insistent

/ˌɪnˈsɪstənt//ɪnˈsɪstənt/

معنی: مصر، مصرانه، مقاوم، پاپی
معانی دیگر: پافشار، کشتیار، سمج، خواستار، دوپا در یک کفش کن، پافشارانه، پژوژ، توجه انگیز، سرتق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: insistently (adv.)
(1) تعریف: firm in requesting, demanding, or asserting; unyielding.
مشابه: aggressive, emphatic, urgent

- The child was so insistent in his demand that the parents finally gave in.
[ترجمه گوگل] کودک آنقدر بر خواسته خود پافشاری کرد که سرانجام والدین تسلیم شدند
[ترجمه ترگمان] کودک چنان پافشاری می کرد که پدر و مادرش بالاخره تسلیم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I told her you were busy, but she was insistent that she speak with you.
[ترجمه گوگل] به او گفتم سرت شلوغ است، اما او اصرار داشت که با تو صحبت کند
[ترجمه ترگمان] بهش گفتم سرت شلوغه، ولی اون اصرار داشت که با تو حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: incessant; persistent.

- The insistent ticking of the clock was the only sound that could be heard.
[ترجمه گوگل] صدای تیک تاک ساعت تنها صدایی بود که به گوش می رسید
[ترجمه ترگمان] صدای تیک تاک ساعت تنها صدایی بود که شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have an insistent desire for sweet things after dinner.
[ترجمه گوگل] من میل شدید به چیزهای شیرین بعد از شام دارم
[ترجمه ترگمان] من دنبال چیزهای شیرین برای چیزهای شیرین بعد از شام هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: emphatically demanding or commanding attention.

- The insistent pain kept her awake through the night.
[ترجمه گوگل] درد شدید او را در طول شب بیدار نگه داشت
[ترجمه ترگمان] درد insistent او را در شب بیدار نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. insistent demands
درخواست های مصرانه

2. the insistent pounding of waves
کوبش های پی در پی امواج

3. the insistent rhythm and rhyme of this poem
وزن و قافیه ی جالب توجه این شعر

4. She was most insistent that we shouldn't leave the door unlocked.
[ترجمه گوگل]او بیش از همه اصرار داشت که در را باز نگذاریم
[ترجمه ترگمان]خیلی اصرار داشت که در را باز بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The doctor demurred, but Piercey was insistent.
[ترجمه گوگل]دکتر اخم کرد، اما پیرسی اصرار داشت
[ترجمه ترگمان]دکتر اندکی درنگ کرد، اما Piercey اصرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Why are you so insistent that we leave tonight?
[ترجمه محدثه مُلائی] چرا این قدر اصرار دارید که ما امشب برویم؟
|
[ترجمه گوگل]چرا اینقدر اصرار داری که امشب برویم؟
[ترجمه ترگمان]چرا اینقدر اصرار داری که امشب بریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is insistent on the advocacy of new scientific methods.
[ترجمه گوگل]او بر طرفداری از روش های جدید علمی اصرار دارد
[ترجمه ترگمان]او بر حمایت از روش های جدید علمی پافشاری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They were insistent on having a contract for the work.
[ترجمه گوگل]آنها اصرار داشتند که برای کار قرارداد داشته باشند
[ترجمه ترگمان]اونا اصرار داشتن که یه قرارداد برای کار داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was insistent about inviting him.
[ترجمه گوگل]اصرار داشت که او را دعوت کند
[ترجمه ترگمان]او اصرار داشت که او را دعوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The dean's very insistent that they should finish the papers in time.
[ترجمه محدثه مُلائی] دین بسیار تأکید داشت که آنان باید مقالات شان را سر وقت به اتمام برسانند.
|
[ترجمه گوگل]رئیس دانشگاه خیلی اصرار دارد که باید مقالات را به موقع تمام کنند
[ترجمه ترگمان]رئیس خیلی اصرار داره که کاغذها رو به موقع تموم کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You mustn't be late; he was most insistent about that.
[ترجمه گوگل]نباید دیر بیایی؛ او بیش از همه در مورد آن اصرار داشت
[ترجمه ترگمان]تو نباید دیر کنی؛ او از این موضوع خیلی اصرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was an insistent knock on my door.
[ترجمه گوگل]در خانه ام به شدت زده شد
[ترجمه ترگمان] یه ضربه به در خونه من زده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were insistent on good manners.
[ترجمه گوگل]بر حسن خلق اصرار داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها اصرار داشتند که رفتار خوبی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The teacher is insistent that the school is not to blame for the situation.
[ترجمه گوگل]معلم اصرار دارد که مدرسه مقصر این وضعیت نیست
[ترجمه ترگمان]معلم اصرار دارد که مدرسه مقصر این وضعیت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's a most insistent person; she won't take 'no' for an answer.
[ترجمه محدثه مُلائی] او قوی ترین فرد است؛هرگز نه نمی گوید.
|
[ترجمه گوگل]او اصرار زیادی دارد او "نه" را برای پاسخ نمی پذیرد
[ترجمه ترگمان]او خیلی اصرار دارد، اما جواب نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مصر (صفت)
persistent, exigent, demanding, recalcitrant, exacting, clamorous, insistent, unrepentant, urging, pressing, importunate

مصرانه (صفت)
insistent, urgent

مقاوم (صفت)
resistant, persistent, opposing, insistent, refractory, resisting, renitent

پاپی (صفت)
insistent, papal, popish

انگلیسی به انگلیسی

• persistent; firmly emphatic, assertive; demanding, urgent
someone who is insistent keeps saying firmly that something must be done.
if a noise or action is insistent, it continues for a long time and gets your attention.

پیشنهاد کاربران

لجباز
An insistent person keeps insist.
پیگیر
با اصرار زیاد، مصر
سمج و مداوم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : insist
✅️ اسم ( noun ) : insistence
✅️ صفت ( adjective ) : insistent
✅️ قید ( adverb ) : insistently
مداوم پی درپی ( صدا )
چموش
قابل توجه، توجه برانگیز
تأکید

بپرس