inserted

/ˌɪnˈsɝːtəd//ɪnˈsɜːtɪd/

معنی: مندرج
معانی دیگر: (زیست شناسی) درون پیوسته، درون جاگرفته

جمله های نمونه

1. he inserted an important notice in the newspaper
او آگهداد مهمی را در روزنامه منتشر کرد.

2. the doctor inserted his finger in the wound and brought out the bullet
دکتر انگشت خود را در زخم فرو برد و گلوله را بیرون آورد.

3. the surgeon inserted a metal plate into his damaged skull
جراح صفحه ای فلزی در جمجمه ی مصدوم او قرار داد.

4. they erased the date on the document and inserted a false one
آنان تاریخ روی سند راپاک کردند و یک تاریخ جعلی به جای آن نوشتند.

5. the stock of a plane in which the cutting blade is inserted
بدنه ی رنده ی نجاری که تیغه ی برنده در آن جاسازی شده است.

6. They inserted a tube in his mouth to help him breathe.
[ترجمه h.asgari] آنها یک لوله در دهانش قرار دادند تا کمکش کند نفس بکشد .
|
[ترجمه گوگل]آنها برای کمک به تنفس او لوله ای را در دهان او فرو کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها لوله را در دهانش گذاشتند تا به او کمک کنند نفس بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She inserted a CD into the machine.
[ترجمه گوگل]او یک سی دی را داخل دستگاه قرار داد
[ترجمه ترگمان]او سی دی را داخل دستگاه وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He inserted the cassette and pressed the 'play' button.
[ترجمه گوگل]کاست را وارد کرد و دکمه پخش را فشار داد
[ترجمه ترگمان]کاست را وارد کرد و دکمه نمایش را فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The English translation is inserted between the lines of the text.
[ترجمه گوگل]ترجمه انگلیسی بین خطوط متن درج شده است
[ترجمه ترگمان]ترجمه انگلیسی بین خطوط متن گنجانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His hand shook slightly as he inserted the key into the lock.
[ترجمه گوگل]وقتی کلید را داخل قفل گذاشت، دستش اندکی میلرزید
[ترجمه ترگمان]وقتی کلید را وارد قفل کرد دستش کمی لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Needles are inserted into specific acupuncture points in the body.
[ترجمه گوگل]سوزن ها در نقاط خاص طب سوزنی در بدن وارد می شوند
[ترجمه ترگمان]نیدلز وارد نقاط طب سوزنی ویژه ای در بدن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We have inserted certain provisions into the treaty to safeguard foreign workers.
[ترجمه گوگل]ما مقررات خاصی را برای حفاظت از کارگران خارجی در این معاهده درج کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما مقررات خاصی را برای حفاظت از کارگران خارجی وارد معاهده کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A plug had been inserted in the drill hole.
[ترجمه گوگل]یک دوشاخه در سوراخ مته کار گذاشته شده بود
[ترجمه ترگمان]یک plug در سوراخ مته وارد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Later[sentence dictionary], he inserted another paragraph into his will.
[ترجمه گوگل]بعداً [فرهنگ جمله] پاراگراف دیگری را در وصیت نامه خود وارد کرد
[ترجمه ترگمان]پس از آن [ فرهنگ لغت حکم ]، او یک پاراگراف دیگر را در وصیت نامه خود قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Doctors inserted a metal pin in his leg to hold the bones together.
[ترجمه گوگل]پزشکان یک سنجاق فلزی را در پای او فرو کردند تا استخوان‌ها را در کنار هم نگه دارد
[ترجمه ترگمان]پزشکان یک پین فلزی را در پای خود قرار دادند تا استخوان ها را کنار هم نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Fine needles are gently inserted into the patient's skin.
[ترجمه گوگل]سوزن های ظریف به آرامی وارد پوست بیمار می شوند
[ترجمه ترگمان]سوزن های مناسب به آرامی در پوست بیمار وارد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مندرج (صفت)
inserted

انگلیسی به انگلیسی

• added to; placed in, put in; (computers) placed between two other objects (of text, images, etc.)

پیشنهاد کاربران

1. وارد شده
2. گذاشته شده
3. تعبیه شده
4. افزوده شده
5. گنجانده شده
6. فرو رفته
7. تعبیر شده
8. تزریق شده
9. اعمال شده
10. تعبیه شده
inserted in
مندرج در
اعمال شدن
قرار دادن
گنجانده شدن
وارد شده
داده شده

بپرس