1. toys that infatuate even men
اسباب بازی هایی که هوش از سر مردان هم می برد
2. John had become infatuated with the French teacher.
[ترجمه گوگل]جان شیفته معلم فرانسوی شده بود
[ترجمه ترگمان]جان دلباخته معلم فرانسوی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She was infatuated with her boss.
4. I think he is infatuated with you.
5. She's infatuated by his good looks.
6. He was utterly infatuated with her.
7. She was completely infatuated with him.
8. I'm infatuated with you.
9. He's so infatuated with the idea that he can't talk about anything else.
[ترجمه گوگل]او آنقدر شیفته این ایده است که نمی تواند در مورد چیز دیگری صحبت کند
[ترجمه ترگمان]او چنان شیفته این ایده است که نمی تواند در مورد هیچ چیز دیگری حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. My mother's infatuated with dieting.
11. Being infatuated is a lot like taking amphetamines.
[ترجمه گوگل]شیفته بودن شباهت زیادی به مصرف آمفتامین دارد
[ترجمه ترگمان]عاشق بودن، مانند گرفتن آمفتامین ها بسیار زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Maggie Parkin was infatuated with her husband and only too willing to believe his promise.
[ترجمه گوگل]مگی پارکین شیفته شوهرش بود و خیلی مایل بود قول او را باور کند
[ترجمه ترگمان]مگی parkin شیفته شوهرش شده بود و حاضر بود قول خودش را باور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Sheppard was infatuated with his friend's fiancee.
14. Example: the infatuated mug that stuck to his blotchy hand when he started with homework.
[ترجمه گوگل]مثال: لیوان شیفته ای که هنگام شروع تکالیف به دست لکه دار او چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]مثال: فنجان infatuated که وقتی با تکالیف مدرسه شروع به کار کرد، به دست او گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The poor girl was absolutely infatuated with him, not knowing that his tastes lie in quite a different direction.
[ترجمه گوگل]دختر بیچاره کاملا شیفته او بود و نمی دانست که سلیقه او در جهتی کاملا متفاوت است
[ترجمه ترگمان]دختر بیچاره کام لا شیفته او شده بود و نمی دانست که مزه او کام لا متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید