صفت ( adjective )
مشتقات: intelligently (adv.)
مشتقات: intelligently (adv.)
• (1) تعریف: having or showing the capacity to learn, reason, and understand; possessing intelligence.
• مترادف: rational, thinking
• متضاد: unreasoning, unthinking
• مترادف: rational, thinking
• متضاد: unreasoning, unthinking
- There is no hard evidence of intelligent life on other planets.
[ترجمه دوست] هیچ مدرک محکمی از زندگی هوشمند در دیگر سیارات وجود ندارد|
[ترجمه گوگل] هیچ مدرک محکمی از حیات هوشمند در سیارات دیگر وجود ندارد[ترجمه ترگمان] هیچ مدرک محکمی از زندگی هوشمند در سیارات دیگر وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: possessing or marked by a higher than average capacity for learning, reasoning and understanding; intellectual; smart.
• مترادف: brainy, clever, smart
• متضاد: dumb, stupid, unintelligent, vacuous
• مشابه: adroit, apt, bright, brilliant, clearheaded, ingenious, insightful, intellectual, knowing, perceptive, perspicacious, profound, quick-witted, sapient, savvy, sensible, sharp, understanding
• مترادف: brainy, clever, smart
• متضاد: dumb, stupid, unintelligent, vacuous
• مشابه: adroit, apt, bright, brilliant, clearheaded, ingenious, insightful, intellectual, knowing, perceptive, perspicacious, profound, quick-witted, sapient, savvy, sensible, sharp, understanding
- She is intelligent and always gets high marks.
[ترجمه Mman] اون باهوشه و همیشه نمره های بالا میگیره markمعنی نمره هم میده|
[ترجمه گوگل] او باهوش است و همیشه نمرات بالایی می گیرد[ترجمه ترگمان] او باهوش است و همیشه علامت بلند دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an intelligent observation
[ترجمه سید] هوش مصنوعی|
[ترجمه گوگل] یک مشاهده هوشمند[ترجمه ترگمان] یک مشاهده هوشمندانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having the ability to judge quickly and soundly.
• مترادف: astute, discerning, judicious, sensible
• متضاد: unintelligent
• مشابه: apt, discriminating, prudent, quick-witted, reasonable, sage, shrewd, smart, wise
• مترادف: astute, discerning, judicious, sensible
• متضاد: unintelligent
• مشابه: apt, discriminating, prudent, quick-witted, reasonable, sage, shrewd, smart, wise
- Our candidate is intelligent about foreign policy.
[ترجمه شان] کاندیدا ( نامزد ) ما، از هوشمندی در مورد سیاست خارجی برخوردار است.|
[ترجمه گوگل] نامزد ما در مورد سیاست خارجی باهوش است[ترجمه ترگمان] نامزد ما در مورد سیاست خارجی باهوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: marked by or guided by good reasoning or sound judgment.
• مترادف: judicious, sensible, sound, wise
• متضاد: foolish, senseless, stupid
• مشابه: prudent
• مترادف: judicious, sensible, sound, wise
• متضاد: foolish, senseless, stupid
• مشابه: prudent
- intelligent decisions
[ترجمه فهیمه حسینی] تصمیم های هوشمندانه|
[ترجمه گوگل] تصمیمات هوشمندانه[ترجمه ترگمان] تصمیمات هوشمندانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an intelligent architectural design
[ترجمه گوگل] یک طراحی معماری هوشمند
[ترجمه ترگمان] طراحی معماری هوشمندانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طراحی معماری هوشمندانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید