intemperate

/ˌɪnˈtempərət//ɪnˈtempərət/

معنی: افراطی، بی اعتدال، زیاده رو، افراط کار
معانی دیگر: نامعتدل، مفرط، شدید، نامیان وار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: intemperately (adv.), intemperateness (n.)
• : تعریف: lacking moderation or restraint; excessive, overindulgent, violent, or the like.
متضاد: sober, temperate
مشابه: abandoned

- He regretted his intemperate drinking each time he woke up with one of these pounding headaches.
[ترجمه saman] هر بار که با یکی از ان سردرد های شدیدش بیدار میشد از نوشدین افراطی ( زیاد از حد / بدون کنترلش ) پشیمان میشد.
|
[ترجمه گوگل] هر بار که با یکی از این سردردهای تند از خواب بیدار می شد، از نوشیدن بی اعتنای خود پشیمان می شد
[ترجمه ترگمان] هر بار که با یکی از این سردرد شدید از خواب بیدار می شد پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intemperate weather
آب و هوای نامعتدل

2. an intemperate wind
باد شدید

3. his light conduct and his intemperate opinions
رفتار سبک سرانه و عقاید افراط آمیز او

4. The tone of the article is intemperate.
[ترجمه گوگل]لحن مقاله نامتعادل است
[ترجمه ترگمان]لحن این مقاله تند و سرکش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The judge's intemperate outburst almost caused a retrial.
[ترجمه گوگل]طغیان غیرمنتظره قاضی تقریباً باعث محاکمه مجدد شد
[ترجمه ترگمان]طغیان سرکش قاضی تقریبا باعث محاکمه مجدد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company had weathered intemperate climates, truculent soldiers, and cat-sized rats in one place they stayed along the tour.
[ترجمه گوگل]این شرکت در یک مکان که در طول تور اقامت داشتند، آب و هوای معتدل، سربازان خشن و موش هایی به اندازه گربه را تحمل کرده بود
[ترجمه ترگمان]این شرکت از آب و هوای تند، سربازان وحشی و موش های صحرایی در یک مکان در طول تور استفاده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In her intemperate husband, Mrs Fang has a broken reed.
[ترجمه گوگل]خانم نیش در شوهر نامتعارفش یک نی شکسته دارد
[ترجمه ترگمان]در این میان خانم فانگ a شکسته دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He pointed out that the intemperate life style is the patient population sharp increase primary factor.
[ترجمه گوگل]وی خاطرنشان کرد: سبک زندگی نامتعادل عامل اولیه افزایش شدید جمعیت بیماران است
[ترجمه ترگمان]او خاطر نشان ساخت که سبک زندگی تند، عامل اصلی افزایش شدید جمعیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Becket was at least as intemperate as Hildebrand, but he not only got his halo but did so in the fastest time on record.
[ترجمه گوگل]بکت حداقل به اندازه هیلدبراند بی اعتنا بود، اما او نه تنها هاله خود را به دست آورد، بلکه این کار را در سریع ترین زمان ثبت شده انجام داد
[ترجمه ترگمان]بکت دست کم نسبت به Hildebrand داشت، اما نه تنها هاله نورانی او را داشت بلکه در سریع ترین زمان ضبط این کار را انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His intemperate remarks got him into trouble.
[ترجمه گوگل]اظهارات بی اعتنا او را به دردسر انداخت
[ترجمه ترگمان]سخنان مکرر او او را به دردسر انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The style was hurried, the tone intemperate.
[ترجمه گوگل]سبک شتابزده بود، لحن نامتعادل
[ترجمه ترگمان]لحن تند و آمرانه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many people felt threatened by Arther's forceful, sometimes intemperate style.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از سبک زور و گاه بی‌اعتبار آرتر احساس خطر می‌کردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم احساس می کردند که Arther تند، و گاهی هم سبک خشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The man who has been intemperate so many years in upon his last legs.
[ترجمه گوگل]مردی که سالها در آخرین پاهای خود بی اعتنا بوده است
[ترجمه ترگمان]مردی که چندین سال است که با آخرین پاهای او مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افراطی (صفت)
extremist, ultra, intemperate

بی اعتدال (صفت)
intemperate, immoderate, inclement

زیاده رو (صفت)
intemperate, indulgent

افراط کار (صفت)
intemperate, wasteful, self-indulgent

انگلیسی به انگلیسی

• lacking moderation, overindulgent; lacking self-control, unrestrained (in speech or actions)
intemperate behaviour or opinions are unreasonably strong and uncontrolled; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : intemperance / intemperateness
✅️ صفت ( adjective ) : intemperate
✅️ قید ( adverb ) : intemperately
( رفتار یا کلام ) خارج از کنترل، غیر قابل‏ قبول
intemperate language
the judge’s intemperate outburst
Intemperate eating habits can lead to obesity.

بپرس