insistently


معنی: مصرانه
معانی دیگر: باصرار

جمله های نمونه

1. The bell rang again insistently.
[ترجمه گوگل]زنگ دوباره با اصرار به صدا درآمد
[ترجمه ترگمان]زنگ دوباره با سماجت به صدا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Both solemn and very funny, it insistently finds poetry in the projects, dignity on the street.
[ترجمه گوگل]هم موقر و هم خیلی خنده دار، اصرار در پروژه ها شعر می یابد، وقار در خیابان
[ترجمه ترگمان]هر دو عبوس و بسیار مضحک، و مصرانه شعر را در پروژه ها، شان و منزلت خیابان، می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Yet the drama and the dramatic personality still insistently break through.
[ترجمه گوگل]با این حال درام و شخصیت دراماتیک همچنان با اصرار از بین می روند
[ترجمه ترگمان]با این وصف، این نمایش و شخصیت نمایشی، همچنان با سماجت تمام از میان می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Certainly they now boasted insistently of the marital bliss of their daughter and the solid Civil Service progress of their son.
[ترجمه گوگل]مطمئناً آنها اکنون با اصرار از سعادت زناشویی دخترشان و پیشرفت قابل قبول خدمات ملکی پسرشان می‌بالیدند
[ترجمه ترگمان]مسلما اکنون با سماجت و سماجت درباره سعادت زناشویی دخترشان و پیشرفت نیرومند خدمات شهری پسرشان، لاف می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sponsoring group must insistently be portrayed as friendly, hopeful, welcoming, and benign.
[ترجمه گوگل]گروه حامی باید اصرار داشته باشد که دوستانه، امیدوار، خوش‌آمدگو و خوش‌خیم به تصویر کشیده شود
[ترجمه ترگمان]گروه اسپانسر باید به عنوان دوستانه، امیدوار، پذیرا و بی خطر به تصویر کشیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Described as a "modern Greek tragedy" and "an insistently metaphysical mind-bender" Kafka on the Shore is a compelling story that will stretch the limits of your imagination.
[ترجمه گوگل]کافکا در ساحل که به عنوان یک "تراژدی مدرن یونانی" و "یک ذهن خم کننده به شدت متافیزیکی" توصیف می شود، داستانی متقاعد کننده است که محدودیت های تخیل شما را دراز می کند
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان \"تراژدی یونانی مدرن\" توصیف کرده اند و \"منتقد ذهن metaphysical\" و \"کافکا در ساحل\" داستان جذابی است که محدودیت های تخیل شما را گسترش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Irrelevantly, insistently, scores of times, he wondered when they would come on what they looked like.
[ترجمه گوگل]بی ربط، با اصرار، ده ها بار، او به این فکر می کرد که چه زمانی به شکل ظاهری خود می رسند
[ترجمه ترگمان]با اصرار و اصرار، بارها و بارها در این فکر بود که به چه شکلی به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Daligence means insistently, it did not means the work with all - out and endless and night.
[ترجمه گوگل]سخت کوشی یعنی اصرار، به معنای کار با همه نبود - بیرون و بی پایان و شب
[ترجمه ترگمان]معنیش این بود که با سماجت تمام این کار را با تمام و تمام نشدنی و شب و شب انجام نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They paid handsomely for a public-relations campaign that insistently denied any proof of a causal connection between smoking and cancer.
[ترجمه گوگل]آنها برای یک کمپین روابط عمومی که اصرار هر گونه مدرکی دال بر ارتباط علت و معلولی بین سیگار و سرطان را رد می کرد، هزینه زیادی پرداخت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها سخاوتمندانه برای یک کمپین روابط عمومی که هر گونه دلیل ارتباط علی بین سیگار کشیدن و سرطان را انکار کرد، به خوبی پرداخت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I looked at her so insistently that my eye caught hers.
[ترجمه گوگل]آنقدر با اصرار به او نگاه کردم که چشمم به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]چنان مصرانه به او نگاه کردم که چشم من به چشمان او افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And he kept repeating this nonsense insistently that finally they grew alarmed.
[ترجمه گوگل]و او این مزخرفات را با اصرار تکرار می کرد که بالاخره آنها نگران شدند
[ترجمه ترگمان]و مدام این حرف ها را با اصرار تکرار می کرد که سرانجام به وحشت افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Irrelevantly, insistently, scores of times, he wondered when they would come on and what they looked like.
[ترجمه گوگل]بی ربط، با اصرار، چندین بار، او به این فکر می کرد که کی می آیند و چه شکلی هستند
[ترجمه ترگمان]با اصرار و مصرانه، بارها و بارها از خود می پرسید که چه وقت به اینجا خواهند آمد و چه شکلی خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "What is it?" his wife asked again, gently but insistently.
[ترجمه گوگل]"چیه؟" همسرش دوباره به آرامی اما با اصرار پرسید
[ترجمه ترگمان]\" این چیست؟ همسر او دوباره، آرام ولی مصرانه پرسید: \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A buffeting wind rushed over the land, bringing with it salt that clung insistently to Elisabeth's face.
[ترجمه گوگل]باد شدیدی بر روی زمین وزید و نمکی را با خود آورد که با اصرار به صورت الیزابت چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]باد از روی زمین می وزید و آن را با نمکی که مدام به صورت الیزابت چسبیده بود باخود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مصرانه (قید)
insistently

انگلیسی به انگلیسی

• persistently; emphatically, assertively; urgently

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : insist
✅️ اسم ( noun ) : insistence
✅️ صفت ( adjective ) : insistent
✅️ قید ( adverb ) : insistently
به دفعات، مکررا

بپرس