• : تعریف: not capable of being put into practice or carried out. • متضاد: feasible, practicable, viable, workable • مشابه: wild
- The proposal had admirable goals, but it was impracticable.
[ترجمه لیدا] این پیشنهاد، اهداف تحسین برانگیزی داشت اما غیرکاربردی بود.
|
[ترجمه گوگل] این پیشنهاد اهداف قابل تحسینی داشت، اما عملی نشد [ترجمه ترگمان] این پیشنهاد اهداف شایان تمجید داشت، اما غیرعملی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. an impracticable person
آدم ناتو
2. an impracticable plan
نقشه ی غیرعملی
3. an impracticable road
جاده ی غیرقابل استفاده
4. The scheme was criticized as too idealistic and impracticable.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] این طرح به خاطر این که خیلی ایده آل گرایانه و غیرعملی بود مورد انتقاد واقع شد
|
[ترجمه گوگل]این طرح به عنوان بیش از حد ایده آلیستی و غیر عملی مورد انتقاد قرار گرفت [ترجمه ترگمان]این طرح به عنوان too و غیرعملی مورد انتقاد قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He openly criticized the plan as impracticable.
[ترجمه گوگل]او آشکارا از این طرح انتقاد کرد و آن را غیرقابل اجرا دانست [ترجمه ترگمان]او صریحا این طرح را غیرعملی مورد انتقاد قرار داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Such measures would be highly impracticable and almost impossible to apply.
[ترجمه گوگل]چنین اقداماتی بسیار غیر عملی و تقریبا غیرممکن خواهد بود [ترجمه ترگمان]چنین اقداماتی بسیار غیرعملی و تقریبا غیر ممکن خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Those new business building plans are impracticable.
[ترجمه گوگل]این طرحهای جدید برای ساخت و ساز تجاری غیرممکن است [ترجمه ترگمان]این طرح های ساختمانی جدید عملی نیستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The changes to the tax system proved impracticable as they were impossible to enforce.
[ترجمه گوگل]تغییرات در سیستم مالیاتی غیرعملی بود زیرا اجرای آنها غیرممکن بود [ترجمه ترگمان]تغییرات در سیستم مالیاتی عملی نشد چون اجرای آن ها غیر ممکن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. There is a point beyond which it becomes impracticable to continue.
[ترجمه گوگل]نقطه ای وجود دارد که فراتر از آن ادامه دادن غیر عملی می شود [ترجمه ترگمان]یک نکته وجود دارد که ادامه آن عملی نخواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It will generally be impracticable to send a copy of standard terms by telex.
[ترجمه گوگل]به طور کلی ارسال یک نسخه از شرایط استاندارد از طریق تلکس غیر عملی خواهد بود [ترجمه ترگمان]به طور کلی، ارسال یک کپی از عبارت های استاندارد توسط telex غیرعملی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Minibuses will provide transportation where walking route is impracticable or inaccessible.
[ترجمه گوگل]مینیبوسها حملونقل را در جایی که مسیر پیادهروی غیرممکن یا غیرقابل دسترس است فراهم میکنند [ترجمه ترگمان]Minibuses حمل و نقل را تامین خواهد کرد که در آن مسیر راه رفتن غیرعملی یا غیرقابل دسترس است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The operation would be totally impracticable.
[ترجمه گوگل]این عملیات کاملا غیر عملی خواهد بود [ترجمه ترگمان]این عمل کاملا غیرعملی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Where this is impracticable, groups or categories of stock items which are similar will need to be taken together.
[ترجمه گوگل]در مواردی که این امر غیرعملی است، گروه ها یا دسته هایی از اقلام موجودی که مشابه هستند باید با هم در نظر گرفته شوند [ترجمه ترگمان]جایی که این کار غیرعملی است، گروه ها یا دسته های اقلام موجودی که مشابه هستند باید با هم در نظر گرفته شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It is impracticable to go for early bite from longer leys.
[ترجمه گوگل]رفتن به نیش زودرس از لیسه های بلندتر غیرممکن است [ترجمه ترگمان]این کار غیرممکن است که از دیر باز شروع به گاز گرفتن کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The damage it would cause makes the idea utterly impracticable.
[ترجمه گوگل]آسیبی که می تواند ایجاد کند، این ایده را کاملا غیر عملی می کند [ترجمه ترگمان]خسارتی که موجب می شود این فکر به کلی غیرممکن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• cannot be carried out, not practicable, cannot be accomplished; impassable; cannot be put into practice, not suited for practical use; stubborn, intractable if a course of action is impracticable, it cannot be carried out.