فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: injures, injuring, injured
مشتقات: injurer (n.)
حالات: injures, injuring, injured
مشتقات: injurer (n.)
• (1) تعریف: to impair; harm; damage; wound.
• مترادف: damage, hurt, wound
• متضاد: aid
• مشابه: abuse, affect, bruise, cripple, disable, harm, impair, lame, maim, mangle, punish, strain, weaken
• مترادف: damage, hurt, wound
• متضاد: aid
• مشابه: abuse, affect, bruise, cripple, disable, harm, impair, lame, maim, mangle, punish, strain, weaken
- He injured his opponent in the fight.
[ترجمه گوگل] او در این مبارزه حریف خود را مجروح کرد
[ترجمه ترگمان] او حریف خود را در جنگ زخمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او حریف خود را در جنگ زخمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I injured my back when I lifted that box.
[ترجمه امین جهانگرد] وقتی جعبه رو بلند کردم به کمرم صدمه زدم|
[ترجمه viana] وقتی آن جعبه را بلند کردم پشتم آسیب دید|
[ترجمه گوگل] وقتی آن جعبه را بلند کردم کمرم آسیب دید[ترجمه ترگمان] وقتی اون جعبه رو برداشتم به پشتم صدمه زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The complaints to the newspaper injured the reputation of the business.
[ترجمه nazanin] شکایت به این روزنامه به اعتبار و کسب و کار اسیب رساند|
[ترجمه گوگل] شکایت به روزنامه به شهرت این تجارت لطمه زد[ترجمه ترگمان] شکایت به این روزنامه شهرت این کار را زخمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cause distress, wrong, or hurt to.
• مترادف: damage, harm, hurt, wound
• متضاد: aid
• مشابه: abuse, afflict, affront, blacken, bruise, lacerate, mar, offend, scathe, smirch, stain, sting, sully, wrong
• مترادف: damage, harm, hurt, wound
• متضاد: aid
• مشابه: abuse, afflict, affront, blacken, bruise, lacerate, mar, offend, scathe, smirch, stain, sting, sully, wrong
- Her insensitive remark injured the child deeply.
[ترجمه گوگل] سخنان غیر حساس او به شدت کودک را زخمی کرد
[ترجمه ترگمان] این جمله حساس او کودک را عمیقا مجروح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این جمله حساس او کودک را عمیقا مجروح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید