indigence

/ˈɪndɪdʒəns//ˈɪndɪdʒəns/

معنی: فقر، بی چیزی، تنگدستی، لزوم، نداری، نیازمندی، تهی دستی
معانی دیگر: مستمندی، تهیدستی (indigency هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: lack of means to live; poverty.
متضاد: affluence, opulence
مشابه: hardship, necessity, need, poverty, want

- Indigence causes many of the city's people to live in shacks or on the streets.
[ترجمه گوگل] فقر باعث می شود که بسیاری از مردم شهر در کلبه ها یا در خیابان ها زندگی کنند
[ترجمه ترگمان] indigence باعث می شود که بسیاری از مردم شهر در کلبه های یا خیابان ها زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Dickens contrasts the opulence of France's nobility with indigence of her peasants.
[ترجمه گوگل]دیکنز در تضاد با عظمت اشراف فرانسه با فقر دهقانانش قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]دیکنز با فقر و تنگدستی peasants، ثروت و اصالت اشرافی فرانسه را مقایسه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His present indigence is a sufficient punishment for former folly.
[ترجمه گوگل]فقر فعلی او مجازات کافی برای حماقت سابق است
[ترجمه ترگمان]فقر کنونی او برای حماقت پیشین مجازات کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their indigence appalled him.
[ترجمه گوگل]بیچارگی آنها او را وحشت زده کرد
[ترجمه ترگمان]فقر آن ها او را به وحشت انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dickens contrasts the opulence of Frances nobility with the indigence of her peasants.
[ترجمه جواد] دیکنز ثروت اشراف فرانسه را با فقر دهقانانش مقایسه می کنید.
|
[ترجمه گوگل]دیکنز، ثروت اشراف فرانسیس را در مقابل فقر دهقانانش قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]دیکنز ثروت of را با فقر of مقایسه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The luxury of one class is counterbalanced by the indigence of another.
[ترجمه گوگل]تجمل گرایی یک طبقه با بیچارگی طبقه دیگر خنثی می شود
[ترجمه ترگمان]تجمل یک طبقه با تنگدستی دیگری از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فقر (اسم)
poverty, destitution, penury, indigence

بی چیزی (اسم)
destitution, indigence, disinvestment

تنگدستی (اسم)
distress, penury, indigence

لزوم (اسم)
supply, incumbency, need, necessity, indigence, requisiteness

نداری (اسم)
want, indigence

نیازمندی (اسم)
requirement, need, necessity, indigence

تهی دستی (اسم)
poverty, misery, indigence

انگلیسی به انگلیسی

• poverty

پیشنهاد کاربران

فقر و بدبختی
تنگدستی
the affluence of the disobedient people and the
. indigence of the obedient people
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : indigence
✅️ صفت ( adjective ) : indigent
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس