information

/ˌɪnfərˈmeɪʃn̩//ˌɪnfəˈmeɪʃn̩/

معنی: خبر، اطلاع، اخبار، سوابق، اطلاعات، مفروضات، سراغ، معلومات، اگاهگان، پرسشگاه، استخبار
معانی دیگر: مطلع سازی، آگاهی، آگهداد، دانش، آموخته، داده(ها)، دانستنی(ها)، (میز یا اداره یا جایی که به پرسش مردم پاسخ داده می شود) اطلاعات، آگهگان، آگهدادگاه، (کامپیوتر و تئوری اطلاعات: سنجش اطلاعات موجود در پیام، هر اطلاعی که بتوان آن را در کامپیوتر انبار کرده و بعدا بازیابی کرد) آگهداد سنجی، اطلاعات کامپیوتری، آگهداشت، آگهداشت کامپیوتر، خبر رسانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: informational (adj.)
(1) تعریف: knowledge or facts that come from investigation, observation, or study.
مترادف: data, facts, knowledge
مشابه: evidence, material

- An encyclopedia contains a vast amount of information.
[ترجمه پارسا تقوی] دانشنامه دارای مقدار زیادی اطلاعات است .
|
[ترجمه فرهنگستان زبان و ادب پارسی �] یک دانشنامه حاوی میزان وسیعی از اَزدایش است
|
[ترجمه عرفان کوه‌پیمان] دانشنامه حاوی میزان وسیعی ازدایش است
|
[ترجمه گوگل] یک دایره المعارف حاوی حجم وسیعی از اطلاعات است
[ترجمه ترگمان] دانشنامه حاوی مقدار زیادی اطلاعات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: knowledge or facts obtained or obtainable through communication with others in connection with a specific situation or event.
مشابه: communication, intelligence, news, the skinny, tidings

- We're waiting for some information from the police concerning the accident.
[ترجمه D.s] ما منتظر اطلاعاتی درباره این حادثه از پلیس هستیم
|
[ترجمه جر] ما منتظر خبری از این حادثه از پلیس هستیم
|
[ترجمه فرهنگستان زبان و ادب پارسی �] ما منتظر اَزدایشی از پلیس درباره ی این حادثه هستیم
|
[ترجمه عرفان کوه‌پیمان] ما منتظر اَزدایشی از پلیس درباره ی این بدآمد ایم
|
[ترجمه گوگل] منتظر اطلاعات پلیس در مورد این حادثه هستیم
[ترجمه ترگمان] ما منتظر اطلاعاتی از پلیس در مورد تصادف هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the act of communicating or receiving knowledge.
مترادف: communication
مشابه: commerce, intercourse

(4) تعریف: in law, a charge against a person that is presented by a public officer, as opposed to an indictment by a grand jury.

جمله های نمونه

1. information can be acquired readily in a library
در کتابخانه به آسانی می توان اطلاعات به دست آورد.

2. information feedback
بازخور اطلاعات

3. information is of little importance unless you know how to sift it
اطلاعات ارزش چندانی ندارد مگر اینکه بدانی چگونه آن را حلاجی کنی.

4. an information desk
میز اطلاعات

5. classified information was leaked to the press
اطلاعات محرمانه به جراید درز کرد.

6. closet information
اطلاعات محرمانه

7. firsthand information
اطلاعات دست اول

8. fragmentary information
اطلاعات جسته و گریخته

9. fresh information
اطلاعات جدید

10. full information
اطلاعات تمام و کمال

11. inside information
اطلاعات محرمانه

12. meteorological information
اطلاعات هواشناسی

13. our information about the nature of matter is insufficient
دانش ما نسبت به ماهیت ماده کافی نیست.

14. second-hand information
اطلاعات دست دوم

15. straight information
اطلاعات موثق

16. the information contained in this book is dated
اطلاعات موجود در این کتاب کهنه است.

17. the information disseminated by the radio
اطلاعات منتشر شده توسط رادیو

18. the information has been helpful to a great many people
این اطلاعات برای تعداد کثیری از مردم مفید بوده است.

19. the information thus collected was printed in newspapers
اطلاعاتی که از این راه به دست آمده بود در روزنامه ها چاپ شد.

20. the information which he received
اطلاعاتی که او به دست آورد

21. this information is highly confidential
این اطلاعات بسیار محرمانه است.

22. prize information out of someone
به زور از کسی حرف کشیدن

23. a hotel's information desk
بخش اطلاعات (آگهگان) هتل

24. all the information relevant to his new responsibilities
همه ی اطلاعات مربوط به وظایف جدید او

25. for your information
برای اطلاع (آگهداد) شما

26. the important information that has been dredged up from the old files
اطلاعات مهمی که از آن پرونده های قدیمی استخراج شده است

27. the latest information (received) from the battle front
آخرین اطلاعات (اگهدادهای) رسیده از جبهه ی جنگ

28. to distil information before presenting it to the committee
اطلاعات را پیش از ارائه به کمیته تلخیص کردن (ژاویدن)

29. to gather information
اطلاعات گردآوری کردن

30. to glean information
کم کم اطلاعات به دست آوردن

31. to make information public
اطلاعات را علنی کردن

32. to withhold information
اطلاعات ندادن

33. a pipeline of information
راه دریافت اطلاعات

34. a repository of information
مرکز اطلاعات

35. a well of information
گنجینه ای از اطلاعات

36. avoid giving any information
از دادن هر گونه اطلاعات خودداری کنید.

37. nancy volunteered no information
نانسی هیچ اطلاعی نداد.

38. the amount of information transmitted by a picture
میزان اطلاعاتی که توسط یک تصویر رسانده می شود

39. the input of information into the computer
درونداد اطلاعات به کامپیوتر

40. to hold back information
از دادن اطلاعات سر باز زدن

41. we have little information on the deep interior of the earth
ما درباره ی درون ژرف زمین (اعماق زمین) اطلاعات کمی داریم.

42. a primary source of information
منبع دست اول اطلاعات

43. a secondary source of information
منبع دست دوم اطلاعات

44. an accumulation of various information
مجموعه ای از اطلاعات گوناگون

45. an inexhaustible mine of information
سرچشمه ی پایان ناپذیر اطلاعات

46. he handed on the information to us
او اطلاعات را به ما می رساند.

47. i inquired at the information desk
از میز اطلاعات سئوال کردم.

48. please give some background information on yourself
لطفا سوابق خود را ذکر کنید.

49. the increasing store of information
فراوانی روز افزون اطلاعات

50. the insertion of extra information made his speech too long
وارد نمودن اطلاعات اضافی نطق او را خیلی طولانی کرد.

51. the police pumped the information out of him
پلیس اطلاعات را از او در کشید.

52. apropos of insurance, the following information is vital . . .
در مورد بیمه اطلاعات ذیل حیاتی است . . .

53. can you give me more information about his parentage?
آیا می توانی درباره ی اصل و نسب او اطلاعات بیشتری به من بدهی ؟

54. he possessed me of the information i needed
اطلاعاتی را که لازم داشتم در اختیارم گذاشت.

55. i finally extracted the necessary information from her
بالاخره اطلاعات لازم را از او بیرون کشیدم.

56. she was questing ceaselessly for information
لاینقطع دنبال اطلاعات می گشت.

57. the digestion of all that information in such a short time is impossible
فهم همه ی آن اطلاعات در مدتی چنین کوتاه غیرممکن است.

58. the organization and retrieval of information
سازماندهی و بازیابی اطلاعات

59. they used torture to extort information from him
آنان برای گرفتن اطلاعات،او را شکنجه می دادند.

60. we will furnish the necessary information later
اطلاعات لازم را بعدا ارائه خواهیم کرد.

61. we will supply the necessary information
ما اطلاعات لازم را در اختیار شما خواهیم گذاشت.

62. you must dig up more information
باید اطلاعات بیشتری به دست بیاورید.

63. the inward and outward flow of information
جریان درون سوی و برون سوی اطلاعات

64. you must first obtain the necessary information
شما باید اول اطلاعات لازم را به دست آورید.

65. gradually he piled up a lot of information on rustam
کم کم اطلاعات زیادی درباره ی رستم گردآوری کرد.

66. they got him drunk and pried all the information out of him
او را مست کردند و همه ی اطلاعات را از او در کشیدند.

67. we monitor the enemy's radio broadcasts for military information
ما برای کسب اطلاعات نظامی برنامه های رادیویی دشمن را خبرنیوشی می کنیم.

68. security clearance of those with access to secret atomic information
تایید صلاحیت امنیتی کسانی که به اطلاعات محرمانه ی اتمی دسترسی دارند

69. he picked up all manner of more or less important information
او همه گونه اطلاعات کم و بیش مهم را کسب کرد.

مترادف ها

خبر (اسم)
account, report, news, announcement, information, word, narration, notification, advice, notice, advertisement, manifest, predicate

اطلاع (اسم)
knowledge, information, awareness, learning, notification, advice, notice, datum, know-how

اخبار (اسم)
assertion, news, information

سوابق (اسم)
information, case history, dossier, data

اطلاعات (اسم)
information, witting, data

مفروضات (اسم)
information, data

سراغ (اسم)
information, evidence, search, investigation, inquiry, data, scouting, seeking, looking-for

معلومات (اسم)
information, witting

اگاهگان (اسم)
information

پرسشگاه (اسم)
information

استخبار (اسم)
information

تخصصی

[حسابداری] اطلات
[کامپیوتر] آگاهی ؛ اطلاعات ؛ اطلاع
[برق و الکترونیک] اطلاعات
[صنعت] اطلاعات، معنی و مفهوم داده ها
[نساجی] اطلاعات
[ریاضیات] خبر، اطلاعات، اطلاع، آگاهی، اطلاعا پردازش شده

انگلیسی به انگلیسی

• knowledge, intelligence, data; act of providing knowledge; formal criminal charge presented by a public officer (law)
if you have information about a particular thing, you know something about it.

پیشنهاد کاربران

{
"costScenario": {
"workloads": [{
"name": "tutorialWork",
"computeVmWorkload": {
"region": "us - central1",
"machineType": {
"predefinedMachineType": {
"machineType": "**MACHINE_TYPE**"
...
[مشاهده متن کامل]

}
},
"guestAccelerator": {
"acceleratorType": "**ACCELERATOR_TYPE**",
"acceleratorCount": "**ACCELERATOR_COUNT**"
},
"persistentDisks": [{
"diskType": "**DISK_TYPE**",
"scope": "SCOPE_ZONAL",
"diskSize": {
"usageRateTimeline": {
"unit": "GiBy",
"usageRateTimelineEntries": [{
"usageRate": 1000. 0
}]
}
},
"provisionedIops": {
"usageRateTimeline": {
"usageRateTimelineEntries": [{
"usageRate": 15000. 0
}]
}
}
}],
"instancesRunning": {
"usageRateTimeline": {
"usageRateTimelineEntries": [{
"usageRate": 1. 0
}]
}
}
}
}],
"commitments": [{
"name": "tutorialCommit",
"vmResourceBasedCud": {
"region": "us - central1",
"virtualCpuCount": "48",
"memorySizeGb": 680. 0,
"plan": "**PLAN_LENGTH**",
"machineSeries": "a2"
}
}],
"scenarioConfig": {
"estimateDuration": "**DURATION**"
}
}
}

گزارشی.
اطلاعات
مثال: She provided us with valuable information about the project.
او به ما اطلاعات ارزشمندی درباره پروژه فراهم کرد.
⭕ ( اَزدایش )
اطلاعات، آگاهی، چیزی که توان اطلاع دادن دارد
information can be acquired readily in a library: 1
ازدایش را به آسانی می توان در یک کتابخانه بدست آورد
2. this information is highly confidential:
این ازدایش بسیار محرمانه است
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: اطلاعات

⚫ نگارش به خط لاتین: Ettelāāt

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

If you have information about something , you know about it .
خبر، اطلاع، اخبار، سوابق، اطلاعات
ممنون عالی . کلمات آخر کتاب درس ها را بهشون اضافه کنید.
☑️ اَزدایش
مشتقات دیگر
To inform: اَزداستن
Informer: اَزداگر
Informed: اَداسته
Informant: اَزداینده
Informative: اَزدایا
Informativeness: اَزدایاییْه
Informatively: اَزدایاوار
...
[مشاهده متن کامل]

Informatory: اَزداییْه
Informing: اَزدایی
Informantion: اَزدایندهش
Informational: اَزدایشال
Informatic: اَزداییک
Informercial: اَزداگرال
Informationally: اَزدایشانه
ماستمالی نکنیم 🖐🏼

🟡 واژه ی برنهاده: اَزدایش ⚫
به خط لاتین: Azdāyesh
⚫ این واژه از �ازداستن� به معنای ( to inform ) و �ش� به معنای ( ation ) برپا شده است.
روی هم رفته معنای �چیزی که توان اَزداستن دارد� می دهد
...
[مشاهده متن کامل]

🟡 واژه ی رایج: اطلاعات
آک و عیب واژه ی رایج: �اطلاعات� جمع مونث اطلاع است و اسم مصدر نیست؛ ناهمپوشی با واژه ی بیگانه، کم توانی در اشتقاق و کاهش کاربرد نیز از آک های این واژه می باشد.
⚫ این واژه با برگیری از پیشنهاد پارسی انجمن، فرهنگستان زبان و ادب پارسی و پروفسور ملایری بدست انجمن بازدیسان پارسی برابرنهاد شده است و ساخته براساس الگوهای واژه سازی همپوش پارسی با زبان انگلیسی می باشد.
🟡 این واژه پیشانه در ترجمه ی پَرسون ( Precise ) نوشتارهای دانشیک انگلیسی به پارسی بکار رفته است. ازین رو پشتوانه ای ارزشمند و استوار دارد.
⚫ انجمن بازدیسان پارسی برای سایِن ها ( nuances ) ارزش قائل است.
🟡 جداشدگان واژه ی ازداستن
To inform: Azdāstan
Informer: Azdāgar
Informed: Azdāste
Informant: Azdāyande
Informative: Azdāyā
Informativeness: Azdāyāyih
Informatively: Azdāyāvār
Informatory: Azdāyih
Informing: Azdāyi
Informantion: Azdāyandehesh
Informational: Azdāyeshāl
Informatic: Azdāyic
Informercial: Azdāgarāl
Informationally: Azdāyeshāne

information
ازدایش 🗂️⌨️
🇮🇷 همتای پارسی: اَزدایش 🇮🇷
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: اطلاعات

⚫ نگارش به خط لاتین: Ettelāāt

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

information:اطلاعات
inform: اطلاع دادن
اطلاعات در باره ی چیزی
اطلاع رسانی. آگاه سازی. مطلع سازی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inform
✅️ اسم ( noun ) : information / informant / informer
✅️ صفت ( adjective ) : informative / informational / informed
✅️ قید ( adverb ) : informationally / informatively
پیش فرض، دانسته ها، برداشت ها
Science
علم ( عربی )
ویستا ( فارسی )
Knowledge
دانش ( فارسی )
Information
اطلاعات ( عربی )
ازدایش ( فارسی )
Announcement
اطلاعیه ( عربی )
آگهش ( فارسی )
اطلاع رسانی
. information means knowledge or facts◾
اطلاعات به معنای دانش یا حقایق است.
کانون زبان ایران Reach 4
اطلاعات، معلومات، اخبار
❤️Like plz
information ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: اطلاعات
تعریف: آنچه به دگرگونی وضعیت در نظام های طبیعی و ساختگی یا نشانه شناختی می انجامد|||متـ . اطلاع
ازدایش صحیح نیست.
کارواژه آن "اَزدینیدن" بوده که مانند "آگاهینیدن" که به "آگاهانیدن" ترادیسیده شده، باید ازدانیدن بشه. و از اندانیدن "ازدانش" می گیریم.
information means knowledge or facts

میشه اصلاعات درباره ی یک موضوعی
مطالب
فکر کنم میشه اطلاعات
در کتاب reach 2 کانون زبان ایران میشه اطلاعات : )
اطلاعات

اطلاعات، means : if you have information about something , you know about it
اطلاعات و آگاهی در مورد یک موضوع
information means knowledge or facts
اطلاعاتی در مورد یک موضوع
کانون زبان ایران
Reach 4
Unit 9
برابر پارسی اینفورمیشین یا انفرماسیون، ازدایش است
اطلاعات
آگاهی
I’m including lots of information about how to make money
راهکارهای زیادی درخصوص درآمدزایی ارائه میدهم

I'm proud of my love and thank for everything we have and don't have
I love living with love, and I have no trouble mind for the future
The house is for sure for all your information
In addition to his kind father, he has always been supportive of his son and especially loves my dad more
...
[مشاهده متن کامل]

من به عشقم افتخار میکنم و به هر چه داریم و نداریم شکر میکنم
زندگی با عشق را دوست دارم و دغدغه فکری ، ذهنی برای آینده ندارم
خونه رو برای محض اطلاعات شما بطور قطعی اطمینان داره
علاوه بر اون پدر مهربانش هم همیشه حمایتگر پسراش بوده و مخصوصأ عشقمو هم باباش بیشتر دوست داره
راه حل های زیادی وجود داره و همیشه چن قدم جلوتر از شما و موفق تر از شما هست

در کتابReach2:
If you have information about something , you know about it .
درکتابReach4:
Information means knowledge or facts .

اطلاعات و مطالب مهم
So other information
تا مطلب دیگر
در شکل گیری

اطلاعات if you have information about something you know about it
If you have information about something you know about it/اطلاع، آگاهی
ازلاعات - داده ها یی که دریک مکان مثل محل کار و. . . . به ان پاسخ می دهند یا در اختیار مردم میگذارند
information means knowledge or facts
اطلاعات و حقیقت هایی درباره یک موضوع
در حقوق به معنای شکوائیه
اطلاعات
معمولا ور ریاضی به معنای داده ها می شه
اطلاعات و اگاهی
when we know about one thing . we have information about it
ازدایش
azd�yeš
درود؛ به جای اینفورمیشن که داده های پردازش شده است واژه ها ی ازدا و ازدایش که برساخته ی استاد ملایری اند را داریم؛ به جای آن نباید اطلاعات را گذاشت زیرا اطلاعات آگاهی ها است و با اینفورمیشن ناهمسان است؛ دیتا را نیز داده ها می خوانیم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥١)

بپرس