impaired

/ɪmˈpɛrd//ɪmˈpɛrd/

معنی: خراب

جمله های نمونه

1. impaired vision
نقص بینایی

2. that accident impaired his hearing
آن تصادف به شنوایی او آسیب رساند.

3. his health was impaired by too much smoking
سیگار کشیدن زیاد به تندرستی او آسیب رساند.

4. the output of produce was impaired by bad weather
هوای بد به تولید محصولات کشاورزی صدمه زد.

5. A recurring knee injury may have impaired his chances of winning the tournament.
[ترجمه فلاح محمدی] عود مجددمشکل زانوی او ممکن است شانس برنده شدن را در مسابقات کاهش دهد.
|
[ترجمه محمد حسن اسایش] آسیب مفصل زانوی اوممکن است مانع برنده شدن او شود
|
[ترجمه گوگل]آسیب دیدگی مکرر زانو ممکن است شانس او ​​را برای برنده شدن در مسابقات مختل کرده باشد
[ترجمه ترگمان]یکی از آسیب های مفصل زانو ممکن است به شانس خود برای برنده شدن این مسابقات آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The illness had impaired his ability to think and concentrate.
[ترجمه محمد حسن اسایش] بیماری به توانایی وتمرکز فکری او آسیب رسانیده بود
|
[ترجمه گوگل]این بیماری توانایی تفکر و تمرکز او را مختل کرده بود
[ترجمه ترگمان]بیماری به توانایی او برای فکر کردن و تمرکز دچار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His hearing was impaired by the continuous great noise for a long period of time.
[ترجمه گوگل]شنوایی او به دلیل سر و صدای زیاد مداوم برای مدت طولانی دچار اختلال شد
[ترجمه ترگمان]شنوایی او برای مدتی طولانی دچار اختلال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His age impaired his chances of finding a new job.
[ترجمه Fateme] سن او شانس پیدا کردن شغل جدید را ازش گرفته بود
|
[ترجمه gulakh] سن او در یافتن شغل جدید اختلال ایجاد کرده بود
|
[ترجمه گوگل]سن او شانس او ​​را برای یافتن شغل جدید کاهش داد
[ترجمه ترگمان]سنش به شانس او برای یافتن شغل جدیدی دچار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some of her cognitive functions have been impaired.
[ترجمه گوگل]برخی از عملکردهای شناختی او مختل شده است
[ترجمه ترگمان]برخی از کارکرده ای شناختی او آسیب دیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Today's attack has seriously impaired attempts to achieve peace in the area.
[ترجمه گوگل]حمله امروز به طور جدی تلاش ها برای دستیابی به صلح در منطقه را مختل کرده است
[ترجمه ترگمان]حمله امروز به شدت تلاش برای دستیابی به صلح در این منطقه را مختل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Impaired glucose tolerance is a condition that means your blood glucose falls between normal and diabetic.
[ترجمه گوگل]اختلال تحمل گلوکز شرایطی است که به این معنی است که گلوکز خون شما بین نرمال و دیابتی قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]تحمل ضعیف گلوکز یک شرط است که به این معنی است که گلوکز خون شما بین قند و قند قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Frisch suggested that underweight women would also have impaired reproductive function owing to a lack of oestrogen produced in adipose tissue.
[ترجمه گوگل]فریش پیشنهاد کرد که زنان کم وزن نیز به دلیل کمبود استروژن تولید شده در بافت چربی، عملکرد تولید مثلی را مختل می کنند
[ترجمه ترگمان]فریش پیشنهاد داد که زنان با وزن کم نیز به علت کمبود هورمون استروژن که در بافت چربی تولید می شود، دچار نقص عملکرد تولید مثلی نیز خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Guide dogs open up the lives of the blind or visually impaired.
[ترجمه گوگل]سگ های راهنما زندگی نابینایان یا کم بینایان را باز می کنند
[ترجمه ترگمان]سگ های راهنما زندگی کور و یا بینایی بینایی را باز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rights protection law for the comsumers enables any impaired comsumer to claim money from the company.
[ترجمه گوگل]قانون حمایت از حقوق برای مشتریان، هر مشتری آسیب دیده را قادر می سازد تا از شرکت پول مطالبه کند
[ترجمه ترگمان]قانون حفاظت از حقوق برای the، هر فرد آسیب دیده را قادر می سازد که از شرکت پول مطالبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خراب (صفت)
desolate, bad, spoiled, rotten, ill, ruined, devastated, impaired, ruinous, miscreant, depraved, rotten-hearted, tumble-down, wasted

انگلیسی به انگلیسی

• damaged, weakened, adversely affected

پیشنهاد کاربران

خدشه دار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : impair
✅️ اسم ( noun ) : impairment
✅️ صفت ( adjective ) : impaired
✅️ قید ( adverb ) : _
مختل شده، دچار اختلال، خراب، معیوب
خراب، آسیب دیده
impaired - نقصِ ( vision impaired نقص بینایی )
رانندگی در حالت مستی
مختل شده، ناتوان
نکول : در مباحث مالی عدم انجام تعهدات را گویند مثل عدم بازپرداخت وام
ناکارامد
آسیب دیده
مختل
ناقص
تخصصی ( حسابداری )
آسیب، زیان
نا توان
اختلال
ضعف
معیوب
نقص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس