inevitably

/ˌɪˈnevətəbli//ɪnˈevɪtəbli/

ناچار، بناچار، حتما، بطور چاره ناپذیر

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: unavoidably, regardless of any circumstances or attempts at prevention.

- The disease is fatal; inevitably, he will die of it.
[ترجمه گوگل] این بیماری کشنده است ناگزیر از آن خواهد مرد
[ترجمه ترگمان] بیماری مهلکی است و به طور اجتناب ناپذیری از آن می میرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If we continue to use water at our current rate, our supply will inevitably run out.
[ترجمه داوود شفیعی] اگر همچنان به استفاده از آب به میزان فعلی ادامه دهیم، منابع ما ناگزیر به پایان خواهند رسید.
|
[ترجمه موسی] اگر ما همچنان به میزان فعلی خود از آب استفاده کنیم ، تامین برق ( ذخایر ) ما به طور حتم تمام می شود.
|
[ترجمه گوگل] اگر به مصرف آب با نرخ فعلی ادامه دهیم، به ناچار ذخایر ما تمام خواهد شد
[ترجمه ترگمان] اگر ما به استفاده از آب در نرخ فعلی خود ادامه دهیم، تامین ما به طور اجتناب ناپذیری خاموش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not surprisingly; predictably.

- Inevitably, he shows up as soon as I've given up waiting!
[ترجمه گوگل] به ناچار به محض اینکه من از انتظار دست کشیدم ظاهر می شود!
[ترجمه ترگمان] به ناچار، به محض اینکه منتظر ماندم، به هوش آمد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The decision will inevitably lead to political tensions.
[ترجمه گوگل]این تصمیم به ناچار منجر به تنش های سیاسی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این تصمیم به ناچار منجر به تنش های سیاسی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the way you go on, you are inevitably coming apart.
[ترجمه گوگل]در راهی که پیش می روید، ناگزیر از هم جدا می شوید
[ترجمه ترگمان]به طوری که شما ادامه می دهید، به طور اجتناب ناپذیری از هم جدا می شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The recent political incident will inevitably count against the peace process of the two countries.
[ترجمه گوگل]حادثه سیاسی اخیر ناگزیر در برابر روند صلح دو کشور به حساب خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]حادثه اخیر سیاسی به طور اجتناب ناپذیری بر علیه روند صلح دو کشور به حساب خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Deviate from socialism and China will inevitably retrogress to semi - feudalism and semi - colonialism .
[ترجمه گوگل]با انحراف از سوسیالیسم، چین به ناچار به نیمه فئودالیسم و ​​نیمه استعمار قهقرایی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]deviate از سوسیالیسم و چین به ناچار به نیمه - و نیمه استعمار تبدیل خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The suggestion inevitably provoked outrage from student leaders.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد به ناچار خشم رهبران دانشجو را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد بدون شک خشم رهبران دانش آموزان را برانگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The stores will inevitably end up competing with each other in their push for increased market shares.
[ترجمه گوگل]فروشگاه ها به ناچار در تلاش برای افزایش سهم بازار با یکدیگر رقابت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]این مغازه ها به ناچار به رقابت با یکدیگر در فشار برای افزایش سهم بازار خواهند رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Inevitably, when both parents have custody of the child, there's a lot of to-ing and fro-ing between them for the child concerned.
[ترجمه گوگل]به ناچار، زمانی که هر دو والدین حضانت کودک را بر عهده دارند، بین آنها رفت و آمدهای زیادی برای کودک مورد نظر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به ناچار، وقتی که هر دو پدر و مادر بچه را بازداشت کردند، در میان آن ها به خاطر بچه نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Inevitably she took out her frustrations on the children.
[ترجمه گوگل]به ناچار ناراحتی هایش را روی بچه ها کشید
[ترجمه ترگمان]اما به ناچار ناامیدی خود را نسبت به بچه ها از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most modern housing estates are terrible and inevitably done on the cheap.
[ترجمه گوگل]اکثر شهرک های مسکونی مدرن وحشتناک هستند و به ناچار با قیمت ارزان انجام می شوند
[ترجمه ترگمان]اغلب ساختمان های مسکونی مدرن وحشتناک هستند و به طور اجتناب ناپذیری بر روی محصولات ارزان انجام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Inevitably, the press exaggerated the story.
[ترجمه گوگل]به ناچار مطبوعات ماجرا را اغراق کردند
[ترجمه ترگمان]مطبوعات به طور اجتناب ناپذیری این داستان را بازگو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such a large investment inevitably entails some risk.
[ترجمه گوگل]چنین سرمایه گذاری بزرگی ناگزیر مستلزم ریسک است
[ترجمه ترگمان]چنین سرمایه گذاری بزرگ به ناچار مستلزم برخی ریسک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Older cars inevitably lack the latest safety refinements.
[ترجمه گوگل]خودروهای قدیمی به ناچار فاقد آخرین اصلاحات ایمنی هستند
[ترجمه ترگمان]اتومبیل های قدیمی تر فاقد هرگونه اصلاحات امنیتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their arguments inevitably end in tears.
[ترجمه گوگل]مشاجرات آنها به ناچار به گریه ختم می شود
[ترجمه ترگمان]استدلالات آن ها به ناچار به گریستن ختم می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The book inevitably mirrors my own interests and experiences.
[ترجمه گوگل]این کتاب ناگزیر منعکس کننده علایق و تجربیات من است
[ترجمه ترگمان]این کتاب به ناچار علایق و تجربیات خودم را انعکاس می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Inevitably there's some caller prating on about the decline in moral standards.
[ترجمه گوگل]به ناچار برخی از تماس‌گیرندگان درباره کاهش معیارهای اخلاقی صحبت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]این مساله به طور اجتناب ناپذیری در مورد کاهش استانداردهای اخلاقی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unavoidably, inescapably, certainly
if something inevitably happens or will happen, it is the only possible result.

پیشنهاد کاربران

به طور اجتناب ناپذیری. الزاما. ناگزیر. ناچار
مثال:
We are inevitably going to converge on that fact space.
ما بطور اجتناب ناپذیری داریم می رویم {به سمت} همسو شدن در آن فضای حقیقت
چه خواسته باشی ، چه نخواسته باشی، خواه ناخواه
خواه ناخواه
به طور گریزناپذیری
اجتناب ناپذیر
بی بروبرگرد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : inevitability
✅️ صفت ( adjective ) : inevitable
✅️ قید ( adverb ) : inevitably
inexorably, unstoppable , unavoidably
لابد، ردخور ندارد که، بی حرف پیش، بدون ردخور
لاجرم
ناچارا , به ناچار
# Their arguments inevitably end in tears
# The decision will inevitably lead to political tensions
# This move will inevitably result in the loss of a lot of jobs
inevitably ( adv ) = به ناچار، ناچاراً، به طور اجتناب ناپذیری، به طور ناگزیری، به طور حتم، الزاماً، لاجرم
definition = به طوری که نمی توان از آن جلوگیری کرد/
examples:
1 - Such a large investment inevitably entails some risk.
...
[مشاهده متن کامل]

چنین سرمایه گذاری کلانی به ناچار خطراتی را به دنبال دارد.
2 - The investigation into the air crash would inevitably apportion blame to certain members of the crew.
تحقیقات در مورد سقوط هوایی به طور حتم تقصیر را به گردن اعضای خاص خدمه هواپیما می اندازد.
3 - Political leaders almost inevitably pander to big business.
رهبران سیاسی تقریباً به طور اجتناب ناپذیری از تجارت بزرگ واسطه گری می کنند.
4 - Their arguments inevitably end in tears.
بحث های آنها به طور ناگزیری با اشک خاتمه می یابد.
5 - A war would inevitably set back the process of reform.
یک جنگ به طور اجتناب ناپذیری روند اصلاحات را عقب می اندازد.
6 - As the political emphasis shifts, Bulgaria will inevitably become more westernized.
با تغییر موضع تأکیدات سیاسی ، بلغارستان به ناچار تمدنش غربی تر خواهد شد.

. E. g
A war would inevitably ( =certainly ) set back the process of reform
Such extreme pressure changes inevitably cause problems
به طور حتم ، حتما
به طور قطع، قطعا
اجبارا
قطعا
Naturally
Automatically
Certainly
خود به خود
به طور اتوماتیک
به طور حتم
قطعاً. . .
بی شک
مسلماً، قطعاً
ناچارآ
مجبور بودن
ناگزیر
به طور اجتناب ناپذیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس