imbed

/ˌɪmˈbed//ɪmˈbed/

معنی: جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، در درون کار کردن
معانی دیگر: رجوع شود به: embed

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imbeds, imbedding, imbedded
• : تعریف: variant of embed.

جمله های نمونه

1. Dellinger Web A fabric web imbedded into the midsole, which acts like a trampoline.
[ترجمه گوگل]Dellinger Web یک تار پارچه ای تعبیه شده در زیره میانی که مانند یک ترامپولین عمل می کند
[ترجمه ترگمان]وب سایت dellinger، به داخل the، که همانند یک ترامپولین عمل می کند، قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Its seamless curve swept across the canyon and imbedded itself in each side, a gigantic but somehow graceful intrusion.
[ترجمه گوگل]انحنای بدون درز آن در سراسر دره را فرا گرفت و در هر طرف خود را فرو برد، نفوذی عظیم اما به نوعی زیبا
[ترجمه ترگمان]خمیدگی سنگی آن در میان دره و در هر سو از هم جدا شده بود اما نوعی ورود زیبا و خوشایند به وجود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The experience at Aswan has many imbedded lessons which could aid planners of new projects.
[ترجمه گوگل]تجربه در اسوان درس های نهفته زیادی دارد که می تواند به برنامه ریزان پروژه های جدید کمک کند
[ترجمه ترگمان]تجربه در اسوان درس های زیادی دارد که می تواند به برنامه ریزان پروژه های جدید کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The calculate way that this forward can to imbed in the information in the edge effectively.
[ترجمه گوگل]روش محاسبه ای که این رو به جلو می تواند به طور موثر در اطلاعات لبه جاسازی شود
[ترجمه ترگمان]روش محاسبه این روش به جلو می تواند به طور موثر در اطلاعات موجود در لبه به دست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You imbed the implementation details in the code,(Sentence dictionary) which makes the object even less like the simple POJO that you seemed to crave.
[ترجمه گوگل]جزئیات پیاده‌سازی را در کد قرار داده‌اید، (فرهنگ لغت جملات) که باعث می‌شود شی حتی کمتر شبیه POJO ساده‌ای شود که به نظر می‌رسید هوس کرده بودید
[ترجمه ترگمان]شما جزئیات پیاده سازی را در کد، (فرهنگ لغت جمله)که باعث می شود شی حتی کم تر به سادگی ساده ای که به نظر می رسید مشتاق آن هستید، تبدیل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. First of all, he wanted to imbed in his upcoming high potentials the user application of really advanced investment theory.
[ترجمه گوگل]اول از همه، او می‌خواست در پتانسیل‌های بالای آینده‌اش کاربرد کاربر نظریه سرمایه‌گذاری واقعاً پیشرفته را بکار گیرد
[ترجمه ترگمان]اول از همه، او می خواست در پتانسیل بالای خود، کاربرد کاربر از تیوری سرمایه گذاری واقعا پیشرفته را پیش بینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Methods To imbed artificial thigh bone in the continuous epidural operation.
[ترجمه گوگل]روش‌ها برای کاشت استخوان ران مصنوعی در عمل اپیدورال مداوم
[ترجمه ترگمان]روش های برای استخوان ران مصنوعی در عملیات اپیدورال مداوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can imbed the following statement in an application program or issue it interactively.
[ترجمه گوگل]می توانید عبارت زیر را در یک برنامه کاربردی قرار دهید یا آن را به صورت تعاملی منتشر کنید
[ترجمه ترگمان]می توانید شرح زیر را در یک برنامه کاربردی بیان کنید و یا آن را به طور تعاملی مطرح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Lapping—Cams, garnet compound because it doesn't imbed .
[ترجمه گوگل]لپینگ-بادامک، ترکیب گارنت به دلیل اینکه نفوذ نمی کند
[ترجمه ترگمان]lapping - cams، ترکیب گارنت، چون it نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Process of withdrawing with imbed of the process is contrary.
[ترجمه گوگل]روند عقب نشینی با تعبیه فرآیند برخلاف آن است
[ترجمه ترگمان]فرآیند ترک کردن با imbed فرآیند بر خلاف آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Through various attack tests, the digital watermark imbed can be withdraw with the higher likeness degree.
[ترجمه گوگل]از طریق آزمایش‌های مختلف حمله، واترمارک دیجیتالی تعبیه‌شده را می‌توان با درجه تشبیه بالاتر حذف کرد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از تست های مختلف حمله، نشانه دیجیتالی imbed می تواند با درجه بالاتری از شباهت کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Because portlets require a portal context, you must imbed these portlet tags into the portal init tag.
[ترجمه گوگل]از آنجا که پورتلت ها به یک زمینه پورتال نیاز دارند، باید این تگ های پورتلت را در تگ init پورتال قرار دهید
[ترجمه ترگمان]از آنجا که portlets به یک زمینه پورتال نیاز دارد، باید این برچسب های portlet را در برچسب init وارد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Imbed a seed in it.
[ترجمه گوگل]یک دانه در آن فرو کنید
[ترجمه ترگمان] یه دونه از بذر رو توش بریز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Would I have instead to till a box with plaster of Paris and imbed the bones, and her teeth as well?
[ترجمه گوگل]آیا به جای آن باید جعبه ای را با گچ از پاریس بکارم و استخوان ها و دندان های او را هم بکارم؟
[ترجمه ترگمان]آیا به جای آن بودم که یک تابوت با گچ پاریس و imbed و دندان هایش را از هم باز کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. More than 400 years ago, a great citizen wished to imbed the 5th of November forever in our memory.
[ترجمه گوگل]بیش از 400 سال پیش، یک شهروند بزرگ آرزو کرد که 5 نوامبر را برای همیشه در یاد ما ثبت کند
[ترجمه ترگمان]بیش از ۴۰۰ سال پیش، یک شهروند بزرگ آرزو داشت که پنجم نوامبر را برای همیشه در حافظه ما تجدید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

خواباندن (فعل)
stop, suppress, embed, appease, pacify, put to sleep, lull to sleep, cause to sleep, imbed, cause to subside, mollify, put an end to

محاط کردن (فعل)
embed, belay, inscribe, imbed

دور گرفتن (فعل)
embed, circle, encircle, imbed, encompass, girth, enlace, insphere

فرو کردن (فعل)
steep, embed, infix, imbed, poach, jam, thrust, horn in, inculcate, dig, detrude, hold down, implant

نشاندن (فعل)
seat, embed, infix, set, imprint, imbed, immigrate, push, enchase, inlay, set down, stud

در درون کار کردن (فعل)
embed, imbed

تخصصی

[ریاضیات] جادادن، نشاندن، جاسازی کردن، محاط کردن، فرو کردن

انگلیسی به انگلیسی

• insert, set firmly in place; surround tightly, enclose (also embed)

پیشنهاد کاربران

بپرس