• : تعریف: hard to believe or credit. • متضاد: believable, convincing, credible, feasible, plausible
- That the school bus driver had failed to stop for her seemed to her teacher an implausible excuse for lateness.
[ترجمه گوگل] اینکه راننده اتوبوس مدرسه نتوانست برای او توقف کند، به نظر معلمش بهانه ای غیرقابل قبول برای تأخیر به نظر می رسید [ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که راننده اتوبوس مدرسه برای تاخیر به teacher excuse implausible [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. These results might be considered implausible.
[ترجمه گوگل]این نتایج ممکن است غیرقابل قبول تلقی شوند [ترجمه ترگمان]این نتایج غیر منطقی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I had to admit it sounded like an implausible excuse.
[ترجمه گوگل]باید اعتراف می کردم که بهانه ای غیرقابل قبول به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که به نظر an implausible می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Margaret found his excuse somewhat implausible.
[ترجمه محمدرضا شریفی] مارگارت بهانه ی او را به گونه ای نامقبول یافت
|
[ترجمه گوگل]مارگارت بهانه او را تا حدودی غیرقابل قبول یافت [ترجمه ترگمان]مارگارت excuse را تا حدودی implausible و implausible پیدا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The whole plot of the film is ridiculously implausible.
[ترجمه گوگل]کل داستان فیلم به طرز مضحکی غیر قابل قبول است [ترجمه ترگمان]کل طرح این فیلم غیر منطقی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He gave a series of increasingly implausible excuses.
[ترجمه گوگل]او مجموعهای از بهانههای غیرقابل قبول را ارائه کرد [ترجمه ترگمان]او یک سری عذر غیر منطقی غیر منطقی به او داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. It's not entirely implausible that a galaxy could be identical to our own.
[ترجمه گوگل]این که یک کهکشان می تواند با کهکشان ما یکسان باشد، کاملا غیر قابل قبول نیست [ترجمه ترگمان]کاملا منطقی نیست که یک کهکشان مشابه ما باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Her explanation is not implausible.
[ترجمه گوگل]توضیح او غیرقابل قبول نیست [ترجمه ترگمان]Her implausible نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. This idea is totally implausible.
[ترجمه گوگل]این ایده کاملا غیر قابل قبول است [ترجمه ترگمان]این ایده کاملا غیر منطقی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. While unlikely, this is not in principle altogether implausible, and so the wrong answer would be reached.
[ترجمه گوگل]در حالی که بعید است، این در اصل به طور کلی غیر قابل قبول نیست، و بنابراین به پاسخ اشتباه میرسید [ترجمه ترگمان]در حالی که بعید است این موضوع کاملا غیر منطقی باشد، و بنابراین پاسخ غلط حاصل خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Yet the very idea was gross and implausible.
[ترجمه گوگل]با این حال، این ایده بسیار ناخوشایند و غیرقابل قبول بود [ترجمه ترگمان]با این حال، این ایده نامعقول و غیر منطقی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. While such mentalistic constructions may sound implausible at first sight, they are justified in three ways.
[ترجمه گوگل]در حالی که چنین ساختارهای ذهنی ممکن است در نگاه اول غیرقابل قبول به نظر برسند، اما از سه طریق توجیه می شوند [ترجمه ترگمان]در حالی که چنین ساخت های mentalistic ممکن است در نگاه اول نامحتمل به نظر برسد، اما به سه طریق توجیه می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But the tremendous earthquakes they showed were somewhat implausible.
[ترجمه گوگل]اما زمین لرزه های مهیبی که آنها نشان دادند تا حدودی غیرقابل قبول بود [ترجمه ترگمان]اما زمین لرزه های عظیم که آن ها نشان دادند کمی غیر منطقی بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. But in fact it seems most implausible the ether should do this.
[ترجمه گوگل]اما در واقع غیرممکن به نظر می رسد که اتر این کار را انجام دهد [ترجمه ترگمان]اما در واقع به نظر می رسد که غیر منطقی است که اتر باید این کار را انجام دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The film has its rough patches: particularly the implausible speed with which Jeanne catches on to something being amiss with Mika.
[ترجمه گوگل]فیلم نقاط سخت خود را دارد: به ویژه سرعت غیرقابل قبولی که ژان با آن چیزی را که با میکا اشتباه میکند مییابد [ترجمه ترگمان]این فیلم لکه های ضخیم خود را دارد: به خصوص سرعت غیر معمول که ژان در مورد چیزی نادرست با میکا به آن اشاره می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Moreover in many cases it is implausible.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این در بسیاری از موارد غیرقابل قبول است [ترجمه ترگمان]علاوه بر این در بسیاری از موارد غیر منطقی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
غیر محتمل (صفت)
unlikely, implausible, improbable, unapt
انگلیسی به انگلیسی
• not plausible, hard to believe, not credible, lacking the appearance of truth something that is implausible is not easy to believe, and unlikely to be true.
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم im 📌 این پیشوند، معادل "not" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "not" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 impecunious: having little or no money 🔘 immutable: not able to be changed 🔘 impervious: not affected or influenced by something 🔘 impunity: not punished for wrongdoing 🔘 impudence: not showing respect; being rude 🔘 importunate: not reasonable; annoyingly persistent 🔘 implacable: not able to be calmed or changed 🔘 impassive: not showing any emotion 🔘 imperturbable: not easily upset or disturbed 🔘 impregnable: not able to be defeated or overcome 🔘 imprecation: not polite; an offensive curse or insult 🔘 impeccable: not having any flaws; perfect 🔘 impertinent: not respectful; behaving rudely 🔘 impasse: not able to progress; a deadlock 🔘 immaculate: not dirty or flawed; perfectly clean 🔘 impenetrable: not able to be passed through or solved 🔘 imperceptible: not noticeable or easily perceived 🔘 implausible: not believable or unlikely to be true 🔘 impromptu: not planned; done spontaneously 🔘 improvise: to do something without prior preparation 🔘 imprudent: not wise; lacking good judgment 🔘 immobile: not moving or unable to move 🔘 immense: not small; extremely large 🔘 improvidence: not cautious; lacking foresight 🔘 immediately: not delayed; happening at once 🔘 immortal: not subject to death 🔘 immovable: not able to be moved 🔘 immune: not affected by disease or harm 🔘 impartial: not biased; showing fairness 🔘 impossibility: not capable of happening
✍ توضیح: Not likely to be true or reasonable, hard to believe ❌🤔 🔍 مترادف: Unbelievable ✅ مثال: His explanation of the event was so implausible that no one believed him.
محال
۱. باور نکردنی. غیر واقعی. دور از حقیقت ۲. غیر قابل قبول. ناپذیرفتنی. ناموجه مثال: Fear is not an implausible reaction with a war. ترس یک عکس العمل ناموجه نسبت به یک جنگ نیست.