• : تعریف: as a means to; so that; for the purpose of.
- In order to complete the job today, we must begin now.
[ترجمه Hdis] برای اینکه کار امروز تمام شود باید همین الان شروع کنیم
|
[ترجمه Aery] برای اینکه کار را امروز تمام کنیم ، ما باید الان شروع کنیم .
|
[ترجمه محسن قنبری] برای اینکه کار امروز رو تموم کنیم باید همین الان شروع کنیم
|
[ترجمه گوگل] برای تکمیل کار امروز، باید همین الان شروع کنیم [ترجمه ترگمان] برای تکمیل کار امروز باید شروع کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. She prostituted herself in order to support her children.
[ترجمه علی] او تن فروشی کرد به خاطر اینکه از کودکان خودش حمایت کند
|
[ترجمه گوگل]او برای حمایت از فرزندانش به تن فروشی می پرداخت [ترجمه ترگمان]به منظور حمایت از فرزندانش، خود را به این سو و آن سو کشانده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I meditate in order to relax.
[ترجمه حسین] من برای ریلکس شدن مدیتیشن میکنم
|
[ترجمه گوگل]برای آرامش مدیتیشن می کنم [ترجمه ترگمان]برای استراحت فکر می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The government plans to cut taxes in order to stimulate the economy.
[ترجمه امیرمحمد] دولت قصد داره مالیات رو کاهش بده تا اقتصاد رو تشویق کنه
|
[ترجمه هایا] دولت مالیات را کاهش میدهد
|
[ترجمه محسن قنبری] دولت با کاهش مالیات قصد داره اقتصاد رو تشویق کنه
|
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد مالیات ها را کاهش دهد تا اقتصاد را تحریک کند [ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد تا مالیات را کاهش دهد تا اقتصاد را تحریک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. They work long hours in order to take home a fat wage packet.
[ترجمه محسن قنبری] اونها ساعت ها کار میکنن تا بتونن یه بسته پول گنده به خونه برسونن
|
[ترجمه گوگل]آنها ساعت های طولانی کار می کنند تا یک بسته دستمزد چربی را به خانه ببرند [ترجمه ترگمان]آن ها ساعت های طولانی کار می کنند تا یک بسته حقوق چربی به خانه بیاورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. understand yourself in order to better understanding others.
[ترجمه Kam] خودتو درک کن برای درک کردن بهترِ دیگران
|
[ترجمه محسن قنبری] خودت رو درک کن تا بتونی دیگران رو بهتر درک کنی.
|
[ترجمه گوگل]خودتان را درک کنید تا دیگران را بهتر درک کنید [ترجمه ترگمان]خودتان را درک کنید تا درک بهتری از دیگران داشته باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. These flowers are brightly coloured in order to attract butterflies.
[ترجمه Kam] این گل ها به روشنی رنگ شدن برای جذب پروانه ها
|
[ترجمه گوگل]این گل ها به منظور جذب پروانه ها به رنگ روشن هستند [ترجمه ترگمان]این گل ها برای جذب پروانه های زیبا می درخشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He walked about in order to keep warm.
[ترجمه گوگل]راه می رفت تا گرم شود [ترجمه ترگمان]به راه افتاد تا گرم بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We need more feedback from the consumer in order to improve our goods.
[ترجمه گوگل]ما به بازخورد بیشتری از مصرف کننده نیاز داریم تا کالاهای خود را بهبود بخشیم [ترجمه ترگمان]ما برای بهبود goods به بازخورد بیشتری از مصرف کننده نیاز داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We should plant more and more trees in order to live better and more healthy in the future.
[ترجمه گوگل]ما باید درختان بیشتری بکاریم تا در آینده بهتر و سالم تر زندگی کنیم [ترجمه ترگمان]ما باید درختان بیشتر و بیشتری را کاشت کنیم تا در آینده بهتر و سالم تر زندگی کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He gave up a permanent job in order to freelance.
[ترجمه گوگل]او شغل دائمی را رها کرد تا آزاد شود [ترجمه ترگمان]او برای آزاد کردن آزاد یک شغل ثابت را به دست آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In order to be irreplaceable, one must always be different.
[ترجمه گوگل]برای غیرقابل تعویض بودن باید همیشه متفاوت بود [ترجمه ترگمان]برای اینکه جایگزین ناپذیر باشید، باید همیشه متفاوت باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Many old people skimp on food and heating in order to meet their bills.
[ترجمه Chatra] بسیاری از افراد مسن برای تامین هزینه های خود در مصرف غذا و گرمایش صرفه جویی می کنند.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مسن برای تامین هزینه های خود در مصرف غذا و گرمایش صرفه جویی می کنند [ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مسن به منظور برطرف کردن their از غذا و گرما استفاده می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Would rather go low to the dust, in order to bloom.
[ترجمه گوگل]ترجیح می دهم به گرد و غبار برود تا شکوفا شود [ترجمه ترگمان]ترجیح می دم به گرد و غبار بره تا شکوفه کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He hashed a phrase in order to colour the sentence.
[ترجمه گوگل]او عبارتی را هش کرد تا جمله را رنگ آمیزی کند [ترجمه ترگمان]برای رنگ کردن جمله عبارت را ادا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تا اینکه (حرف ربط)
than, till, in order to, until
تخصصی
[ریاضیات] برای، برای این که
انگلیسی به انگلیسی
• in order that, so that
پیشنهاد کاربران
❗️تفاوت in order to و in order for: اگه بعد از عبارت مربوطه از اسم استفاده بشه از in order for استفاده میشه ولی اگه بعد از عبارت مربوطه از فعل استفاده بشه از in order to استفاده میشه.
به عبارت دیگر
در راستای. . . in order to be a rich, you must use your mind
به قصد ، به هدف ، برای I study hard in order to pass my exams من سخت درس میخونم با هدف پاس کردن امتحان هام
برای اینکه
in an effort to
( حرف اضافه ) به هدف، به قصدِ، بمنظورِ
In order for something to happen این ساختار هم هست👆🏻 برای اینکه ، به منظور اینکه
گاهی اوقات در متن به معنی and هم میتواند قرار گیرد
به منظوره
In order to : بخاطر اینکه - ( ( ( ( به منظور ) ) ) ) In order : به ترتیب I would rather read books, watch movies and videos in order to learn about Britain
در این صورت
تا
با این نیت که. . .
تا اینکه
به منظور اینکه از این رو به این جهت
in order 1 - according to a particular sequence. موافقت برای پیگیری ویژه "list the points you intend to cover and put them in order" "لیست نکاتی را که قصد دارید پوشش دهید و آنها را پیگیری کنید" ... [مشاهده متن کامل]
synonyms: in sequence, in alphabetical order, in numerical order, in order of priority, in order of merit, in order of seniority "list the points you intend to cover and put them in order""لیست نکاتی را که قصد دارید پوشش دهید و آنها را پیگیری کنید" 2 - در شرایط ( جای درست ) استفاده کردن یا بکار بردن in the correct condition for operation or use. "it is the liquidator's task to put the affairs of the company in order" این وظیفه ی تصویه گر ( حساب مالی و حقوقی شرکت ) است که کارهای شرکت را مرتب کند. synonyms: tidy, neat, neat and tidy, orderly, straight, trim, shipshape ( and Bristol fashion ) , in apple - pie order, spick and span; in position, in place "when he switched on the light and went in, he found everything in order" "هنگامی که نور را روشن کرد و وارد شد، همه چیز را در نظم یافت. " 3 - مطابق با قوانین و مقررات در جلسه، مجلس قانونگذاری و غیره. . . . . "?surely it is in order for Conservative Members to put various policy options to the Prime Minister" 4 - متناسب شرایط بودن. لازم بودن "a little bit of flattery was now in order" "کمی تملق در آن لحظه لازم بود" "in order to The negative of "in order to" is " in order not to : برای . . . بخاطر . . . . درجهت . . . درپی. . . برای اینکه . . . بخاطر اینکه . . . به منظور . . . . Mrs Weaver had to work full - time خانم ویور باید تمام وقت کار کند. in order to earn a living for herself and her family of five children بخاطر کسب درآمد برای خود و از پنج کودک خانواده اش . We all need stress in order to achieve and do our best work. همه ما به سختی نیاز داریم برای موفقیت و انجام بهترین شکل کار مان. They never parked the big van in front of the house in order not to upset the neighbours.