• (1)تعریف: one with privileged knowledge or access to it.
- As an insider, he knew what really happened that night.
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک خودی می دانست که واقعاً در آن شب چه اتفاقی افتاده است [ترجمه ترگمان] به عنوان یکی از افراد داخلی اون میدونست که اون شب واقعا چه اتفاقی افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: one who belongs, as to a certain place or group. • متضاد: outsider
جمله های نمونه
1. Insider dealing has been called a victimless crime.
[ترجمه گوگل]داد و ستد خودی را جنایت بدون قربانی می نامند [ترجمه ترگمان]سر و کار داخلی یک جرم بدون قربانی نامیده شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. One insider who has seen the report said it was pretty jaw-dropping stuff.
[ترجمه گوگل]یکی از خودی ها که این گزارش را دیده است، می گوید که این چیزهای شگفت انگیزی بود [ترجمه ترگمان]یکی از افراد داخلی که گزارش رو دیده بود گفت که این کار فک - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The situation was described by one insider as 'absolute chaos'.
[ترجمه گوگل]این وضعیت توسط یک خودی به عنوان "هرج و مرج مطلق" توصیف شد [ترجمه ترگمان]این وضعیت توسط یک فرد داخلی به عنوان هرج و مرج مطلق توصیف شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Soon, he would be a political insider.
[ترجمه گوگل]به زودی، او یک خودی سیاسی خواهد شد [ترجمه ترگمان]به زودی، او یک کارمند سیاسی خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. But the senator is a Washington insider who is not well known nationally.
[ترجمه گوگل]اما این سناتور از افراد داخلی واشنگتن است که در سطح ملی چندان شناخته شده نیست [ترجمه ترگمان]اما سناتور یک کارمند داخلی واشنگتن است که در سطح ملی معروف نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. First, we are principally concerned with insider dealing on impersonal stock exchange markets and not with face-to-face transactions.
[ترجمه گوگل]اولاً، ما اساساً نگران معاملات خودی در بازارهای غیرشخصی بورس هستیم و نه معاملات رو در رو [ترجمه ترگمان]اول اینکه، ما اصولا با معاملات داخلی در بازارهای بورس اوراق بهادار مرتبط هستیم و نه با معاملات رو به رو [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Insider dealing has been roundly trounced, widely discredited, and often outlawed.
[ترجمه گوگل]داد و ستدهای داخلی به طور کلی شکست خورده، به طور گسترده ای بی اعتبار شده و اغلب غیرقانونی شده است [ترجمه ترگمان]معاملات داخلی در حال خرد شدن، شدیدا بی اعتبار و اغلب غیرقانونی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. For insider dealing does not lack victims but rather, credible plaintiffs.
[ترجمه گوگل]زیرا معاملات داخلی قربانیان ندارند، بلکه شاکیان معتبری دارند [ترجمه ترگمان]برای معامله درونی فاقد قربانی بلکه به جای شاکیان معتبر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The books give all the insider know-how for staying and getting around a country on a shoestring budget.
[ترجمه گوگل]این کتاب ها همه دانش خودی را برای اقامت و گردش در یک کشور با بودجه اندک ارائه می دهند [ترجمه ترگمان]این کتاب ها همه می دانند که چگونه اقامت داشته و در یک بودجه shoestring در اطراف یک کشور زندگی کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It is on this basis that many see insider dealing as morally wrong.
[ترجمه گوگل]بر این اساس است که بسیاری برخوردهای خودی را از نظر اخلاقی اشتباه می دانند [ترجمه ترگمان]بر این اساس است که بسیاری از افراد از نظر اخلاقی اشتباه می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The debate concerning the factual consequences of insider dealing has centred mainly on the predictive power of economics.
[ترجمه گوگل]بحث در مورد پیامدهای واقعی معاملات داخلی عمدتاً بر روی قدرت پیش بینی اقتصاد متمرکز شده است [ترجمه ترگمان]بحث در مورد پیامدهای حقیقی معامله داخلی عمدتا بر قدرت پیش بینی اقتصاد متمرکز بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The police are convinced it was an insider job.
[ترجمه برهان سرمد] پلیس متقاعد شده که این کار یک خودیست.
|
[ترجمه گوگل]پلیس متقاعد شده است که این یک کار خودی بوده است [ترجمه ترگمان]پلیس متقاعد شده است که این کار یک شغل داخلی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The issue of whether insider dealing is efficient or inefficient is problematic.
[ترجمه گوگل]این موضوع که آیا معاملات داخلی کارآمد است یا ناکارآمد مشکل ساز است [ترجمه ترگمان]مساله اینکه آیا معامله درونی کارآمد یا ناکارآمد است، مشکل ساز است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. As the problem of insider trading increased it became increasingly evident that s. 16 was insufficient.
[ترجمه گوگل]با افزایش مشکل معاملات داخلی، به طور فزاینده ای آشکار شد که s 16 ناکافی بود [ترجمه ترگمان]همانطور که مشکل تجارت داخلی افزایش یافت، به طور فزاینده ای مشهود بود ۱۶ کافی نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
کارمند داخلی (اسم)
insider
محرم راز (اسم)
insider
انگلیسی به انگلیسی
• one who belongs to a certain group or place; one who has access to privileged information an insider is someone who is involved in a situation and who knows more about it than other people. insider dealing is the practice of illegally buying or selling shares on the stock market for profit when you know more about a particular company than other people, often because you are involved with it in some way.
پیشنهاد کاربران
🔸 معادل فارسی: فرد مطلع / عضو داخلی / فرد خودی / کسی که از درون خبر داره در زبان محاوره ای: آدم خودیه / از پشت پرده خبر داره / تو کاره / از اهل دله ________________________________________ ... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها: 1. ** ( حرفه ای – عضو داخلی سازمان ) :** فردی که درون یک سازمان، شرکت، یا گروه فعالیت می کنه و به اطلاعات محرمانه یا پشت پرده دسترسی داره مثال: The report was leaked by an insider. گزارش توسط یکی از افراد داخلی لو رفت. 2. ** ( رسانه ای – منبع مطلع یا خبرچین ) :** در گزارش های خبری، به کسی گفته می شه که اطلاعات اختصاصی یا پشت پرده رو در اختیار رسانه ها قرار می ده مثال: According to an insider, the deal is almost done. طبق گفته ی یک منبع مطلع، معامله تقریباً نهایی شده. 3. ** ( امنیتی – تهدید از درون ) :** در امنیت سایبری یا اطلاعاتی، به فردی گفته می شه که از درون سیستم اقدام به خرابکاری یا افشای اطلاعات می کنه مثال: The breach was caused by an insider threat. نقض امنیتی ناشی از تهدید داخلی بود. 4. ** ( استعاری – فرد خودی یا اهل فن ) :** برای توصیف کسی که در یک حوزه، فرهنگ، یا صنعت خاص جزو افراد مطلع و فعال محسوب می شه مثال: He’s an insider in the film industry. اون تو صنعت فیلم آدم خودیه. ________________________________________ 🔸 مترادف ها: member – participant – informant – whistleblower – insider source – internal actor – confidant ________________________________________ 🔸 نکته ی فرهنگی و اضافی: در انگلیسی، **insider** هم می تونه معنای مثبت داشته باشه ( فرد مطلع، اهل فن ) و هم منفی ( خبرچین، تهدید داخلی ) . این واژه در حوزه های رسانه، امنیت، اقتصاد، و فرهنگ سازمانی کاربرد گسترده ای داره.
مطلع
مثال؛ “According to an insider at the company, layoffs are imminent. ” In a political context, a whistleblower might be referred to as an insider exposing corruption. A fan of a celebrity might claim, “I have insider knowledge about their upcoming album release. ”
منبع آگاه، شخص مطلع ( به فردی اشاره میکند که عضو یا کارمند یک مجموعه، مرکز یا دستگاه بوده و به اطلاعات آن دسترسی دارد و از فعل و انفعالات و تحولات درونی آن مطلع است )
فرد درون سازمانی
کارمند دارای دسترسی محرمانه کارمند با دسترسی به اسناد محرمانه کارمند دارای مجوز دسترسی به اطلاعات طبقه بندی شده