اسم ( noun )
مشتقات: instructional (adj.)
مشتقات: instructional (adj.)
• (1) تعریف: the act of imparting knowledge; teaching.
• مترادف: education
• مشابه: coaching, pedagogy, teaching, tuition, tutelage, tutoring
• مترادف: education
• مشابه: coaching, pedagogy, teaching, tuition, tutelage, tutoring
- His artwork is good, but he could improve with some formal instruction.
[ترجمه محمد] اثر هنری او خوب است اما می تواند با فراگیری آموزش رسمی آن را ارتقا دهد.|
[ترجمه گوگل] آثار هنری او خوب است، اما او می تواند با برخی دستورالعمل های رسمی پیشرفت کند[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Does your school give instruction in Latin?
[ترجمه مهسا] ایا مدرسه تان شما را در ( یادگیری زبان ) لاتین راهنمایی میکند؟|
[ترجمه ملکی اصلــ] ایا مدرسه شما شمارا در یادگیری زبان خارجی یاری میکند ؟|
[ترجمه بینام] ایا مدرسه تان به زبان لاتینی یاد میدهد|
[ترجمه ماهان] آیا مدرسه شما زبان لاتین را تدریس می کند؟|
[ترجمه گوگل] آیا مدرسه شما به زبان لاتین آموزش می دهد؟[ترجمه ترگمان] آیا مدرسه شما به لاتین آموزش می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (often pl.) directions or orders.
• مترادف: directions, orders
• مشابه: behest, bidding, call, command, dictate, direction, directives, explanations, guidelines, order, recommendations, suggestions
• مترادف: directions, orders
• مشابه: behest, bidding, call, command, dictate, direction, directives, explanations, guidelines, order, recommendations, suggestions
- Read the instructions for the bench before you try to assemble it.
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه بخواهید نیمکت را جمع کنید، دستورالعمل های مربوط به نیمکت را بخوانید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه سعی کنید آن را جمع کنید، دستورالعمل را بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه سعی کنید آن را جمع کنید، دستورالعمل را بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید