اسم ( noun )
• : تعریف: lack of means to live; poverty.
• متضاد: affluence, opulence
• مشابه: hardship, necessity, need, poverty, want
• متضاد: affluence, opulence
• مشابه: hardship, necessity, need, poverty, want
- Indigence causes many of the city's people to live in shacks or on the streets.
[ترجمه گوگل] فقر باعث می شود که بسیاری از مردم شهر در کلبه ها یا در خیابان ها زندگی کنند
[ترجمه ترگمان] indigence باعث می شود که بسیاری از مردم شهر در کلبه های یا خیابان ها زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] indigence باعث می شود که بسیاری از مردم شهر در کلبه های یا خیابان ها زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید