اسم ( noun )
• (1) تعریف: a forceful coming together of two objects or bodies.
• مترادف: collision
• مشابه: bump, clash, contact, crash, hit, percussion, shock, thump
• مترادف: collision
• مشابه: bump, clash, contact, crash, hit, percussion, shock, thump
- The impact of the crash was strong enough to shake the building.
[ترجمه میلاد سهرابی فر کارشناس آموزش زبان] ضربه تصادف به اندازه ای قوی بود که ساختمان را لرزاند|
[ترجمه عیسی سعیدی] The effect that something has impact on something|
[ترجمه گوگل] شدت ضربه به حدی بود که ساختمان را تکان داد[ترجمه ترگمان] تاثیر تصادف به اندازه کافی قوی بود که ساختمان را تکان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: effect or influence.
• مترادف: effect, influence
• مشابه: action, bearing, consequence, impress, impression, repercussion, result
• مترادف: effect, influence
• مشابه: action, bearing, consequence, impress, impression, repercussion, result
- His stirring speech had a great impact on the audience.
[ترجمه گوگل] سخنرانی هیجان انگیز او تأثیر زیادی بر مخاطبان داشت
[ترجمه ترگمان] سخنرانی His تاثیر زیادی بر مخاطب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سخنرانی His تاثیر زیادی بر مخاطب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My professor's impact on my thinking was deep and lasting.
[ترجمه گوگل] تأثیر استادم بر تفکر من عمیق و ماندگار بود
[ترجمه ترگمان] تاثیر پروفسور من بر تفکر من عمیق و پایدار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تاثیر پروفسور من بر تفکر من عمیق و پایدار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impacts, impacting, impacted
حالات: impacts, impacting, impacted
• (1) تعریف: to force or press closely into something.
• مترادف: cram, jam, pack, press, push, squeeze, stuff
• مشابه: compact, compress, condense, congest, crowd, throng
• مترادف: cram, jam, pack, press, push, squeeze, stuff
• مشابه: compact, compress, condense, congest, crowd, throng
- Here is where the meteorite impacted the Earth.
[ترجمه Masoud Masoumian] این جا جایی بود که شهاب به زمین برخورد کرده است.|
[ترجمه گوگل] اینجا محل برخورد شهاب سنگ با زمین است[ترجمه ترگمان] در اینجا جایی است که شهاب سنگ بر روی زمین تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to affect directly; to have a direct impact on.
- The scientists are studying how the dam has impacted the ecosystem of the river.
[ترجمه گوگل] دانشمندان در حال بررسی چگونگی تاثیر این سد بر اکوسیستم رودخانه هستند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان در حال مطالعه این هستند که چگونه این سد بر اکوسیستم رودخانه تاثیر گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشمندان در حال مطالعه این هستند که چگونه این سد بر اکوسیستم رودخانه تاثیر گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The tragedy has impacted all our lives.
[ترجمه گوگل] فاجعه تمام زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان] این تراژدی بر همه ما تاثیر گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تراژدی بر همه ما تاثیر گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید