impermissible

/ˌɪmpərˈmɪsəbl̩//ˌɪmpɜːˈmɪsəbl̩/

معنی: ممنوع، غیر مجاز، ناروا
معانی دیگر: ناروا، ممنوع، غیرمجاز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: impermissibility (n.)
• : تعریف: not to be permitted; unallowable.
متضاد: permissible

جمله های نمونه

1. There are certain topics of conversation that are impermissible in polite society.
[ترجمه گوگل]برخی موضوعات گفتگو وجود دارد که در جامعه مودب جایز نیست
[ترجمه ترگمان]موضوعات خاصی از گفتگو وجود دارد که در جامعه مودب ممنوع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To switch off the respirator otherwise is impermissible.
[ترجمه گوگل]خاموش کردن ماسک تنفسی در غیر این صورت غیر مجاز است
[ترجمه ترگمان]خاموش کردن the غیر مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That legislative effort is clearly impermissible under the Commerce Clause of the Constitution.
[ترجمه گوگل]این تلاش قانونگذاری به وضوح تحت بند بازرگانی قانون اساسی غیرمجاز است
[ترجمه ترگمان]این تلاش قانون گذاری، طبق قانون اساسی قانون اساسی غیر مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Such a state of affairs is entirely impermissible.
[ترجمه گوگل]چنین حالتی کاملاً غیرمجاز است
[ترجمه ترگمان]چنین وضعیتی کاملا غیر مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Certainly, it would be impermissible to say that the American Republic is in any sense better than Albania under its late, unlamented, Stalinist leader, Enver Hoxa.
[ترجمه گوگل]مسلماً نمی توان گفت که جمهوری آمریکا به هر جهت بهتر از آلبانی در زمان رهبر فقید و غیرقابل تأسف استالینیست خود، انور هوکسا است
[ترجمه ترگمان]قطعا، غیر مجاز خواهد بود که بگوییم که جمهوری آمریکا در هر حسی بهتر از آلبانی تحت رهبری late، unlamented، leader Stalinist، انور Hoxa است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is impermissible to be optimistic about the present condition of the manpower development.
[ترجمه گوگل]خوشبین بودن به وضعیت فعلی توسعه نیروی انسانی غیرمجاز است
[ترجمه ترگمان]داشتن خوشبین بودن در مورد شرایط کنونی توسعه نیروی انسانی غیر مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All these acts are divisive and therefore impermissible.
[ترجمه گوگل]همه این اعمال تفرقه افکن و در نتیجه غیر مجاز است
[ترجمه ترگمان]همه این کارها divisive و بنابراین غیر مجاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is impermissible to interfere in politics in the name of religion.
[ترجمه گوگل]دخالت در سیاست به نام دین جایز نیست
[ترجمه ترگمان]دخالت در سیاست به نام مذهب غیر مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. an impermissible invasion of privacy.
[ترجمه گوگل]تجاوز غیرمجاز به حریم خصوصی
[ترجمه ترگمان]یک تجاوز به حریم خصوصی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Codes of conduct were beginning to emerge and a range of permissible and impermissible subjects was being informally drawn up.
[ترجمه گوگل]قوانین رفتاری در حال ظهور بود و طیفی از موضوعات مجاز و غیرمجاز به طور غیررسمی تدوین می شد
[ترجمه ترگمان]کده ای رفتاری در حال پدیدار شدن بودند و طیف وسیعی از موضوعات مجاز و غیرمجاز به طور غیر رسمی کشیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I consider that such doctrine would be dangerous and impermissible.
[ترجمه گوگل]به نظر من چنین دکترینی خطرناک و غیرمجاز است
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم چنین دکترین خطرناک و غیر مجاز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Furthermore, school supervision of the activities is precisely the kind of entanglement that is impermissible under constitutional precedents.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نظارت مدرسه بر فعالیت ها دقیقاً نوعی درهم تنیدگی است که با توجه به سوابق قانون اساسی جایز نیست
[ترجمه ترگمان]به علاوه نظارت مدرسه بر فعالیت ها دقیقا نوعی از entanglement است که تحت سوابق قانون اساسی غیر مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The conduct of the officers in this case was impermissible.
[ترجمه گوگل]رفتار مأموران در این مورد غیرمجاز بود
[ترجمه ترگمان]رفتار افسران در این مورد غیر مجاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Slackness, procrastination, endless discussion without decision, and decision without implementation are all impermissible.
[ترجمه گوگل]سستی، تعلل، بحث بی پایان بدون تصمیم و تصمیم بدون اجرا همه جایز نیست
[ترجمه ترگمان]طفره رفتن، به تعویق انداختن، بحث پایان ناپذیر بدون تصمیم گیری و تصمیم بدون اجرا همه غیر مجاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ممنوع (صفت)
forbidden, prohibited, impermissible, unallowed

غیر مجاز (صفت)
illegal, impermissible, wildcat, unallowable

ناروا (صفت)
illegitimate, undue, unjust, inadmissible, impermissible, inadvisable, trumped-up

انگلیسی به انگلیسی

• not allowed, forbidden

پیشنهاد کاربران

بپرس