impeach

/ˌɪmˈpiːt͡ʃ//ɪmˈpiːt͡ʃ/

معنی: متهم کردن، احضار نمودن، باز داشتن، عیب جویی کردن، بدادگاه جلب کردن، تردید کردن در، اعلام جرم کردن
معانی دیگر: (شرف یا شهرت یا درستی کسی را) مورد تردید قرار دادن، مورد پرسش قرار دادن، کارمند عالی رتبه را به دادگاه ویژه بردن (وخلع مقام کردن)، (مهجور) رجوع شود به: impeachment، عیب گرفتن از، مانع شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impeaches, impeaching, impeached
مشتقات: impeacher (n.)
(1) تعریف: in an appropriate tribunal, to accuse of or charge with misconduct of public office.

- President Andrew Johnson was impeached in 1868 but was acquitted of the charges by a single vote in the Senate and remained in office until the end of his term.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور اندرو جانسون در سال 1868 استیضاح شد، اما با یک رأی در مجلس سنا از اتهامات تبرئه شد و تا پایان دوره ریاست جمهوری خود در سمت خود باقی ماند
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور اندرو جانسون در سال ۱۸۶۸ به دادگاه احضار شد، اما از اتهامات یک رای واحد در مجلس سنا تبرئه شد و تا پایان دوره ریاست جمهوری باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cast doubt or discredit on.

- The magazine article impeaches the mayor's honor.
[ترجمه Javad Keyhan] مقاله ی روزنامه احترام و آبروی شهردار را زیر سوال برده
|
[ترجمه گوگل] مقاله مجله استیضاح شهردار است
[ترجمه ترگمان] مقاله مجله به افتخار شهردار منتشر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The committeedecided to impeach the President.
[ترجمه سوسن] کمیته تصمیم گرفت رئیس جمهور را استیضاح کند
|
[ترجمه گوگل]کمیته تصمیم به استیضاح رئیس جمهور گرفت
[ترجمه ترگمان] متهم به متهم کردن رئیس جمهور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He tried to impeach Mr Premadasa, accusing the president of corruption.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد آقای پرماداسا را ​​با متهم کردن رئیس جمهور به فساد استیضاح کند
[ترجمه ترگمان]او تلاش کرد آقای Premadasa را به اتهام فساد متهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They will decide this week whether to impeach him.
[ترجمه گوگل]آنها این هفته تصمیم خواهند گرفت که آیا او را استیضاح کنند یا خیر
[ترجمه ترگمان]آن ها در این هفته تصمیم خواهند گرفت که او را متهم کنند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Congress voted to impeach the President, but he resigned before any action was taken.
[ترجمه Amir] کنگره رای داد تا رئیس جمهور را استیضاح کند، اما او قبل از هر اقدام، استعفا داد
|
[ترجمه گوگل]کنگره به استیضاح رئیس جمهور رأی داد، اما او قبل از هر اقدامی استعفا داد
[ترجمه ترگمان]کنگره به استیضاح رئیس جمهور رای داد، اما او قبل از اینکه اقدامی صورت گیرد استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They're going to impeach him.
[ترجمه گوگل]آنها او را استیضاح می کنند
[ترجمه ترگمان]می خواهند او را متهم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If the House votes to impeach, managers are selected to present the case to the Senate.
[ترجمه گوگل]اگر مجلس به استیضاح رأی دهد، مدیرانی برای ارائه پرونده به سنا انتخاب می شوند
[ترجمه ترگمان]اگر مجلس به اتهام impeach رای دهد، مدیران برای ارائه این پرونده به مجلس سنا انتخاب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Impeach of manager of his decision whereaboutldirection attendants this.
[ترجمه گوگل]استیضاح مدیر تصمیم خود را در کجای جهت همراهان این است
[ترجمه ترگمان]impeach مدیر تصمیم خود شرکت کنندگان این کار را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must impeach the judge for taking bribes.
[ترجمه گوگل]ما باید قاضی را به دلیل گرفتن رشوه استیضاح کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید قاضی را برای گرفتن رشوه در نظر بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The actual market has long been abandoned impeach solar photovoltaic power station roof and network approach.
[ترجمه گوگل]بازار واقعی به مدت طولانی استیضاح خورشیدی نیروگاه فتوولتائیک سقف و رویکرد شبکه رها شده است
[ترجمه ترگمان]بازار واقعی مدت مدیدی است که از سقف نیروگاه فتوولتائیک خورشیدی و رویکرد شبکه رها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The angry congressman wanted to impeach the President.
[ترجمه گوگل]نماینده خشمگین کنگره می خواست رئیس جمهور را استیضاح کند
[ترجمه ترگمان]عضو کنگره عصبانی خواستار استیضاح رئیس جمهور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Are you brave enough to impeach or disclose the units or individuals that contaminate environment?
[ترجمه Javad Keyhan] آیا شما شجاعت لازم برای به زیر سوال بردن یا افشای نام کسانی یا واحد هایی ک آلوده کننده محیط زیست اند دارید ؟
|
[ترجمه گوگل]آیا به اندازه کافی شجاع هستید که واحدها یا افرادی را که محیط را آلوده می کنند، استیضاح یا افشا کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما به اندازه کافی شجاعت دارید که واحدها یا افرادی را که محیط را آلوده می کنند فاش کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Richard M. Nixon: They cant impeach me for bombing Cambodia. The president can bomb anybody he likes.
[ترجمه گوگل]ریچارد ام نیکسون: آنها نمی توانند من را به خاطر بمباران کامبوج استیضاح کنند رئیس جمهور می تواند هر کسی را که دوست دارد بمباران کند
[ترجمه ترگمان]ریچارد ام نیکسون: آن ها نمی توانند مرا متهم به بمباران کامبوج کنند رئیس جمهور می تواند هر کسی که دوست دارد را خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The lawyers tried to impeach the credibility of the witnesses.
[ترجمه گوگل]وکلا سعی کردند اعتبار شاهدان را استیضاح کنند
[ترجمه ترگمان]وکلای مدافع سعی کردند که اعتبار شاهدان را زیر سوال ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متهم کردن (فعل)
libel, accuse, incriminate, indict, denounce, impute, criminate, impeach, inculpate, delate

