new form or embodiment of an idea
🔘 inculpate: to suggest that someone is guilty
🔘 influx: a flowing in or arrival of something
🔘 inject: to introduce a substance, especially with a needle
🔘 inscribe: to carve or etch into a surface
🔘 invasive: relating to entering the body through puncture or incision
🔘 invoke: to call into action or existence, often by magic

قصد داشتن
مثال: They intend to visit Italy next summer.
آن ها قصد دارند تابستان آینده به ایتالیا سفر کنند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
نیت داشتن خیلی قوی تر است
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : intend
اسم ( noun ) : intention / intent
صفت ( adjective ) : intentional / intended
قید ( adverb ) : intentionally
Aim
Plan
هدف
۱ - قصد داشتن
۲ - منظور داشتن
اختصاص یافتن - درنظر گرفتن
قصد و نیت
واژه نیت را از آنجایی ذکر کردم که در معانی فرهنگ لغت و دوستان اشاره ای به آن نشده بود.
در نظر داشتن - قصد داشتن
The course is intended for intermediate - level students
این دوره برای دانش آموزان با سطح متوسط درنظر گرفته شده است.
We intend to go to Australia next year
ما قصد داریم سال بعد به استرالیا برویم.
ساختن
در صدد بودن
قَصدیدن.
در سر داشتن ( اندیشه )
قصد داشتن ( که ) تصمیم داشتن ( که )
To have as plan or purpose
در سر داشتن

Both words are nouns that come from the verb intend, which means to have something in mind as a plan or purpose.
In terms of meaning, there is little difference between these two nouns.
They both mean a plan, or purpose, to do something. . . . Intent is also an adjective, but intention is only a noun.
...
[مشاهده متن کامل]

هر دو واژه اسمهایی هستند که از فعل intend می آیند، بدین معنا که چیزی را به عنوان یک برنامهplan یا هدفpurpose در سر داشته باشیم.
از لحاظ معنای، بین این دو اسم تفاوت کمی وجود دارد. آنها هر دو به معنای یک plan یا هدفpurpose هستند تا کاری انجام دهند. . . . Intent نیز صفت است، اما intention تنها اسم است.

گرایش داشتن - تمایل داشتن
some thing you will do it at future
قصد از انجام کاری، هدف
قصد داشتن
خواستن
طراحی یا تعیین چیزی برای هدفی مشخص
هدف
نشان دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس