implausible

/ˌɪmˈplɒzəbl̩//ɪmˈplɔːzɪbl̩/

معنی: غیر محتمل
معانی دیگر: نامحتمل، نامعقول (واروی: plausible)، غیرمقبول، ناپسند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: implausibly (adv.)
• : تعریف: hard to believe or credit.
متضاد: believable, convincing, credible, feasible, plausible

- That the school bus driver had failed to stop for her seemed to her teacher an implausible excuse for lateness.
[ترجمه گوگل] اینکه راننده اتوبوس مدرسه نتوانست برای او توقف کند، به نظر معلمش بهانه ای غیرقابل قبول برای تأخیر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که راننده اتوبوس مدرسه برای تاخیر به teacher excuse implausible
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. These results might be considered implausible.
[ترجمه گوگل]این نتایج ممکن است غیرقابل قبول تلقی شوند
[ترجمه ترگمان]این نتایج غیر منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I had to admit it sounded like an implausible excuse.
[ترجمه گوگل]باید اعتراف می کردم که بهانه ای غیرقابل قبول به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که به نظر an implausible می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Margaret found his excuse somewhat implausible.
[ترجمه محمدرضا شریفی] مارگارت بهانه ی او را به گونه ای نامقبول یافت
|
[ترجمه گوگل]مارگارت بهانه او را تا حدودی غیرقابل قبول یافت
[ترجمه ترگمان]مارگارت excuse را تا حدودی implausible و implausible پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The whole plot of the film is ridiculously implausible.
[ترجمه گوگل]کل داستان فیلم به طرز مضحکی غیر قابل قبول است
[ترجمه ترگمان]کل طرح این فیلم غیر منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He gave a series of increasingly implausible excuses.
[ترجمه گوگل]او مجموعه‌ای از بهانه‌های غیرقابل قبول را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او یک سری عذر غیر منطقی غیر منطقی به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's not entirely implausible that a galaxy could be identical to our own.
[ترجمه گوگل]این که یک کهکشان می تواند با کهکشان ما یکسان باشد، کاملا غیر قابل قبول نیست
[ترجمه ترگمان]کاملا منطقی نیست که یک کهکشان مشابه ما باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her explanation is not implausible.
[ترجمه گوگل]توضیح او غیرقابل قبول نیست
[ترجمه ترگمان]Her implausible نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This idea is totally implausible.
[ترجمه گوگل]این ایده کاملا غیر قابل قبول است
[ترجمه ترگمان]این ایده کاملا غیر منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. While unlikely, this is not in principle altogether implausible, and so the wrong answer would be reached.
[ترجمه گوگل]در حالی که بعید است، این در اصل به طور کلی غیر قابل قبول نیست، و بنابراین به پاسخ اشتباه می‌رسید
[ترجمه ترگمان]در حالی که بعید است این موضوع کاملا غیر منطقی باشد، و بنابراین پاسخ غلط حاصل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yet the very idea was gross and implausible.
[ترجمه گوگل]با این حال، این ایده بسیار ناخوشایند و غیرقابل قبول بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، این ایده نامعقول و غیر منطقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. While such mentalistic constructions may sound implausible at first sight, they are justified in three ways.
[ترجمه گوگل]در حالی که چنین ساختارهای ذهنی ممکن است در نگاه اول غیرقابل قبول به نظر برسند، اما از سه طریق توجیه می شوند
[ترجمه ترگمان]در حالی که چنین ساخت های mentalistic ممکن است در نگاه اول نامحتمل به نظر برسد، اما به سه طریق توجیه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the tremendous earthquakes they showed were somewhat implausible.
[ترجمه گوگل]اما زمین لرزه های مهیبی که آنها نشان دادند تا حدودی غیرقابل قبول بود
[ترجمه ترگمان]اما زمین لرزه های عظیم که آن ها نشان دادند کمی غیر منطقی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But in fact it seems most implausible the ether should do this.
[ترجمه گوگل]اما در واقع غیرممکن به نظر می رسد که اتر این کار را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]اما در واقع به نظر می رسد که غیر منطقی است که اتر باید این کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The film has its rough patches: particularly the implausible speed with which Jeanne catches on to something being amiss with Mika.
[ترجمه گوگل]فیلم نقاط سخت خود را دارد: به ویژه سرعت غیرقابل قبولی که ژان با آن چیزی را که با میکا اشتباه می‌کند می‌یابد
[ترجمه ترگمان]این فیلم لکه های ضخیم خود را دارد: به خصوص سرعت غیر معمول که ژان در مورد چیزی نادرست با میکا به آن اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Moreover in many cases it is implausible.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این در بسیاری از موارد غیرقابل قبول است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این در بسیاری از موارد غیر منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر محتمل (صفت)
unlikely, implausible, improbable, unapt

انگلیسی به انگلیسی

• not plausible, hard to believe, not credible, lacking the appearance of truth
something that is implausible is not easy to believe, and unlikely to be true.

پیشنهاد کاربران

محال
۱. باور نکردنی. غیر واقعی. دور از حقیقت ۲. غیر قابل قبول. ناپذیرفتنی. ناموجه
مثال:
Fear is not an implausible reaction with a war.
ترس یک عکس العمل ناموجه نسبت به یک جنگ نیست.
ناشدنی، نشدنی
غیر منطقی
غیر قابل قبول
باورنکردنی

بپرس