• : تعریف: the condition or quality of lacking or being unaffected by emotion.
- The press secretary retained her impassivity in the face of journalists' angry questions.
[ترجمه گوگل] منشی مطبوعاتی در مواجهه با سؤالات خشمگین روزنامه نگاران بی حوصلگی خود را حفظ کرد [ترجمه ترگمان] دبیر مطبوعاتی impassivity خود را در مواجهه با سوالات خشمگینانه روزنامه نگاران حفظ کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I entered and with equal impassivity turned to face the corridor.
[ترجمه گوگل]وارد شدم و با همان بی حوصلگی به سمت راهرو چرخیدم [ترجمه ترگمان]من وارد اتاق شدم و به طرف راهرو رفتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Impassivity by sellers is a highly effective style for both trade and investment, but it requires counterparts who are short on research.
[ترجمه گوگل]بی تاب بودن توسط فروشندگان یک سبک بسیار مؤثر برای تجارت و سرمایه گذاری است، اما به همکارانی نیاز دارد که در تحقیق کوتاهی کنند [ترجمه ترگمان]impassivity توسط فروشندگان یک سبک بسیار موثر برای تجارت و هم سرمایه گذاری است، اما به همتایان خود نیاز دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. In dreams and in love there is no impassivity.
[ترجمه گوگل]در رویاها و در عشق هیچ بی حوصلگی وجود ندارد [ترجمه ترگمان]در عالم رویا و در عشق there وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. But the dad answered with his impassivity:"the man talking about these words must have nothing in his pocket. "
[ترجمه گوگل]اما پدر با بی حوصلگی پاسخ داد: مردی که از این حرف ها می گوید باید چیزی در جیبش نباشد [ترجمه ترگمان]اما پدر با impassivity پاسخ داد: \" مردی که در مورد این کلمات صحبت می کند، نباید چیزی در جیب داشته باشد \" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Like impassivity, the stern approach requires a poker face but unlike its sister style, motives and technique are made plain from the start.
[ترجمه گوگل]مانند بی تاب بودن، رویکرد سختگیرانه نیاز به چهره پوکر دارد، اما برخلاف سبک خواهرش، انگیزه ها و تکنیک ها از همان ابتدا آشکار می شوند [ترجمه ترگمان]همانند impassivity، رویکرد سخت به یک صورت پوکر نیاز دارد اما برخلاف سبک خواهر آن، انگیزه ها و تکنیک از ابتدا آشکار می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. As this exposure of his plot to escape, Paul was startled out of impassivity.
[ترجمه گوگل]با افشای نقشهاش برای فرار، پل از بیتابی بهت زده شد [ترجمه ترگمان]به محض این که داستان توطئه او برای فرار افتاد، پل از impassivity جا به جا شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Though the audience didn't like his speech and spoke ill of him, Senator Tomson was still in impassivity.
[ترجمه Mrjn] اگرچه حضار سخنرانی او را دوست نداشتند و درباره او بد گفتند، سناتور تامسون همچنان خونسرد بود.
|
[ترجمه گوگل]اگرچه حضار سخنرانی او را دوست نداشتند و درباره او بد گفتند، سناتور تامسون هنوز در حالت ابهام بود [ترجمه ترگمان]هر چند تماشاگران از گفتار او خوششان نمی آمد و از او بدگویی می کردند، سناتور Tomson هنوز در impassivity بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A "freedom realm" emerges suddenly while Heidegger"s unusual thinking about those usual problems, which the things and we gain the impassivity of liberal being.
[ترجمه گوگل]یک «قلمرو آزادی» ناگهان پدیدار میشود، در حالی که تفکر غیرعادی هایدگر در مورد آن مشکلات معمولی، که اشیا و ما به انفعال لیبرال دست پیدا میکنیم [ترجمه ترگمان]یک \"قلمرو آزادی\" ناگهان در حالی ظاهر می شود که هایدگر در مورد آن مشکلات معمولی فکر می کند، که در آن چیزها و ما قدرت لیبرال بودن را به دست می آوریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• apathy, indifference, lack of feeling; calmness; lack of sensitivity to pain