impulse buy

جمله های نمونه

1. The little black designer dress had been an impulse buy.
[ترجمه گوگل]لباس طراح کوچک مشکی یک خرید فوری بود
[ترجمه ترگمان]طراح لباس سیاه کوچک یک خریدهای ناگهانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The curtains were an impulse buy.
[ترجمه حمیده] خرید پردها اضافی و الکی بود. . . خرید بدردنخور
|
[ترجمه گوگل]پرده ها یک خرید ناگهانی بودند
[ترجمه ترگمان]پرده ها تحریک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In fact, in grocery sectors, impulse buying is in the region of one half or more of total purchases.
[ترجمه گوگل]در واقع، در بخش‌های خواربارفروشی، خرید فوری در حدود نیمی از کل خریدها است
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، در بخش های خواربار، خرید ناگهانی در منطقه یک یا چند خرید کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The little black designer dress had been an impulse buy earlier in the year, and she'd never worn it.
[ترجمه گوگل]لباس طراح مشکی کوچک در اوایل سال یک خرید فوری بود و او هرگز آن را نپوشیده بود
[ترجمه ترگمان]آن لباس سیاه کوچک که در سال پیش خریداری کرده بود، آن را خریده بود و هرگز آن را نپوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Impulse Buy – Impulse buying wastes money and leads to a cluttered house full of "stuff" you don't need or use.
[ترجمه گوگل]خرید آنی – خرید تکانشی پول را هدر می دهد و به خانه ای درهم و برهم پر از «مواردی» که نیاز ندارید یا استفاده نمی کنید منجر می شود
[ترجمه ترگمان]خرید ایمپالس - ایمپالس پول را بخرید و به یک خانه پر از خرت و پرت پر از \" چیزهایی که شما نیاز ندارید و یا استفاده نکنید، منجر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You are indeed the king of the impulse buy.
[ترجمه گوگل]شما در واقع پادشاه خرید فوری هستید
[ترجمه ترگمان]شما واقعا پادشاه انگیزه ای هستید که باید بخرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Short holidays: Short breaks remain an impulse buy, with 20 percent of holidaymakers booking just one or two weeks before travelling.
[ترجمه گوگل]تعطیلات کوتاه: تعطیلات کوتاه مدت یک خرید فوری باقی می ماند، به طوری که 20 درصد از مسافران تعطیلات فقط یک یا دو هفته قبل از سفر رزرو می کنند
[ترجمه ترگمان]تعطیلات کوتاه: تعطیلات کوتاه انگیزه ای برای خرید وجود دارد و ۲۰ درصد از توریست ها تنها یک یا دو هفته قبل از سفر را رزرو می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Never impulse buy a bird.
[ترجمه گوگل]هرگز با انگیزه یک پرنده نخرید
[ترجمه ترگمان]هیچ انگیزه ای برای خریدن یک پرنده نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They display chocolates next to supermarket checkouts to encourage impulse buying.
[ترجمه گوگل]آنها شکلات‌ها را در کنار صندوق‌های سوپرمارکت به نمایش می‌گذارند تا خرید آنی را تشویق کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها شکلات را در کنار سوپر مارکت سوپرمارکت نمایش می دهند تا خریدهای ناگهانی را تشویق کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I hadn't intended to get one - it was an impulse buy.
[ترجمه گوگل]من قصد نداشتم یکی بگیرم - این یک خرید فوری بود
[ترجمه ترگمان]من قصد نداشتم که یک - این یک انگیزه غریزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The resulting downtrend is not as dynamic as the two preceding moves, with alternating Impulse buy and sell signals.
[ترجمه گوگل]روند نزولی حاصل به اندازه دو حرکت قبلی پویا نیست، با سیگنال‌های خرید و فروش ایمپالس متناوب
[ترجمه ترگمان]روند نزولی منتج به اندازه دو حرکت قبلی، با خرید و فروش سیگنال های متناوب به اندازه دو حرکت قبلی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That would be an iTunes "in-app" purchase. Apple gets its 30 percent cut, but the user is much more likely to make an impulse buy.
[ترجمه گوگل]این خرید «در برنامه» آیتونز خواهد بود اپل کاهش 30 درصدی خود را دریافت می‌کند، اما احتمال خرید آنی توسط کاربر بسیار بیشتر است
[ترجمه ترگمان]این یک خرید \"app\" است اپل ۳۰ درصد کاهش پیدا می کند، اما به احتمال زیاد کاربر نیاز به خرید فوری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This behavior is evident on a much smaller scale as well; when a teenager goes to the mall to watch a movie but comes back with an iPod, then the prefrontal cortex didn't curb the impulse buy.
[ترجمه گوگل]این رفتار در مقیاس بسیار کوچکتر نیز مشهود است وقتی نوجوانی برای تماشای فیلم به مرکز خرید می‌رود اما با آی‌پاد برمی‌گردد، قشر جلوی مغز جلوی خرید ناگهانی را نمی‌گیرد
[ترجمه ترگمان]این رفتار در مقیاس بسیار کوچک تر مشهود است؛ زمانی که یک نوجوان به مرکز خرید می رود تا یک فیلم تماشا کند، اما با آی پد بر می گردد، پس قشر پیش پیشانی این خرید را خنثی نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Americans spend a lot of money buying meals, supplements and products that promise to help them lose weight, whether it's through a diet program or an impulse buy.
[ترجمه گوگل]آمریکایی‌ها پول زیادی را صرف خرید وعده‌های غذایی، مکمل‌ها و محصولاتی می‌کنند که به آنها کمک می‌کند وزن کم کنند، چه از طریق یک برنامه رژیم غذایی یا یک خرید ناگهانی
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها مقدار زیادی پول صرف خرید غذا، مکمل ها، و محصولاتی می کنند که وعده کمک به آن ها در کاهش وزن، چه از طریق برنامه رژیم غذایی و یا انگیزه خرید ناگهانی، را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• an impulse buy is something that you buy because you see it and like it rather than because you planned to buy it.

پیشنهاد کاربران

( خرده فروشی ) خرید های یک دفعه ای و بدون برنامه، خرید هیجانی و در محل فروش مانند آبنبات، مجله، کارت هدیه و . . . .
خرید بی فکر و یهویی
خرید آنی و بی برنامه
خرید تفننی
کرمِ خریدن
خرید هیجانی

خرید هیجانی
خرید برنامه ریزی و پیش بینی نشده

بپرس