input device

جمله های نمونه

1. In the longer term, voice input devices have potential for field data collection.
[ترجمه گوگل]در درازمدت، دستگاه های ورودی صوتی پتانسیل جمع آوری داده های میدانی را دارند
[ترجمه ترگمان]در دراز مدت، دستگاه های ورودی صدا برای جمع آوری داده های می دانی دارای پتانسیل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Write an interrupt routine to service input device one.
[ترجمه گوگل]یک روال وقفه برای سرویس دستگاه ورودی یک بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک روتین وقفه را برای یک دستگاه ورودی سرویس بنویسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The keyboard is the input device.
[ترجمه گوگل]صفحه کلید دستگاه ورودی است
[ترجمه ترگمان]صفحه کلید دستگاه ورودی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Using this method, the input device is an optical scanner, which captures the image as a pixel representation.
[ترجمه گوگل]با استفاده از این روش، دستگاه ورودی یک اسکنر نوری است که تصویر را به صورت نمایش پیکسلی می گیرد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از این روش، دستگاه ورودی یک اسکنر نوری است که تصویر را به عنوان نمایش پیکسل ثبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A touchscreen works as an input device to receive the user's control instruction.
[ترجمه گوگل]یک صفحه نمایش لمسی به عنوان یک دستگاه ورودی برای دریافت دستورالعمل کنترل کاربر عمل می کند
[ترجمه ترگمان]صفحه لمسی به عنوان یک وسیله ورودی برای دریافت دستور کنترل کاربر کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An input device that provides coordinates of a position.
[ترجمه گوگل]دستگاه ورودی که مختصات یک موقعیت را ارائه می کند
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه ورودی که مختصات یک موقعیت را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The basic input device of a computer system is keyboard.
[ترجمه گوگل]دستگاه اصلی ورودی یک سیستم کامپیوتری صفحه کلید است
[ترجمه ترگمان]دستگاه ورودی اصلی یک سیستم کامپیوتری، صفحه کلید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An input device, sometimes part of a standard typewriter keyboard, consisting of a separate grid of numerical and function keys arranged for efficient data entry.
[ترجمه گوگل]یک دستگاه ورودی، گاهی اوقات بخشی از صفحه کلید استاندارد ماشین تحریر، متشکل از یک شبکه جداگانه از کلیدهای عددی و عملکردی که برای ورود کارآمد داده ها مرتب شده اند
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه ورودی، که گاهی بخشی از یک صفحه کلید typewriter استاندارد است، متشکل از یک شبکه جداگانه متشکل از کلیدهای عددی و عددی است که برای ورود به داده های کارآمد تنظیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Adds a digitizing pad or similar data - input device to your network diagram.
[ترجمه گوگل]یک صفحه دیجیتالی یا دستگاه ورودی مشابه داده را به نمودار شبکه شما اضافه می کند
[ترجمه ترگمان]یک صفحه دیجیتالی یا دستگاه ورودی داده مشابه را به نمودار شبکه خود اختصاص دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The ubiquitous mouse input device is not metaphoric of anything, but rather is learned idiomatically.
[ترجمه گوگل]دستگاه ورودی همه جا ماوس استعاره از چیزی نیست، بلکه به صورت اصطلاحی آموخته می شود
[ترجمه ترگمان]دستگاه ورودی موشی در همه جا حاضر به هیچ چیز نمی رسد، بلکه به جای آن idiomatically آموخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. AUTOMATIC KNIFE INPUT DEVICE ; GAS PRESSURE CONTROL, EASY TO BE OPERATED.
[ترجمه گوگل]دستگاه ورودی چاقو اتوماتیک ; کنترل فشار گاز، کار با آن آسان است
[ترجمه ترگمان]چاقوی جیبی دستگاه (دستگاه)؛ کنترل فشار گاز، EASY ها به کار گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The utility model relates to a handwriting input device, in particular to a xyloid handwriting pen for screen input, the handwriting pen can change the pen head which adopts the xyloid material.
[ترجمه گوگل]مدل کاربردی مربوط به یک دستگاه ورودی دست خط است، به ویژه به یک قلم دست خط زایلوئید برای ورودی صفحه نمایش، قلم دست خط می تواند سر قلم را تغییر دهد که مواد زایلوئید را می پذیرد
[ترجمه ترگمان]مدل سودمند مربوط به یک دستگاه ورودی دستخط، به خصوص برای قلم خط xyloid برای ورودی صفحه، قلم خط می تواند حرکت قلم را که از مواد xyloid استفاده می کند تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Various controls for personal computer input device, AV equipment, communication equipment, etc.
[ترجمه گوگل]کنترل های مختلف برای دستگاه ورودی کامپیوتر شخصی، تجهیزات AV، تجهیزات ارتباطی و غیره
[ترجمه ترگمان]کنترل های مختلف برای دستگاه ورودی کامپیوتر شخصی، AV تجهیزات، تجهیزات ارتباطی و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A large screen that serves as the primary input device, a minimalist design, a proprietary Apple input system and better-than-average battery life?
[ترجمه گوگل]صفحه نمایش بزرگی که به عنوان دستگاه ورودی اصلی عمل می کند، طراحی مینیمالیستی، سیستم ورودی اختصاصی اپل و عمر باتری بهتر از حد متوسط؟
[ترجمه ترگمان]یک صفحه نمایش بزرگ که به عنوان وسیله ورودی اصلی عمل می کند، طراحی مینیمالیستی، یک سیستم ورودی اپل و بهتر از متوسط عمر باتری است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Another input device is a graphics tablet.
[ترجمه گوگل]دستگاه ورودی دیگر تبلت گرافیکی است
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه ورودی دیگر یک لوح گرافیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] دستگاه ورودی
[ریاضیات] دستگاه ورودی، نماد ورودی

انگلیسی به انگلیسی

• part of a computer through which data is fed (i.e. keyboard, mouse, etc.)

پیشنهاد کاربران

input device ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ورودی 2
تعریف: بخشی سخت‏افزاری از سامانه رایانه که برای ورود داده‏ها به سامانه طراحی می‏شود
دستگاه ورودی ( مثل کیبورد و ماوس و. . . . )

بپرس