صفت ( adjective )
مشتقات: insistently (adv.)
مشتقات: insistently (adv.)
• (1) تعریف: firm in requesting, demanding, or asserting; unyielding.
• مشابه: aggressive, emphatic, urgent
• مشابه: aggressive, emphatic, urgent
- The child was so insistent in his demand that the parents finally gave in.
[ترجمه گوگل] کودک آنقدر بر خواسته خود پافشاری کرد که سرانجام والدین تسلیم شدند
[ترجمه ترگمان] کودک چنان پافشاری می کرد که پدر و مادرش بالاخره تسلیم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کودک چنان پافشاری می کرد که پدر و مادرش بالاخره تسلیم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I told her you were busy, but she was insistent that she speak with you.
[ترجمه گوگل] به او گفتم سرت شلوغ است، اما او اصرار داشت که با تو صحبت کند
[ترجمه ترگمان] بهش گفتم سرت شلوغه، ولی اون اصرار داشت که با تو حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بهش گفتم سرت شلوغه، ولی اون اصرار داشت که با تو حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: incessant; persistent.
- The insistent ticking of the clock was the only sound that could be heard.
[ترجمه گوگل] صدای تیک تاک ساعت تنها صدایی بود که به گوش می رسید
[ترجمه ترگمان] صدای تیک تاک ساعت تنها صدایی بود که شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای تیک تاک ساعت تنها صدایی بود که شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have an insistent desire for sweet things after dinner.
[ترجمه گوگل] من میل شدید به چیزهای شیرین بعد از شام دارم
[ترجمه ترگمان] من دنبال چیزهای شیرین برای چیزهای شیرین بعد از شام هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من دنبال چیزهای شیرین برای چیزهای شیرین بعد از شام هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: emphatically demanding or commanding attention.
- The insistent pain kept her awake through the night.
[ترجمه گوگل] درد شدید او را در طول شب بیدار نگه داشت
[ترجمه ترگمان] درد insistent او را در شب بیدار نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] درد insistent او را در شب بیدار نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید