معنی: حمله کردن، تخطی کردن، تجاوز کردنمعانی دیگر: (با: on یا upon یا against) خوردن به، اصابت کردن، برکوفتن، (با: on یا upon) پرماسیدن، تماس داشتن، خطور کردن، (با: on یا upon) دست اندازی کردن (به حقوق یا مال دیگران)، دست درازی کردن، دست یازیدن، خرد کردن، پرت کردن
• (1)تعریف: to strike or collide with something (usu. fol. by on or upon). • مشابه: knock
- A blaring car horn impinged on my thoughts.
[ترجمه گوگل] صدای بوق ماشین به افکارم برخورد کرد [ترجمه ترگمان] صدای سوت بلندی به گوشم رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to encroach (usu. fol. by on or upon). • مشابه: trespass
- We do not want the school policy to impinge on our parental authority.
[ترجمه گوگل] ما نمی خواهیم سیاست مدرسه به اختیارات والدین ما لطمه بزند [ترجمه ترگمان] ما نمی خواهیم سیاست تحصیلی در اختیار والدین ما قرار بگیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: to have an effect or influence (usu. fol. by on or upon).
- His opinion impinged on her choice.
[ترجمه گوگل] نظر او بر انتخاب او تأثیر گذاشت [ترجمه ترگمان] نظر او impinged بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. She didn't allow her personal problems to impinge on her work.
[ترجمه Frq] او اجازه نداد مسائل شخصی اش اثر بدی روی کارش بگذارد.
|
[ترجمه گوگل]او اجازه نمی داد مشکلات شخصی اش به کارش لطمه بزند [ترجمه ترگمان]او به مشکلات شخصی اش اجازه نمی داد که به کارش ادامه دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He heard the rain impinge on the windows.
[ترجمه گوگل]صدای باران را شنید که به شیشه ها می خورد [ترجمه ترگمان]او صدای برخورد باران به پنجره ها را می شنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Wit Wolzek claimed the legislation could impinge on privacy, self determination and respect for religious liberty.
[ترجمه گوگل]ویت ولزک ادعا کرد که این قانون می تواند به حریم خصوصی، تعیین سرنوشت و احترام به آزادی مذهبی آسیب برساند [ترجمه ترگمان]زیرکی Wolzek مدعی شد که این قانون می تواند بر حریم خصوصی، خودمختاری و احترام به آزادی مذهبی تاثیر بگذارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He never allowed his work to impinge on his private life.
[ترجمه گوگل]او هرگز اجازه نمی داد کارش به زندگی خصوصی اش ضربه بزند [ترجمه ترگمان]او هرگز اجازه ورود به زندگی خصوصی خود را نمی داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The preparations for war were beginning to impinge.
[ترجمه گوگل]مقدمات جنگ شروع به تضاد داشت [ترجمه ترگمان]تدارکات جنگ شروع شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Personal problems experienced by students may impinge on their work.
[ترجمه گوگل]مشکلات شخصی که دانش آموزان تجربه می کنند ممکن است بر کار آنها تأثیر بگذارد [ترجمه ترگمان]مشکلات شخصی تجربه شده توسط دانش آموزان ممکن است بر روی کار آن ها تاثیر بگذارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Your political opinions will necessarily impinge on your public life.
[ترجمه گوگل]عقاید سیاسی شما لزوماً بر زندگی عمومی شما تأثیر می گذارد [ترجمه ترگمان]عقاید سیاسی شما لزوما در زندگی عمومی شما تاثیر خواهد گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Her opinion will impinge on my decision.
[ترجمه گوگل]نظر او بر تصمیم من تأثیر می گذارد [ترجمه ترگمان] نظر اون به تصمیم من ضربه می زنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Rays of light impinge upon the water.
[ترجمه گوگل]پرتوهای نور به آب برخورد می کنند [ترجمه ترگمان]نور چراغی روی آب دیده می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The government's spending limits will seriously impinge on the education budget.
[ترجمه گوگل]محدودیت های هزینه ای دولت به شدت بر بودجه آموزش و پرورش لطمه می زند [ترجمه ترگمان]محدودیت بودجه دولت به شدت بر بودجه آموزشی تاثیر خواهد گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Except, of course, where they directly impinge on me, that is.
[ترجمه گوگل]البته به جز جایی که مستقیماً به من تجاوز می کنند، یعنی [ترجمه ترگمان]البته به غیر از اینکه، جایی که مستقیم به من برخورد می کنند، همین است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. It is important to know whether this will impinge heavily on the poor.
[ترجمه گوگل]مهم است که بدانیم آیا این به شدت بر فقرا تأثیر خواهد گذاشت یا خیر [ترجمه ترگمان]مهم است که بدانیم آیا این مساله به شدت بر فقرا تاثیر خواهد گذاشت یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. No external quantity constraints impinge upon the behaviour of firms.
[ترجمه گوگل]هیچ محدودیت کمیت خارجی بر رفتار شرکت ها تأثیر نمی گذارد [ترجمه ترگمان]هیچ محدودیت کمیت خارجی بر رفتار شرکت ها تاثیر نمی گذارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The proposed fencing would impinge on a public bridleway which traverses the field.
[ترجمه گوگل]حصار پیشنهادی به یک پل بند عمومی که از میدان عبور می کند برخورد می کند [ترجمه ترگمان]شمشیربازی پیشنهادی بر یک bridleway عمومی که از میدان عبور می کند، برخورد خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The cheaper RISC-based machines are likely to impinge directly on the territory occupied by the company's newly announced Pentium machines.
[ترجمه گوگل]ماشینهای ارزانتر مبتنی بر RISC احتمالاً مستقیماً به قلمرو اشغال شده توسط ماشینهای پنتیوم جدید این شرکت برخورد میکنند [ترجمه ترگمان]ماشین های cheaper RISC به احتمال زیاد می توانند مستقیما در محدوده اشغال شده توسط ماشین های پنتیوم جدید شرکت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
حمله کردن (فعل)
attack, souse, aggress, assail, impinge, lay on, set on
• collide, hit; infringe, encroach, intrude; make an impression, influence something that impinges on you has an effect on you, often by restricting the way that you can behave; a formal word.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To have an effect or impact, often negatively; to encroach upon ⚔️ 🔍 مترادف: Encroach ✅ مثال: The new law impinges on the freedom of speech
تجاوز کردن. دست اندازی کردن ( به حقوق یا مال دیگران ) مثال: Impinging on other people's rights. دست درازی کردن {و تجاوز} به حقوق دیگران
برخوردن کردن
تأثیر مخرب داشتن
تاثیر منفی گذاشتن روی… ( اغلب در اثر محدود کردن چیزی )
نفوذ کردن
دست درازی
اثر گذاشتن
مختل کردن
مخدوش کردن
اثر گذاشتن - ضربه
اثر منفی گذاشتن * حرف اضافه این فعل نیز on یا upon است