indulge

/ˌɪnˈdəldʒ//ɪnˈdʌldʒ/

معنی: شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن
معانی دیگر: لوس کردن، ننر کردن، سختگیری نکردن، به میل کسی رفتار کردن، به میل خود رفتار کردن، دل از عزا در آوردن، (خود را) برخوردار کردن، برآورده کردن، فزونکاری کردن، گزافکاری کردن، (قدیمی) بخشیدن، واگذار کردن، عطا کردن، افراط کردن دراستعمال مشروبات و غیره

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: indulges, indulging, indulged
• : تعریف: to yield to or gratify a desire, appetite, or whim (usu. fol. by in).
مترادف: cater, luxuriate
متضاد: abstain
مشابه: overindulge, pleasure, splurge, wallow, yield
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: indulgingly (adv.)
(1) تعریف: to yield to or gratify (a desire, appetite, or whim).
مترادف: favor, gratify
مشابه: fulfill, humor, spoil

(2) تعریف: to yield to (oneself or another) in the sometimes excessive gratification of a desire, appetite, or whim.
مترادف: bear with, coddle, gratify, pamper, pander to
مشابه: appease, dote, humor, overindulge, permit, tolerate

- She would ask for more whiskey and I would indulge her.
[ترجمه لیدا] او درخواست ویسکی بیشتری دارد و من خواسته اش را برآورده خواهم کرد.
|
[ترجمه فرناز] اون از من ویسکی بیشتر خواست و من نسبت بهش زیاده روی کردم ( بهش زیادی ویسکی دادم )
|
[ترجمه مهسا] اون دختره ویسکی بیشتری میخواد و منم بهش حال میدم. ( هر چقدر که بخواد بهش میدم )
|
[ترجمه شان] او ویسکی بیشتری می خواهد و من با خواسته اش مخالفت نخواهم کرد.
|
[ترجمه زینب توحیدی] او ویسکی بیشتری میخواست و من لی لی به لالاش میگذاشتم
|
[ترجمه گوگل] او ویسکی بیشتری می خواست و من از او لذت می بردم
[ترجمه ترگمان] از او ویسکی بیشتری می خواست تا من او را راضی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. indulge in
تن پروری کردن،زیاده روی کردن،شور (کاری را) درآوردن،گزافکاری کردن

2. don't indulge your children too much
بچه های خود را خیلی لوس نکنید.

3. to indulge in idle conjectures
با حدس های بیهوده شورش را درآوردن

4. to indulge one's curiosity
حس کنجکاوی خود را ارضا کردن

5. i am going to indulge myself with a big meal tonight
امشب با خوردن شام حسابی شکمی از عزا درخواهم آورد.

6. Most of us were too busy to indulge in heavy lunchtime drinking.
[ترجمه مريم] بیشتر ما بیش از حد مشغول بودیم تا در نوشیدنی حین نهار زیاده روی بکنیم.
|
[ترجمه کاوه بهنیا] بیشتر ما بیش از اندازه مشغول بودیم تا در میگساری سنگین ناهار رها شویم ( لذت ببریم )
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از ما آنقدر مشغول بودیم که نمی‌توانستیم در زمان ناهار زیاد مشروب بنوشیم
[ترجمه ترگمان]بیشتر ما در وقت صرف ناهار به خوردن ناهار مشغول بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I never indulge children with plenty of pocket money.
[ترجمه آناهیتا] من هرگز بچه ها را با پول تو جیبی زیاد دادن لوس نمی کنم
|
[ترجمه شان] من بچه هایم را با دادن پول تو جیبی زیاد لوس نمی کنم.
|
[ترجمه کاوه بهنیا] من هیچ وقت بچه ها را با پول توجیبی زیاد رها نمی کنم ( اجازه لذت بردن از آن را نمی دهم )
|
[ترجمه گوگل]من هیچ وقت بچه ها را با پول تو جیبی زیاد افراط نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت بچه هام رو با پول جیبی پر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Only rarely will she indulge in a glass of wine.
[ترجمه ملیحه] او به ندرت در ( نوشیدن ) یک لیوان شراب زیاده روی می کند
|
[ترجمه شان] او خیلی به ندرت در نوشیدن شراب زیاده روی میکند.
|
[ترجمه Vania] او به ندرت در نوشیدن شراب افراط میکند
|
[ترجمه کاوه بهنیا] او به ندرت در نوشیدن یک لیوان شراب رها می شود ( اجازه لذت بردن به خودش را می دهد )
|
[ترجمه گوگل]فقط به ندرت او یک لیوان شراب افراط می کند
[ترجمه ترگمان]فقط به ندرت در یک لیوان شراب حاضر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Unlike many other politicians, he refuses to indulge in cheap jibes at other people's expense.
[ترجمه گوگل]بر خلاف بسیاری از سیاستمداران دیگر، او از پرداختن به جرائم ارزان قیمت به قیمت دیگران امتناع می ورزد
[ترجمه ترگمان]برخلاف بسیاری از سیاستمداران دیگر، او حاضر به شرکت در jibes های ارزان با هزینه افراد دیگر نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He returned to Britain so that he could indulge his passion for football.
[ترجمه گوگل]او به بریتانیا بازگشت تا بتواند اشتیاق خود به فوتبال را ارضا کند
[ترجمه ترگمان]او به بریتانیا بازگشت تا بتواند شور و اشتیاق خود را برای فوتبال ارضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is no need to indulge in such heroics.
[ترجمه گوگل]نیازی به اینگونه قهرمانان نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی به این قهرمان بازی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For a special treat indulge yourself with one of these luxury flavours of ice cream.
[ترجمه گوگل]برای یک غذای خاص خود را با یکی از این طعم های لوکس بستنی لذت ببرید
[ترجمه ترگمان]برای یک رفتار خاص، خودتان را با یکی از این طعم های شیک بستنی شرکت دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He would indulge her every dream.
[ترجمه گوگل]هر رویای او را ارضا می کرد
[ترجمه ترگمان]هر رویایی را به او تحمیل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm really going to indulge myself tonight with a bottle of champagne.
[ترجمه گوگل]من واقعاً امشب خودم را با یک بطری شامپاین لذت خواهم برد
[ترجمه ترگمان]من واقعا قصد دارم امشب با یک بطری شامپاین بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شوخی کردن (فعل)
fun, trick, joke, jest, lark, indulge, josh, laverock, razz

رها ساختن (فعل)
indulge, redd

مخالفت نکردن (فعل)
indulge

مخالف نبودن (فعل)
indulge

افراط کردن (فعل)
wanton, lavish, indulge, overspend

نرنجاندن (فعل)
indulge

زیاده روی کردن (فعل)
indulge

دل کسی را بدست اوردن (فعل)
indulge

انگلیسی به انگلیسی

• give in to desire; take unrestrained pleasure in, wallow; yield to, satisfy; pamper, spoil; humor
if you indulge in something or indulge a hobby or interest, you allow yourself to have or do something that you enjoy.
if you indulge someone, you let them have or do whatever they want, even if this is not good for them.

پیشنهاد کاربران

معنی رهایی و آزادی می ده اما نه آزاد کردن و آزاد شدن؛ معنی let و set free نمی ده. معنی allow می ده: آزاد گذاشتن: به حال خود گذاشتن و دست از سرش برداشتن. سخت نگرفتن و در کل توقف کنترل و تسلط و سختگیری و غرزدن
تویه یه listening استاد این جمله رو بیان میکنه:
if I can just ask you to indulge me for a moment
معنی رها کردن آزاد کردن میده اینجا
تو کنکور ۱۴۰۲ نوشتهindulge به معنای نظام مند و حساب شده
تو دیکشنری زده مشغول به کاری شدن
تو تحلیل گر زده مخالفت نکردن
افراط کردن ، دل کسی را بدست آوردن
به ندرت دیدم کسی به معنای درست آن در پارسی اشاره کند زیرا معادل دقیق ندارد. اما بعد از مطالعات شخصی به این نتیجه رسیدم که معادل دقیق آن "رها کردن/شدن یا آزاد کردن/شدن" شخص از خط قرمز های لذت بردن است؛ به این معنا که شخص خودش را رها می کند و لذت می برد از هر چه به آن علاقه دارد بدون توجه به قوانین وضع شده احتمالی. ساده تر بگویم، یعنی" اجازه لذت بردن به خود و دیگران دادن" اما در لفظ باید رها کردن یا رها شدن ترجمه شود. به مثال های زیر توجه کنید. دقت کنید indulge in و indulge چگونه ترجمه می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

"After a long week of work, I decided to indulge myself with a relaxing bubble bath. "
"پس از یک هفته طولانی کاری، تصمیم گرفتم خودم را با یک حمام حباب آرامش بخش رها کنم ( از هر چیز ضد آرامش و لذت ) . "
"She decided to indulge her love for travel and booked a spontaneous trip to Europe. "
او تصمیم گرفت که عشق خود به سفر را ( از قلبش ) آزاد/رها کند پس یک سفر ناگهانی و خودجوش به اروپا رزرو کرد.
My aunt indulges the children dreadfully.
عمه من به طرز وحشتناکی بچه ها را رها/آزاد می گذارد. ( تا هر چه میخواهندبخرند، مصرف کنند و از هر نوع فعالیت لذت ببرند )
The soccer fans indulged their patriotism, waving flags and singing songs
هواداران فوتبال حس میهن پرستی خود را آزاد کردند با تکان دادن پرچم ها و خواندن آهنگ.
"Sometimes it's nice to indulge in a good book and escape reality for a while. "
"گاهی اوقات خوب است که در یک کتاب خوب رها شوید ( اجازه لذت بردن از آن را به خود بدهید ) و برای مدتی از واقعیت فرار کنید. "
"I like to indulge in a piece of cake as a special treat on weekends. "
"من دوست دارم آخر هفته ها در ( خوردن ) یک تکه کیک بعنوان یک چیز لذت بخش ( treat ) رها شوم. ( نهایت لذت را از آن بگیرم ) "

رفع حاجت کردن
it's better to indulge the detective with correct informations
indulge in sth: در چیزی زیاده روی کردن
indulge sb: به کسی اجازه دادن ( کاری که دلش میخواد رو انجام بده یا چیزیو که دلش میخواد داشته باشه هرچند به نفعش نباشه )
وصیت
غرق لذت شدن
غرق شدن در چیزی هم معنی میده
بچه ها چندتا کالکیشن خفن و شدیدا کاربردی با Indulge :
!indulge yourself
یه دلی از عذا در بیار، یه حال اساسی به خودت بده
خوش بگذرون، یه دمی بر آسا
بی تعارف از خودتون پذیرایی کنین
به خودت بِرِس
...
[مشاهده متن کامل]

!indulge your taste buds
یه حال اساسی به سلول های چشاییتون بدین و دلی از عذا در بیارین
حسابی از خودتون پذیرایی کنین و برسین به خودتون
قشنگ ارضا کنین سلول های چشاییتونو و فول بشین
self - indulgence خوش گذرونی، تن آسایی، دمی بر آسایی، خود آسایی، خود آزادی دهی یا خود آزادگذاری، خود حال دهی
self - indulgent کسی که کاری رو که دلش میخواد و ازش لذت میبره رو انجام میده و خیلی خودشو محدود نمیکنه و بخواد به خودش سخت بگیره
"?Why should they be made to feel guilty for a little self - indulgence"
"maybe it's self - indulgent of me, but I'll have another chocolate. "
Indulge in sth تو چیزی افراط و زیاده روی کردن

allow to have something enjoyable
Indulge چندین معنی دارد :
1 ) افراط یا زیاده روی کردن
Apparently Iranian women indulge in shopping
ظاهراً زن های ایرانی در خریدن زیاده روی میکنند
2 ) لوس کردن ( pamper )
Alice always feeds her 10 year old children she is indulge them,
از هر لحاظ سیر کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : indulge
اسم ( noun ) : indulgence
صفت ( adjective ) : indulgent
قید ( adverb ) : indulgently
حال دادن بخود
I want to indulge myself with a cup of coffee
🔥plunge= افت ناگهانی ( قیمت سهام، دما و . . . )
🔥pledge = قول دادن ( قوی تر از promise ) ، متضمن و متعهد شدن
🔥indulge= جامه عمل پوشاندن، ارضا کردن، عملی کردن
1 ) ?Do you like running
...
[مشاهده متن کامل]

Not much, I only run whenever my friends invite me. I don’t spend time running by myself because it’s not fun at all. Well, my friends and I run every spring time and 🟡"indulge"🟡 ourselves seeing the beauty of the park covered with "exquisite" flowers
2 ) ?How do you usually spend your weekends
I’m not a party animal, so during weekends, I always refuse all the party invitations from my friends. Instead, I would visit a caf� on my own and 🟡indulge myself with🟡 a nice cup of earl grey and some new book I’ve found on Amazon. That couldn’t be more perfect for a Sunday afternoon.

ناپرهیزی کردن و شرکت در فعالیتی که اگرچه برای شما لذت بخش اما مضر نیز است.
جامه عمل پوشاندن
عملی کردن
ارضا کردن
مشغول به کاری شدن
سرگرم کاری شدن
عیاشی کردن
لوس کردن
انجام کاری که ممکن است از نظر جامعه ناپسند باشد ولی شما چون دوست دارید و از انجام آن لذت می برید آن را انجام می دهید.
* زیاده روی ، افراط در کاری که مثلا تازه مد شده
لذت بردن بدون محدودیت
دامن زدن

جامه عمل پوشاندن ارضا کردن عملی کردن
خود را تحویل گرفتن
مثل خوردن یک غذای مورد علاقه توی رستوران مورد علاقه
یا کسی را خیلی تحویل گرفتن که درباره بچه میشه همون لوس کردن
1. هر کاری که دوست داری رو بکنی اگر چه اون کار به نفعت نباشه ، مثلا خوردن زیاد
2. Indulge in شرکت کردن در
3. لوس کردن
4. برآورده کردن درخواست
ناپرهیزی کردن، لوس کردن، شرکت کردن
اقناع کردن . The inheritance enabled him to indulge his passion for art
ارثیه او را قادر ساخت علاقه وافرش به هنر را اقناع کند.
افراط کردن
I have ever indulged in sentimental ideas
https://worldfolklore. net/index. php/2020/10/28/the - burglars - ghost/
بروز دادن
رو دادن
حالشو بردن، دلی از عزا دراوردن
get indulge
زیاده روی کردن
متوسل شدن
لوس کردن
شور چیزی را در آوردن
خودسری کردن
لذت بردن
در کنکور زبان تخصصی با این معنی امده بود
براورده کردن خواسته ای
خودمانی:دلی از عزا دراوردن
افراط، زیاده روی کردن
ناپرهیزی کردن
لی لی به لالای کسی گذاشتن, به کسی حال دادن
خودخواسته کاری کردن، چیزی را به میان آوردن، مطلبی را با تأکید مطرح کردن
چیز لذت بخشی داشتن
چیز لذت بخشی گرفتن
تحسین کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس