inhibit

/ˌɪnˈhɪbət//ɪnˈhɪbɪt/

معنی: مانع شدن، منع کردن، ممنوع کردن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن
معانی دیگر: بازداری کردن، (از انجام کاری یا احساس چیزی) بازداشتن، (روحا) جلوگیری کردن، خویشتن داری کردن، پابند کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inhibits, inhibiting, inhibited
مشتقات: inhibited (adj.), inhibitive (adj.), inhibitory (adj.)
(1) تعریف: to hold back, restrain, prevent, or tend to do so.
مترادف: constrain, hinder, impede, prevent, restrain
متضاد: activate, allow, animate, encourage
مشابه: arrest, bridle, check, control, curb, forbid, obstruct, prohibit, rein in, repress, restrict, stifle, stop, suppress

- His fears inhibit him from making friends.
[ترجمه رضوان] ترس هاش اجازه نمی دن که دوستی داشته باشه
|
[ترجمه گوگل] ترس او را از دوست یابی باز می دارد
[ترجمه ترگمان] ترس های او مانع از ساختن دوستان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Salt inhibits the freezing of water.
[ترجمه فواد] نمک از یخ زدن آب جلوگیری می کند.
|
[ترجمه گوگل] نمک از انجماد آب جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان] نمک از انجماد آب جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Threats of violence inhibited the people from registering to vote.
[ترجمه فواد] تهدید به خشونت، مانع ثبت نام مردم برای رای دادن شد.
|
[ترجمه گوگل] تهدیدهای خشونت آمیز مردم را از ثبت نام برای رای دادن باز داشت
[ترجمه ترگمان] تهدیدها علیه خشونت مردم را از ثبت نام برای رای منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to prevent or forbid.
مترادف: forbid, prohibit
متضاد: allow
مشابه: ban, enjoin, interdict, prevent, proscribe, taboo, veto

- The law inhibits the transfer of these rights to others.
[ترجمه گوگل] قانون از انتقال این حقوق به دیگران جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان] قانون از انتقال این حقوق به دیگران جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. An unhappy family life may inhibit children's learning.
[ترجمه گوگل]یک زندگی خانوادگی ناخوشایند ممکن است مانع یادگیری کودکان شود
[ترجمه ترگمان]یک زندگی خانوادگی ناراحت ممکن است مانع از یادگیری کودکان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Recording the meeting may inhibit people from expressing their real views.
[ترجمه گوگل]ضبط جلسه ممکن است افراد را از بیان نظرات واقعی خود باز دارد
[ترجمه ترگمان]ثبت این جلسه ممکن است مانع از بیان دیدگاه های واقعی مردم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sore nipples can inhibit the milk supply.
[ترجمه بنیامین رئوف] درد در ناحیه ی نوک سینه می تواند مانع ذخیره شیر شود.
|
[ترجمه گوگل]درد نوک سینه ها می تواند مانع از تولید شیر شود
[ترجمه ترگمان]نوک سینه های درد می تونه ذخیره شیر رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It could inhibit the poor from getting the medical care they need.
[ترجمه گوگل]این می تواند فقرا را از دریافت مراقبت های پزشکی که نیاز دارند باز دارد
[ترجمه ترگمان]میتونه مانع رسیدن به مراقبت پزشکی باشه که اونا بهش نیاز دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Too much emphasis on memorizing facts can inhibit the development of creative thinking.
[ترجمه گوگل]تأکید بیش از حد بر به خاطر سپردن حقایق می تواند از رشد تفکر خلاق جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]تاکید بیش از حد بر حفظ کردن حقایق می تواند رشد تفکر خلاق را مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A lack of oxygen may inhibit brain development in the unborn child.
[ترجمه گوگل]کمبود اکسیژن ممکن است رشد مغز را در نوزاد متولد نشده مهار کند
[ترجمه ترگمان]کمبود اکسیژن ممکن است مانع رشد مغز در کودکان متولد نشده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Instead, mix ordinary wallpaper paste with borax to inhibit mould and fungus.
[ترجمه گوگل]در عوض، خمیر کاغذ دیواری معمولی را با بوراکس مخلوط کنید تا از کپک و قارچ جلوگیری کنید
[ترجمه ترگمان]در عوض خمیر کاغذدیواری معمولی را با بوره برای جلوگیری از کپک و قارچ مخلوط کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I want to know if that's going to inhibit you, put you off.
[ترجمه گوگل]می‌خواهم بدانم اگر این کار مانع شما می‌شود، شما را کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]می خواهم بدانم که آیا این کار مانع تو می شود یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This would limit frank discussion, and might well inhibit the judge in saying anything, and does not favour the practice.
[ترجمه گوگل]این بحث صریح را محدود می کند و ممکن است قاضی را از گفتن هر چیزی بازدارد و به نفع عمل نباشد
[ترجمه ترگمان]این موضوع بحث صریح را محدود می سازد و ممکن است به خوبی از قاضی در گفتن چیزی جلوگیری کند و از این عمل طرفداری نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But tetracyclines also inhibit the action of certain enzymes.
[ترجمه گوگل]اما تتراسایکلین ها از عملکرد آنزیم های خاصی نیز جلوگیری می کنند
[ترجمه ترگمان]اما tetracyclines همچنین عمل آنزیم های خاص را مهار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reading a terse or weighty document will inhibit, rather than encourage, word flow.
[ترجمه گوگل]خواندن یک سند کوتاه یا سنگین، به جای تشویق، مانع از جریان کلمه می شود
[ترجمه ترگمان]خواندن یک سند مختصر و یا weighty، به جای تشویق و تشویق جریان، مهار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Substances with high osmolarity have been found to inhibit acid secretion.
[ترجمه گوگل]موادی با اسمولاریته بالا مانع از ترشح اسید می شوند
[ترجمه ترگمان]موادی با osmolarity بالا برای مهار ترشح اسید پیدا شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And oxygen deficiency during the foetal stage may inhibit brain development and size at birth, with or without other defect.
[ترجمه گوگل]و کمبود اکسیژن در مرحله جنینی ممکن است رشد و اندازه مغز را در بدو تولد، با یا بدون نقص دیگر، مهار کند
[ترجمه ترگمان]و کمبود اکسیژن در طول مرحله foetal ممکن است مانع رشد مغز و اندازه در تولد، با یا بدون عیب دیگری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nevertheless, two factors tend to inhibit the use of private certification in many areas of health and safety.
[ترجمه گوگل]با این وجود، دو عامل تمایل به جلوگیری از استفاده از گواهی خصوصی در بسیاری از زمینه‌های بهداشت و ایمنی دارند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، دو عامل بازدارنده استفاده از گواهی نامه خصوصی در بسیاری از حوزه های سلامت و امنیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Much evidence now exists which shows that hypochlorites inhibit collagen synthesis and cause irreversible damage to the micro-circulation.
[ترجمه گوگل]شواهد زیادی در حال حاضر وجود دارد که نشان می‌دهد هیپوکلریت‌ها سنتز کلاژن را مهار می‌کنند و باعث آسیب‌های برگشت‌ناپذیر به گردش خون می‌شوند
[ترجمه ترگمان]شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد hypochlorites سنتز کلاژن را مهار می کند و باعث آسیب برگشت ناپذیر در چرخه میکرو می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مانع شدن (فعل)
stop, resist, suppress, bar, prevent, debar, balk, hinder, barricade, hamper, exclude, inhibit, rein, impede, stymie, hold back, hold up, interfere with, obstruct, obturate

منع کردن (فعل)
ban, forbid, prevent, check, hinder, prohibit, withhold, inhibit, forfend

ممنوع کردن (فعل)
interdict, debar, inhibit, injunct

باز داشتن و نهی کردن (فعل)
inhibit

از بروز احساسات جلوگیری کردن (فعل)
inhibit

تخصصی

[کامپیوتر] جلوگیری کردن
[برق و الکترونیک] بازداشتن جلو گیری از انجام کار . - باز داشتن
[ریاضیات] جلوگیری کردن، نهی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• restrain, check, hold back, repress; forbid, prevent, not allow
if something inhibits growth or development, it prevents it or slows it down.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To restrain or hold back; to hinder or prevent 🚫
🔍 مترادف: Restrain
✅ مثال: The strict rules inhibit students' creativity and expression
مثال:
inhibit the growth =مانع رشد شدن
inhibit = prevent=stop something from developing
جلوگیری کردن. بازداشتن. مانع شدن
مثال:
Such rebellion will inhibit our growth into the fullness of humanity.
چنین سرکشی مانع از رشد ما به کمال انسانیت می شود.
تفاوت inhibit با prohibit در اینه که اولی یه حس درونی هست که شمارو باز میداره از چیزی مثلا شما مانع بروز احساسات خودتون شدین یا خودتون را از کاری منع کردین در حالی که در مورد دوم یک قدرت و مانع خارجی مثل قانون وجود داره و شمارو منع میکنه.
تفاوت avoid با inhibit
Avoid خودداری دوری you should avoid consuming drugs تو باید از مصرف مواد خودداری کنی
Inhibit مانع شدن جلوگیری کردن
Government inhibit refugees entering country
مانع رشد یا پیشرفت شدن
prevent
جلوگیری کردن , مانع شدن
– Salt inhibits the freezing of water
– This drug inhibits the growth of tumours
– His fears inhibit him from making friends
جمله ی کتاب:
He was, after all, a discriminating and inhibited
. child of the middle class
معنی:
در هر حال اون بچه ی نکته سنج و خوددار طبقه ی متوسط بود.
منع کردن
مخل بودن
the opposite of promote
مهار کردن
مانع شدن
مختل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس