intellectual

/ˌɪntəˈlekt͡ʃuːəl//ˌɪntəˈlekt͡ʃʊəl/

معنی: خردمند، خردمند، روشن فکر، فکری، دارای افکار بلند، عقلانی، ذهنی
معانی دیگر: تفکری، خردورزانه، سگالشی، اندیشمند، اندیشور، معقول، منطقی، فروهیده (پیرو خرد نه احساسات)، اندیشمندانه، اندیشورانه، خردمندانه، روشنفکرانه، هوشمندانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to the intellect.
مترادف: cerebral, mental, rational
متضاد: carnal, physical, sensual

- He preferred intellectual challenges to physical ones.
[ترجمه Tina] او چالش های فکری را به چالش های بدنی ترجیح می داد
|
[ترجمه گوگل] او چالش های فکری را به چالش های فیزیکی ترجیح می داد
[ترجمه ترگمان] او چالش های ذهنی را به مسائل فیزیکی ترجیح می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having great mental capacity.
مترادف: brainy, intelligent, profound
متضاد: stupid
مشابه: brilliant, clever, deep, ingenious, smart

(3) تعریف: devoted to study, speculation, and abstract mental activity.
مترادف: academic, speculative
مشابه: contemplative, erudite, learned, literate, scholarly, studious, theoretical
اسم ( noun )
مشتقات: intellectually (adv.), intellectuality (n.)
• : تعریف: a person of high intellect, often considered to be one of a group or class of such persons.
متضاد: dunce
مشابه: academic, bluestocking, egghead, highbrow, intellect, literate, longhair, man of letters, mind, philosopher, savant, scholar

جمله های نمونه

1. intellectual ability
توان هوشمندی

2. intellectual development
پرورش عقل

3. intellectual freedom
آزادی فکر

4. intellectual inbreeding
ناتوانی فکری (در اثر حشر و نشر درون گروهی عقاید)

5. intellectual vigor
نیروی عقلانی

6. mankind's intellectual faculties
استعدادهای فکری انسان

7. molavi's intellectual depth and sa'di's eloquence
ژرف اندیشی مولوی و شیوایی سعدی

8. they don't seem to have the intellectual equipment for the task
به نظر نمی رسد که توانایی فکری این کار را داشته باشند.

9. this vital task demands moral as well as intellectual sinew
این امر خطیر مستلزم نیروی اخلاقی و فکری است.

10. Happy birthday to an attractive,intellectual,sophisticated and all round splendid person.
[ترجمه زباری] تولدت مبارک! ای تو که فردی جذاب، خردمند، روشن فکر و تماماً با شکوه هستی.
|
[ترجمه گوگل]تولد یک فرد جذاب، روشنفکر، پیچیده و همه جانبه باشکوه مبارک
[ترجمه ترگمان]تولدت مبارک، جذاب، روشنفکر، و همه چیز با شکوهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She considered everyone her intellectual inferior.
[ترجمه زباری] او همه مردم را از لحاظ فکری پایین تر از خودش تصور می کرد.
|
[ترجمه گوگل]او همه را از نظر فکری پستتر خود می دانست
[ترجمه ترگمان]او همه را از نظر فکری پایین تر از خود می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. High levels of lead could damage the intellectual development of children.
[ترجمه Amirali Kooty] مقادیر زیادی از سرب میتواند به رشد فکری، عقلانی کودک آسیب برساند.
|
[ترجمه گوگل]سطوح بالای سرب می تواند به رشد فکری کودکان آسیب برساند
[ترجمه ترگمان]سطوح بالای سرب می تواند به رشد عقلانی کودکان آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were very intellectual and witty.
[ترجمه Amirali Kooty] آنها بسیار روشنفکر و خوش قریحه بودند.
|
[ترجمه گوگل]بسیار روشنفکر و شوخ بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها بسیار روشنفکر و بذله گو بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His approach to acting is visceral rather than intellectual.
[ترجمه گوگل]رویکرد او به بازیگری به جای روشنفکری، درونی است
[ترجمه ترگمان]رویکرد او برای عمل، احشایی است نه ذهنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The firm was found to have infringed intellectual property rights.
[ترجمه گوگل]مشخص شد که این شرکت حقوق مالکیت معنوی را نقض کرده است
[ترجمه ترگمان]مشخص شد که این شرکت به نقض حقوق مالکیت معنوی متهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Intellectual pretension was never one of his vices.
[ترجمه زباری] تظاهر به اندیشمندی هرگز از خصیصه های وی نبوده است.
|
[ترجمه گوگل]تظاهر فکری هرگز یکی از رذایل او نبود
[ترجمه ترگمان]Intellectual ادعا می کرد که هرگز یکی از عیوب او نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He's a kind of intellectual superman.
[ترجمه زباری] او به نحوی یک ابرمرد در حوزه اندیشه می باشد.
|
[ترجمه گوگل]او نوعی ابرمرد روشنفکر است
[ترجمه ترگمان] اون یه جورایی یه سوپرمن فکری - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خردمند (اسم)
scholar, intellectual

خردمند (صفت)
wise, reasonable, intellectual, sapient

روشن فکر (صفت)
liberal, illuminate, broad-minded, intellectual, highbrow, egghead, open-minded

فکری (صفت)
rational, intellectual, mental, cerebral, meditative, spiritual, reflective

دارای افکار بلند (صفت)
intellectual

عقلانی (صفت)
logical, rational, intellectual

ذهنی (صفت)
intrinsic, intellectual, noetic, psychic, subjective

انگلیسی به انگلیسی

• highly intelligent person; person engaged in intellectual pursuits, academic
of or pertaining to the mind or intellect, mental, rational; highly intelligent, brilliant; devoted to mental or intellectual pursuits, academic
intellectual means involving a person's ability to think and to understand ideas and information.
an intellectual is someone who spends a lot of time studying and thinking about complicated ideas. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...an intellectual conversation.

پیشنهاد کاربران

در اینجا چند عبارت با واژه "Intellectual" آورده شده است:
1. **Intellectual development** – توسعه فکری
2. **Intellectual curiosity** – کنجکاوی ذهنی
3. **Intellectual property** – مالکیت فکری
...
[مشاهده متن کامل]

4. **Intellectual challenge** – چالش ذهنی
5. **Intellectual growth** – رشد فکری
6. **Intellectual debate** – مناظره عقلی
7. **Intellectual pursuits** – پیگیری های علمی/فکری
8. **Intellectual capacity** – توانایی ذهنی
9. **Intellectual engagement** – درگیری ذهنی
10. **Intellectual discourse** – گفتمان عقلی
این عبارات معمولاً به فعالیت های مرتبط با تفکر، دانش، و تحلیل های عمیق اشاره دارند.

فکری، هوشمند
مثال: She is known for her intellectual pursuits.
او به دلیل پیگیری های فکری اش شناخته می شود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Even the most foolish ones have a staggering genius for self - deception, let alone the so - called intellectuals
intellectual:فکری
intellectual developments: تحولات فکری
by several intellectual developments: توسط چندین تحول فکری
اسم
روشن فکر، اندیشنده، متفکّر، اندیشمند، اندیشه ور، عاقل، منورالفکر یا انتلکتوئل کسی است که می خواهد چشم انداز و دریچه ای جدید بر روی انسان بگشاید. به عبارت دیگر، یک متفکر یا اندیشمند، کسی است که در اندیشه انتقادی، اندیشه، پژوهش و اندیشه بشری ( Human self - reflection ) در خصوص واقعیات جامعه درگیر است و هدفش ارائه راه کارهایی برای رفع و حل مشکلات هنجاری جامعه از طریق گفتمان در حوزه عمومی و اینکه دولت قدرت و نفوذ مادی و معنوی خود را از افکار عمومی بگیرد، است.
...
[مشاهده متن کامل]

She was part of a group of artists, poets, and intellectuals in Paris at the time.
He is considered one of the party's leading conservative intellectuals.
Many intellectuals and even ordinary citizens feel ashamed of what has happened in our country.
He is an intellectual who devours books, but not a natural public speaker.

intellectual
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/intellectual• https://en.wiktionary.org/wiki/intellectual• https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/english/intellectual_2
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intellectualize
✅️ اسم ( noun ) : intellect / intellectualism / intellectualization
✅️ صفت ( adjective ) : intellectual
✅️ قید ( adverb ) : intellectually
فرزانه، هوشمند، روشن فکر
In the adjective form it means something related to mind
حقوق مالکیت فکری Intellectual property law
حقوق: فرضی
● فکری، ذهنی
● انسان خردمند، فرهیخته
فکری , عقلانی ؛ خردمند
# intellectual capacity
# Her arguments lacked intellectual rigour
# His approach to acting is visceral rather than intellectual
# He was an intellectual man
معنوی فکری
خردمند
خردمند، اندیشمند
مکتب فکری
فکری ، منطقی
روشن فکر

روشن فکری

روشنفکر. تحصیل کرده. با سواد
معنوی، فکری
intellectual property
مالکیت معنوی ( مالکیت فکری )
عقلانی دهنی روشنفکری هوشمندی خردمند
روشنفکری هوشمندی
فکری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس