impartiality

/ˌɪmˌpɑːrʃiˈæləti//ˌɪmˌpɑːʃɪˈælɪti/

معنی: انصاف، بیطرفی
معانی دیگر: بیطرفی

جمله های نمونه

1. The BBC must ensure that due impartiality is preserved in its news programmes.
[ترجمه موسی] بی بی سی باید اطمینان حاصل کند که بی طرفی لازم ( مناسب ) در برنامه های خبری خود حفظ شده است.
|
[ترجمه گوگل]بی بی سی باید اطمینان حاصل کند که بی طرفی در برنامه های خبری خود رعایت می شود
[ترجمه ترگمان]بی بی سی باید اطمینان حاصل کند که بی طرفی در برنامه های خبری خود حفظ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Impartiality is essential to a judge.
[ترجمه موسی] انصاف برای یک قاضی واجب است.
|
[ترجمه گوگل]بی طرفی برای یک قاضی ضروری است
[ترجمه ترگمان]impartiality برای یک قاضی ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He shows impartiality and detachment.
[ترجمه گوگل]او بی طرفی و بی طرفی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]impartiality و واحد را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The state must ensure the independence and impartiality of the justice system.
[ترجمه گوگل]دولت باید استقلال و بی طرفی سیستم قضایی را تضمین کند
[ترجمه ترگمان]دولت باید استقلال و بی طرفی سیستم قضایی را تضمین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Impartiality is a concept which has been used to convey many things.
[ترجمه گوگل]بی طرفی مفهومی است که برای انتقال بسیاری از چیزها استفاده شده است
[ترجمه ترگمان]impartiality مفهومی است که برای انتقال بسیاری از چیزها مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Impartiality is a vital feature of the conciliation officer's role.
[ترجمه گوگل]بی طرفی یکی از ویژگی های حیاتی نقش افسر سازش است
[ترجمه ترگمان]impartiality یکی از ویژگی های حیاتی نقش افسر آشتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your impartiality in weighing the evidence they have presented to you is the ornament of our system at law.
[ترجمه گوگل]بی طرفی شما در سنجش مدارکی که به شما ارائه کرده اند، زینت نظام حقوقی ماست
[ترجمه ترگمان]بی طرفی شما در سنجش مدارک ارائه شده به شما، زینت سیستم ما در قانون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Along with them went the baggage of impartiality, high quality, good taste and decency.
[ترجمه گوگل]همراه با آنها توشه بی طرفی، کیفیت بالا، سلیقه خوب و نجابت رفت
[ترجمه ترگمان]همراه با آن ها بار و بنه بی طرفی، کیفیت عالی، سلیقه خوب و ادب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was that reputation for impartiality that in December 199 won him the sensitive post of investigating Gingrich.
[ترجمه گوگل]این شهرت بی طرفی بود که در دسامبر 199 پست حساس تحقیق گینگریچ را برای او به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]این شهرت بیطرفی بود که در ماه دسامبر ۱۹۹ پست حساس بررسی گینگریچ را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Impartiality and family power structures Embarking on family counselling can subtly change the relationship between the counsellor and the older counsellee.
[ترجمه گوگل]بی طرفی و ساختارهای قدرت خانواده شروع به مشاوره خانواده می تواند رابطه بین مشاور و مشاور مسن تر را به طور نامحسوس تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]ساختارهای قدرت خانوادگی و خانوادگی وابسته به مشاوره خانواده می توانند به طور ظریفی رابطه بین مشاور و the قدیمی تر را تغییر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In Britain, questions have been raised over the impartiality of the regulatory authority.
[ترجمه گوگل]در بریتانیا، سوالاتی در مورد بی طرفی مقام نظارتی مطرح شده است
[ترجمه ترگمان]در بریتانیا، پرسش هایی بر سر بیطرفی قدرت قانونی مطرح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her impartiality stood me in good stead.
[ترجمه گوگل]بی طرفی او در جای خوبی برایم ایستاد
[ترجمه ترگمان]بی طرفی او به جای من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Consequently, our stereotyped appraisal bears some impartiality to be rectified.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، ارزیابی کلیشه‌ای ما دارای برخی بی‌طرفی است که باید اصلاح شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، ارزیابی کلیشه ای ما برخی بی طرفی را برای تصحیح آن نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The governors could be stripped of their job of overseeing the BBC's "impartiality and accuracy" with the task handed to the quango .
[ترجمه گوگل]فرمانداران می توانند از وظیفه نظارت بر "بی طرفی و دقت" بی بی سی با وظیفه ای که به کوانگو سپرده شده است، محروم شوند
[ترجمه ترگمان]فرمانداران می توانند از کار خود برای نظارت بر \"بی طرفی و صحت\" بی بی سی با این وظیفه که به the محول شده است، محروم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Tenet of Testing, Appraisal and Certification: Independence, Impartiality, Scientificalness and Accuracy.
[ترجمه گوگل]اصل آزمایش، ارزیابی و صدور گواهینامه: استقلال، بی طرفی، علمی بودن و دقت
[ترجمه ترگمان]تنت of، ارزیابی و گواهی صلاحیت: استقلال، impartiality، Scientificalness و دقت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انصاف (اسم)
justice, equity, impartiality

بیطرفی (اسم)
impartiality, neutrality

تخصصی

[حقوق] بی طرفی

انگلیسی به انگلیسی

• fairness, objectivity, neutrality, freedom from prejudice

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : impartiality
صفت ( adjective ) : impartial
قید ( adverb ) : impartially
Impartiality : بی طرفی ( اخلاق )
Prejudice : پیش داوری
Bias : گرایستگی یا سوگیری یا سوگرایی
Fanaticism : تعصب
🔴🔴تعریف بی طرفی ( Imaprtiality )
بی طرفی یکی از اصول عدالت است مبنی بر اینکه تصمیمات باید بر مبنای معیارهای عینی باشد، نه بر مبنای گرایش های خاص، پیش داوری یا نفع طلبی. معمولاً نگاه بی طرفانه، نگاه اخلاقی محسوب می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

Principle of justice holding that decisions should be based on objective criteria
Impartiality ( also called evenhandedness or fair - mindedness ) is a principle of justice holding that decisions should be based on objective criteria, rather than on the basis of bias, prejudice, or preferring the benefit to one person over another for improper reasons.
🔴تعریف پیش داوری ( Prejudice ) :
پیش داوری به پافشاریِ بدونِ دلیل و غیرِ قابلِ اثباتِ فلسفی یا تجربی گویند. ریشهٔ پیش داوری علاقه به یک عقیده یا شخصی است که باعث می شود که انسان به راحتی حرف بی دلیل یا بدون دلایل کافی را نه تنها بپذیرد، بلکه بر روی آن پافشاری هم داشته باشد. نقطه مقابل پیش داوری قضاوت بیطرف و عادلانه است که در آن فهم و قضاوت افراد و کارها از روی حقیقت است
🔴تعریف سوگیری ( Bias ) :
گرایستگی یا سوگیری یا سوگرایی، تمایل به جانبداری از یک نظریه یا قضیه بدون بررسیِ درستی یا نادرستی آن است و با خودداری و امتناع از در نظر گرفتن دیدگاه های جایگزین منطقی همراه است. سوگیری غالباً به طور ناآگاهانه در داوری شخص اثر می گذارد و غالباً به سوءتفاهم و تعارض می انجامد. افراد می توانند در دفاع یا در برابر یک فرد، قومیّت، ملّت، مذهب، طبقهٔ اجتماعی، حزب سیاسی و اُلگوهای نظری و ایدئولوژیک در حوزه های علمی دچار سوگیری شوند. سوگیری به معنی یک جانبه گرایی و فاقد دیدگاه بی طرفانه یا نداشتن یک ذهن باز است. سوگیری می تواند به شکل های مختلف نمود یابد و با پیشداوری و شهود مربوط است.
در علم و مهندسی، سوگیری یک خطای سیستماتیک است. نتایج سوگیری آماری از یک نمونهٔ ناعادلانهٔ جمعیتی، یا از فرایند برآوردی است که نتایج دقیقی را به طور متوسط و سرشکن به دست نمی دهد
🔴تعریف تعصب ( Fanaticism ) :
تعصب یک باور یا رفتار است که با حرارت بی چون و چرا، برای تمام اهداف با موضوعات مختلف، یا با شور و شوق وسواسی برای تفریح یا سرگرمی انجام شود. به عبارت دیگر تعصب به معنای اعتقاد و باور شدید و غیرمنطقی نسبت به یک چیز است حتی اگر آن چیز اشتباه و نادرست باشد . فیلسوف جرج سانتایانا تعصب را اینچنین تعریف کرده است: �تلاش خود را مضاعف کردن وقتی هدف را فراموش کرده اید�. به باور وینستون چرچیل، �متعصب کسی است که نمی تواند نظر خود را تغییر دهد یا موضوع را عوض کند�. با هر دو تعریف، متعصب، استانداردهای بسیار سخت و سفت و آستانه تحمل پایین برای آرا و نظرهای مخالف دارد.

بدون غرض ورزی
impartiality ( noun ) = بی غرضی، بی طرفی، انصاف، بی تعصبی، عدالت، عدل
examples:
1 - judges are known for their impartiality.
قضات به خاطر انصافشان ( بی طرفیشان، عدالتشان ) معروف هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - The state must ensure the independence and impartiality of the justice system.
دولت باید استقلال و بی طرفی نظام دادگستری را تضمین کند.
3 - He is often chosen as a mediator, reflecting his reputation for impartiality.
او اغلب به عنوان میانجی انتخاب می شود و انعکاس ( نشان ) دهنده شهرت وی در بی طرفی است.
4 - Showing absolute impartiality and neutrality was vital to avoid charges of favouritism.
نشان دادن انصاف و بی طرفی مطلق برای جلوگیری از اتهامات طرفداری بسیار واجب بود.
5 - Defence lawyers questioned the impartiality of the military officers who will sit as both judges and jury.
وکلای مدافع بی طرفی افسران نظامی را که هم به عنوان قاضی و هم به عنوان هیئت منصفه حضور خواهند داشت ، زیر سال بردند.
با سه کلمه مترادف است : equity، justice ، fairness

بی غرضی

بپرس