احضار نمودن (فعل)
arraign, impeach

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

عیب جویی کردن (فعل)
impeach, criticize, carp, cavil, find faults, nag, vituperate

بدادگاه جلب کردن (فعل)
impeach

تردید کردن در (فعل)
question, impeach

اعلام جرم کردن (فعل)
indict, impeach

تخصصی

[حقوق] متهم کردن، تحت تعقیب قرار دادن، انکار کردن، علیه مأمور دولت اعلام جرم کردن، جرح کردن (شاهد)، اعتراض کردن، مورد تردید قرار دادن

انگلیسی به انگلیسی

• accuse; formally charge with misconduct; cast doubt upon; remove from office
in the united states, if a government official or politician is impeached, they are charged with committing a serious crime in connection with their job.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To formally accuse a public official of misconduct; to challenge the integrity of someone ⚖️
🔍 مترادف: Indict
✅ مثال: The president was impeached for misconduct in office
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : impeach
✅️ اسم ( noun ) : impeachment
✅️ صفت ( adjective ) : impeachable
✅️ قید ( adverb ) : _
( در مورد جرم سنگین مرتبط با شغل یک مقام ) پیگرد قانونی کردن/تحت پیگرد قانونی قرار دادن
. The governor was impeached for wrongful use of state money
. The federal judge faces impeachment
. An impeachable offence
1. حقوق جزا
طرح اتهام یا اتهام
2. حقوق کیفری بریتانیا
متهم کردن به یک جنایت، به ویژه خیانت یا هر جرم دیگری علیه دولت
3. عمدتا ایالات متحده
متهم کردن ( یک مقام دولتی ) به جرمی که در مقام رسمی انجام شده است
...
[مشاهده متن کامل]

4. به چالش کشیدن یا زیر سوال بردن ( صداقت، درستکاری یک فرد، و غیره )
5. استیضاح

با اقای" امینی" که واپرسیدن را پیشنهادند، موافقم. فقط اگر بخواهیم جداگونه این کارواژه/فعل را بصرفیم مشکل ایجاد می شود. انسجام معنی آن واژه از بین می رود ( وا می پُرسد؟ )
بنابراین بهتر است آن را یکسره بصرفیم.
م. ث =
آن ها رییس جمهور را در روز ۲شنبه می واپُرسند.
صدور کیفرخواست
واپرسی/واپرسیدن/واپرسش
( برابرِ فارسی استیضاح )
بازخواست کردن ، بازخواهی کردن
استیضاح کردن

بپرس