injured

/ˈɪndʒərd//ˈɪndʒəd/

ازار دیده، رنجیده، رنجش امیز، حاکی از رنجش، نماینده اسیب دیدگی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having an injury; damaged; wounded.
متضاد: unscathed
مشابه: hurt

- his injured leg
[ترجمه Majid] پایش آسیب دیده است.
|
[ترجمه Elin] پای او آسیب دیده است
|
[ترجمه 👩‍🦯] پای آسیب دیده اش
|
[ترجمه Ainerf_85] پای صدمه دیده او ( مذکر )
|
[ترجمه گوگل] پای زخمی اش
[ترجمه ترگمان] پای مجروحش آرام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: expressing or revealing hurt feelings.
مشابه: hurt

- an injured look in his eyes
[ترجمه امین جهانگرد] یک نگاه آزرده در چشم هایش
|
[ترجمه ] یک نگاه مجروح به چشمش بود
|
[ترجمه Ainerf_85] نگاه دلخورش به چشمان او ( مذکر ) بود
|
[ترجمه Ainerf_85] نگاه دلخوری به چشمان او است ( چشم شخص نکره به سوم شخص مذکر )
|
[ترجمه گوگل] نگاه زخمی در چشمانش
[ترجمه ترگمان] یک نگاه مجروح به چشمانش بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: treated unjustly; offended; wronged.

جمله های نمونه

1. the injured husband sued for divorce
شوهر ستمدیده درخواست طلاق کرد.

2. the injured player's replacement
جانشین بازیکن مصدوم

3. the injured worker put a lien on my house
کارگر مصدوم،خانه ی مرا ممنوع الفروش کرد.

4. those actions injured the bank's reputation
آن کارها به شهرت بانک لطمه زد.

5. his hand was injured in a car accident
دست او در تصادف ماشین آسیب دید.

6. the team's defeat injured their pride
شکست تیم غرور آنان را جریحه دار کرد.

7. to favor an injured leg
از پای صدمه دیده کمتر کار کشیدن

8. to nurse an injured leg
از پای آسیب دیده مراقبت کردن

9. her two sisters were injured but she escaped
دو خواهرش زخمی شدند ولی او نشد.

10. the nurse cushioned his injured shoulder
پرستار زیر شانه ی مصدوم او بالش قرار داد.

11. the teacher's harsh words injured my feelings for weeks
حرف های نکوهش آمیز معلم هفته ها احساسات مرا می آزرد.

12. this drug will heal injured tissues
این دارو بافت های صدمه دیده را التیام خواهد داد.

13. she fell but was not injured
او افتاد ولی گزندی ندید.

14. 27 schoolchildren were injured in the blast.
[ترجمه گوگل]در این انفجار 27 دانش آموز مجروح شدند
[ترجمه ترگمان]در این انفجار ۲۷ دانش آموز زخمی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was injured badly in the accident.
[ترجمه گوگل]او در این تصادف به شدت مجروح شد
[ترجمه ترگمان]او در این حادثه به شدت مجروح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. people died and 30 were critically injured in a rail crash yesterday.
[ترجمه گوگل]در یک سانحه ریلی دیروز افراد کشته و 30 نفر به شدت مجروح شدند
[ترجمه ترگمان]دیروز افراد کشته و ۳۰ نفر به شدت مجروح شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Wrap the bandage firmly around the injured limb.
[ترجمه گوگل]بانداژ را محکم دور اندام آسیب دیده بپیچید
[ترجمه ترگمان]بانداژ را محکم دور دست مجروح ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The injured woman staggered to her feet.
[ترجمه گوگل]زن مجروح با تلو تلو تلو خوردن روی پاهایش ایستاد
[ترجمه ترگمان]زن آسیب دیده تلوتلو خوران از جایش بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The injured were carried away on stretchers.
[ترجمه گوگل]مجروحان با برانکارد منتقل شدند
[ترجمه ترگمان]زخمیان به تخت روان ها حمل می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He got injured on the outward journey.
[ترجمه گوگل]او در سفر بیرونی مجروح شد
[ترجمه ترگمان]او در سفر خارجی مجروح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Their son had been injured in a terrible accident.
[ترجمه گوگل]پسرشان در یک تصادف وحشتناک مجروح شده بود
[ترجمه ترگمان]پسرشان در حادثه وحشتناکی مجروح شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[بهداشت] آزرده

انگلیسی به انگلیسی

• hurt; wounded; insulted, offended; damaged
an injured person or animal is damaged in some part of the body, usually as a result of an accident or fighting.
a group of injured people can be referred to as the injured.
if you feel injured, you feel upset because something unjust or unfair has happened to you.
see also injure.

پیشنهاد کاربران

1. مجروح. مصدوم 2. آسیب دیده. صدمه خورده 3. آزرده. حاکی از رنجیدگی
مثال:
doctors were ministering to the injured
دکترها در حال کمک و خدمت کردن به مصدوم بودند.
Offended.
آزرده خاطر، ضدحال خورده، کسی که توی ذوقش خورده، لطمه خورده.
مثال:
His injured pride.
ترجمه پیشنهادی:
غرور لطمه خورده او.
آسیب و رنج دیده
injured:مصدوم
injury: آسیب، صدمه
injure: آسیب رساندن
متضرر
tend to the injured
از زخمی ها مواظبت کردن
به مجروحان توجه و رسیدگی کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : injure
✅️ اسم ( noun ) : injury
✅️ صفت ( adjective ) : injured / injurious
✅️ قید ( adverb ) : injuriously
مجروح و زخمی ، صدمه دید
for example ==helping the injured animal
کمک کردن به حیوانات مجروح شده
آسیب دیده!
اسیب دیدگی
رنج دیده
ضرب دیده
Hurt
آسیب دیده ( ماضی )
ستمدیده
مجروح، مصدوم، آسیب دیده
زخمی. . . اسیب دیده
آسیب دیده ، مصدوم ، مجروح ♊️
grandpa was badly injured in the war
پدربزرگ بدجوری در جنگ مجروح شد
اسیب , جراحت , صدمه , زخم
Plain

دچار مشکل شدن، آسیب دیده
۱ - مصدوم، مجروح، زخمی
۲ - آزرده، رنجیده
مترادف:
wounded , harm
ترجمه:
زخمی ، مصدوم ، مجروح
رنجیده . مجروح
آسیب دیده. صدمه دیده
آسیب دیده
حقوق: خسارت دیده، زیان دیده، متضرر
مجروح، مصدوم
مجروح
زخمی
صدمه دیده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس